وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقاید اهل سنت، پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «توسل» ثبت شده است

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

بسم الله الرحمن الرحیم

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند؟

 

در این پست قصد داریم در مورد آیات 97 و 98 سوره یوسف بحث کنیم تا ادعای گمراهان را که برای اثبات شفاعت و توسل، به این آیه استناد می کند به چالش کشیده و رد کنیم.

آیه مورد بحث این است:

قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

گفت: «بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره یوسف آیات 97 و 98

 

ادعایشان این است که چطور فرزندان یعقوب او را خواندند و گفتند: ?یَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا کُنَّا خَ?طِ‍?ِینَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَکُم? رَبِّی??.

در جواب شان باید گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نیست!!! اگر من از شما بخواهم که برایم طلب دعای خیر کنید، این متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز می داند.

توسل را باید با توجه به دستور العمل هایی که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسی جز من را برای کمک به فریاد نطلبید. خب مسلما منظور آن نیست که محمد نمی تواند از اهل مدینه برای ساخت مسجد کمک بگیرد! خدا همیشه در کتابش مطالب را کلی بیان می کند، برای همین کلمه کلی "کسی" را آورده تا ختم کلام باشد سوال این است" آیا "کسی" شامل رسولان و... می شود؟ اگر شامل شان نمی شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما می توانید به نمازتان متوسل بشوید به این دلیل که دستور صریح خداست. "خدایا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ی گناهانم کن"

این توسل مورد تایید اهل سنت هست اما بد نیست این نامه از نهج البلاغه را بخوانید که واقعا جای تامل دارد. بعبارتی امیرالمومنین دیگر از این واضح تر نمی توانست بگوید که نه شفیعی و نه واسطه ای بین ما و الله در کار هست.

امام علی در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصیت به امام حسن، بعد از جنگ صفین نوشته است:

بدان!همان کسى که گنجهاى آسمانها و زمین در اختیار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نیز تضمین نموده،بتو امر کرده که ازاو بخواهى تا بتو عطا کند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بین تو و خودش را کسى قرار نداده که حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته که بشفیع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان یعقوب نبی

اول اینکه یعقوب نبی، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر یعقوب!!! ولی شما از کسی که مرده است حاجت می خواهید! بین این دو عمل، زمین تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر این آیه را هم توسل حساب کنیم، ولی باز مشابه نیستند. شما سعی دارید از توسل به یک زنده، اثبات توسل به مرده کنید و این منطقی نیست.

ظلم ها و ستم های فرزندان یعقوب بر پدرشان بر هیچ کدام از شما، پوشیده نیست و همه داستانش را و حتی فیلمش را هم دیده اید؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتی گذاشتند، جلوی چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابینایش کردند، مهم تر این که به نبی خدا دروغ گفتند!!! وظیفه آنها بود تا وقتی پدرشان در قید حیات هست از او حلالیت بخواهند

اگر کسی عزیز شما را بدزدد برای سالیان، و بعد بازگرداند، آیا وظیفه اش نمی دانید که از شما و فرزندتان و همینطور برای خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آیا براحتی از او می گذرید؟ به همین دلیل یعقوب نیز گفت: در آینده برایتان طلب استغفار می کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

این عذر خواهی است و نه متوسل شدن به شما! این حق الناس است. شما برای اینکه حق کسی بر گردنتان نباشد، حتما باید رضایت طرف را جلب کنید و اگر نه هرگز بخشیده نمی شوید و در قیامت از حق الناس پرسیده می شود فرزندان یعقوب هم دقیقا این کار را کردند.

آنها در حق چندین نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق یوسف و همچنین در حق پدرشان که به آنها نیز ستم کردند. پس می بایست از همه این ها پشیمان شده و توبه کنند، پس وقتی به ظلم شان پی بردند و رسوا شدند، از ستمی که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نیز توبه خواستند، از یوسف نیز همینطور و در نهایت نزد پدرشان رفتند. (در سوره یوسف آیات 91 و 92 ) و جالب است که یوسف در این آیات می گوید: هیچ سرزنشی از جانب من امروز بر شما نیست چون قبلا هم به دیدار من آمده اید و اگر من می خواستم انتقام بگیرم در همان لحظه آن کار را می کردم، بواسطه کرمی که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشیده بودم و الله نیز از شما گذشت خواهد کرد زیرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ ? یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ) ولی جواب یعقوب به فرزندانش این نیست که من امروز شما را می بخشم! بلکه می گوید در آینده دور برایتان طلب استغفار می کنم. خب شما وقتی ظلمی در حق کسی می کنید برای اینکه بخشیده شوید باید بروید رضایتش را جلب کنید و به او می گویید: من را ببخش! از حق خودت بگذر یا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته ای تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان یعقوب هم دقیقا همین عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عین درستکاری هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ایست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه می کردند ولی پدرشان برای آن ها طلب بخشش نمی کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمی کرد، چون این حق یعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما این که در طول سالیان، آنها قطعا با دیدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شاید حتی طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتی رضایت قلبی و نه ظاهری پدرشان را جلب نمی کردند این ها بی معنی بود

ثانیا اینکه حضرت یعقوب در آیه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ? إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چیزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نیست

سوره یوسف آیه 67

پس چطور این کلام یعقوب را نادیده می گیرید؟ این تصمیم، که آن بلا را سر یوسف بیاورند، برادرانش به اختیار خود گرفتند. ولی سنت خدا این بود که اگر این عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همینطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب می کنید، ولی این خداست که نتایج اعمال را از قبل طراحی کرده است. ما در جهانی هستیم قانون مند، و کامل طراحی شده، ما مختاریم که کدام راه را انتخاب کنیم، ولی نتایج از قبل طراحی شده اند. این همان قضا و قدر الهی است که یعقوب از آن سخن می گوید. سنت خدا این است، هر کس تا وقت حیاتش، اگر حقی، از کسی بر گردنش هست باید از او حلالیت بخواهد

چرا خودتان را هم ردیف فرزندان یعقوب قرار می دهید؟

چرا دنبال این هستید عملی که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهید؟

چرا می گویید ما این عمل را انجام میدهیم، چون فرزندان یعقوب انجام دادند؟

اگر می گویید: گناهکاریم، چرا دعای بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمی بینید؟ چرا نمی بینید همه آن ها، در دعا هایشان خدا را و فقط خدا را مستقیم خواندند

آیه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هیچ وجه ربطی به توسل ندارد، پس این آیه به هیچ وجه اثبات توسل نیست.

 

توجه: ممکن است ادله بیشتر و بهتری

در ویرایش های بعدی به این پست اضافه گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 

بسیاری افکار اشتباهی در مورد مشرکان مکه دارند و از ابتدا اینطور تعلیم دیده اند که مشرکان مکه چون 1400 سال پیش زندگی می کردند، انسان های احمقی بوده اند که بت را خدا و خالق می پنداشتند. اما این تصور کاملا اشتباه است. لازم نیست برای رد این فکر غلط به کتاب های تاریخی زیادی مراجعه کنید، بلکه اگر خود قرآن را باز کنید، بروشنی می بینید که این عقیده در تضاد با قرآن، پس مردود است.

برای هر بحث فقط یک آیه ذکر شده تا مقاله بیش از حد طولانی نشود ولی امکان دارد آیات تکمیلی، در ویرایش های بعدی مقاله به آن اضافه گردد.

 

شروع بحث

از جمله بت های مشرکان مکه: ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر، (سوره نوح آیه 23) لات، عزّی، مناه (سوره نجم آیات 19 و20) و بعل (سوره صافات آیه 125) بودند.

وُدّ، نزد طایفه کلب

سُواع، نزد طایفه هُذیل در ینبع

یغوث، نزد طایفه مذحج و اهل جُرش

یعوق، نزد طایفه خیوان در صنعا

نسر،  نزد قبیله حمیر. (متعلق به اعراب جنوبی)

بعل، نزد قبیله الیاس.  (متعلق به اعراب شمالی)

لات، نزد طایفه بنیثقیف در طائف

عُزّی،  نزد قریش در مکه

مناه، نزد اوس و خزرج در مدینه

هُبل، نزد قریش در مکه که بت بزرگی بوده است.

مشرکان مکه این بت ها را برای قرب و نزدیکی به خدای خدایان، یعنی الله عبادت می کردند. آنها خود را پیرو آیین ابراهیم می دانستند.

وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ

و آنها که جز او را اولیای خود گرفتند دلیلشان این بود که: این ها را عبادت نمی کنیم مگر بخاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند

سوره زمر آیه 3

کلمه ی الله متشکل از "ال" و "اله" است و این نشان دهنده آن است که الله یعنی خدای خالق همه چیز برای آن ها شناخته شده بوده است. چون وقتی اله با "ال" در ابتدا آمد، به آن معنی است که این اسم برای آنها شناخته شده است

برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) هم قربانی می کردند، تا رضایت آنها را جلب کنند، و از آنها بخواهند که نزد الله شفاعت شان کنند.

منبع: کتاب الاصنام ابن کلبی، ترجمهء یوسف فضائی (عطائی، 1348)

از جمله شترانی که برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) قربانی می کردند و در قرآن به آنها نیز اشاره شده: «بحیره» «سائبه» «وصیله» و «حام» بودند.

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَٰکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۖ وَأَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ

قرار نداده است خدا «بحیره» و نه «سائبه» و نه «وصیله» و نه «حامی» اما آنان که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان درنمی‌یابند

سوره مائده آیه 103

آنها معتقد بودند که الله روزی شان را میدهد، الله، خدای خدایان خالق آنها و هر چیز دیگر است و مالک هر چیزی است، الله تنها کسی است که می میراند و زنده می کند، و الله تنها کسی است که امور را تدبیر می کند

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» پس خواهند گفت: الله، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟

سوره ی یونس آیه 31

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

آنها معتقد بودند الله همه چیز را خلق کرد سپس خلق را به حال خود رها نمود در واقع الله بیکار شد (این تفکر برگرفته از تفکرات قوم یهود در مورد خداست که همین حرف را میزدند). فقط گهگاهی خشمش (طوفان و سیل و مرض و...) نمودار میشد، در این صورت برای فروکش کردن خشم الله به بت هایشان متوسل می شدند و برای جلب رضایت بت ها برایشان قربانی می کردند؛ تا بت ها نزد خدا شفاعت شان کنند و الله آنها را از گرفتاری نجات دهد.

بعبارتی عبادات مخصوص الله (قربانی و...) را برای بت ها نیز بکار می بردند ولی عبادت شان در خانه خدا (کعبه)، سوت کشیدن و کف زدن بود

وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت کشیدن و کف زدن نبود. پس به سزاى آنکه کفر مى‌ورزیدید، این عذاب را بچشید

سوره انفال آیه 35

دعاکردن، خواندن، طواف، سجده، قربانی و... در کل همه ی اعمال عبادی، فقط مخصوص ذات پاک الله هست ولی آنها تمام این عبادت ها را برای بت هایشان نیز بکار می بردند، شرک شان همین بود! شرک شان این بود عباداتی را که فقط مخصوص الله بود، به شراکت برای کسان دیگری هم به کار میبردند، این یعنی شریک قرار دادن برای الله، در عبادت

شرک در نظر شما شاید فقط این باشد که به الله اعتقاد نداشته باشی یا کس دیگری را عبادت کنی یا معتقد باشی کسی دیگر در کنار اعتقاد به الله، خداست!، ولی مشرکان مکه، هرگز این اعتقاد را نداشتند بلکه ضمن اعتقاد به الله عبادت مخصوص او را برای بت هایشان هم انجام میدادند.

خواندن و صدا زدن عبادتی است فقط مخصوص الله، و هر کس جز خدا را به فریاد بطلبد و دعا کند، یعنی برای او در عبادت شریک قایل شده است

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگار خود را مى‌خوانم و کسى را با او شریک نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

مشرکان مکه هرگز بت را خدای یکتا نمی دانستند تا او را لایق ستایش بدانند، برای همین بود وقتی رسول در اوایل مبعوث شدنش به آنها گفت: مراسم های عبادی ای که در مکه برگزار می کنید، در حقیقت عبادت بت ها هست نه عبادت الله

واکنش شدید مکیان را در برداشت، چون محمد از دید خودشان، به آنها تهمت شرک وارد کرده بود در حالیکه آنها نه خود را مشرک به الله می پنداشتند و نه بت ها را خدا می دانستند! و اگر کسی به آنها می گفت: "بت ها را عبادتی می کنید که فقط مخصوص الله است، این شرک است" عصبانی می شدند. مثل گمراهان امروزی که خود را مسلمان می دانند و قبول نمی کنند که خواندن غیر الله، از نگاه قرآن شرک است! و می گویند: " ما بجای الله نمی خوانیم بلکه برای قرب به الله وسیله قرار میدهیم" اتفاقا مشرکان مکه نیز همین را می گفتند

﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

«اینها را عبادت نمیکنیم مگر بخاطر اینکه ما را به الله نزدیک کنند».

کاری که مکیان می کردند، فقط این بود: آن بت ها تندیس افرادی بود که وفات یافته و در نزد خدا بودند، آنها از اشخاص مرده، تندیس ساخته بودند تا احساس نزدیکی بهتر و بیشتری داشته باشند. معتقد بودند الله تقدیرشان را نوشته و آنها را به حال خود رها کرده است، برای همین برای جلب رضایت الله و تغییر سرنوشت نوشته شده، به کسانی دیگر متمایل شدند و اعمال عبادی مخصوص الله را بخاطر جلب رضایت آن بندگان، برای آنها انجام میدادند، تا آنها را خوشحال کنند و در عوض آنها نیز چون مقرب الله هستند، شفیع شان نزد الله شوند

آنها چون معتقد بودند ملائکه در آسمان پنهان اند و آنها را با زیباترین صورت تصور می کردند، پس گفتند: ما پیکره ملائکه را بر زمین می سازیم و بر اینها قربانی می گذرانیم. این به آن دلیل بود که مکیان ملائکه و ستارگان و... را نزدیکترین اجسام به خدا هستند، پس از این رو ملائکه و ستارگان و... مورد تعظیم و پرستش قرار گرفتند، سپس بت ساخته شد.

اما داستان بت پرستی و شروع آن از چه قرار است؟

 

برمیگردیم به آغاز خلقت

وقتی آدم (درود الله بر او باد) درگذشت فرزندان "شیث بن آدم" جسدش را در کوهستان هند، همان جا که آدم از بهشت فرود آمد، دفن کردند و فرزندان شیث برای بزرگداشت آدم به آنجا میرفتند برای او از خدا طلب رحمت می کردند.

تا آنکه یکی از فرزندان قابیل گفت:‌ بنی شیث بتی دارند که دورش می گردند ما چرا نداریم؟ پس بتی برای فرزندان قابیل تراشید و آن نخستین کس بود که چنین کاری کرد.

بعد ها «ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر» بنده گان صالح خدا و یکتا پرستانی بودن که همگی در یک ماه درگذشتند و باعث اندوه شدید نزدیکانشان شدند. یکی از اولاد قابیل به ایشان گفت: اگر می خواهید پنج پیکرة نظیر آنها برایتان بسازم؛ اما نمی توانم در آنها روح بدمم. گفتند: این کار را بکن. پس پنج بت به شکل آن مرده ها ساخت و هر کدام از آن طایفه می آمدند و آن بتها را که به یادگار نزدیکان وخویشاوندانشان ساخته بود بزرگداشت و طواف می کردند.

آنها ابتدا این بزرگداشت را برای تسکین غم از دست دادن عزیزانشان انجام میدادند بدین گونه یک نسل گذشت و در نسلِ دوم آن بزرگداشت بیشتر شد

تا در نسل سوم گفتند: همانا اینان که مورد احترام و تعظیم پیشینان بودند از آن جهت است که می توانند نزد خدا شفاعت کنند، پس شروع به پرستشِ آن مجسمه ها کردند

در حالی که این فکر شیطانی درست نبود و فقط ناشی از ظن و گمان آنها بود، نیاکان آنها بزرگداشت میگرفتند، فقط به خاطر تسکین غم از دست دادن عزیزانشان، و هرگز از آنها طلب شفاعت نمیکردند

تا بعد ها ادریس علیه السلام آنان را از کفر منع فرموده و به خدا پرستی فرا خواند، اما تکذیبش کردند و بت پرستی همچنان شدت می یافت تا دوران نوح (علیه السلام) رسید و او در سن چهار صد و هشتاد سالگی به نبوت مبعوث شد و مدت صد و بیست سال آن قوم را به خدا پرستی خواند.

سرکشی نمودند.

تا خداوند امر کرد که نوح (علیه السلام) کشتی بسازد و در ششصد سالگی آن کشتی را تمام کرد و سوار شد و طوفان رخ داد، پس همگی غرق شدند. آن بتها را آب جا به جا کرد تا در سرزمین جدّه افتادند و چون آب فرو نشست آن بتها در ساحل ماندند و باد رویشان را پوشانید. عمرو بن لحی کاهن مکنّی به ابو ثمامه جنی داشت بدو گفت:‌ «به سعادت و سلام زود برو و چند بت در جده هست به تهامه بیار و عرب را به عبادت آنها بخوان». عمرو به جده رفت و آن بتها را از کف رودخانه پیدا کرد و در مراسم حج حضور یافته عرب را به عبادت آن بتها فرا خواند. عوف بن عذرة بن زید اللات دعوت عمرو را اجابت کرد و او برایش «ود» را تحویل داد و او آن را با خود برد و در وادی قرى در منطقه دومة الجندل قرار داد و پسر خود را «عبد ود» نامگذاری کرد و او اولین شخصی بود به این اسم نامیده می شد و سپس عمرو پسرش (عوف) را نگهبان آن تعیین کرد و اولادهایش نسل به نسل به آن گرویده بودند تا آنکه اسلام آمد و نابودش کرد.

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بعد از جنگ تبوک خالد را مأمور کرد که برود «وَد» را بشکند، اولاد عامر و عبدود مانع بودند. خالد با آنها جنگید و بتها را از بین برد و یکی از اولاد «عبد ود» که قطن بن سریح نام داشت آن روز کشته شد و مادرش نیز خود را روی جسد او انداخت و مرد.

کلبی گوید: از مالک بن حارثه پرسیدم «وَدّ» چه جور بود؟ گفت: ‌پیکرة مردی بود خیلی درشت اندام، نقش و انگار کرده، با دو حُلّه که یکی را ازار کرده بود و یکی را ردا؛ شمشیری به کمر بسته و کمانی به دوش افکنده، پیش رویش پرچم و جعبة تیری.

از قدیمی ترین بتهای عرب «مناة» است که بر ساحل دریا در قدید میان مکه و مدینه نصب شده بود و مورد احترام همة اعراب و اوس و خزرج و ساکنان مدینه و مکه و اطراف آن بود و برای آن ذبیحه وقربانی می گذراندند. و آورده اند که اوس و خزرج و پیروان آنها از مردم یثرب و غیره پس از انجام حج همراه دیگر حاجیان در مواقف توقف می نمودند اما سرشان را نمی تراشیدند و چون حرکت می کردند نزد «مناة» آمده آنجا سر می تراشیدند وتوقف می نمودند و حج خود را جز بدین گونه کامل و تمام می انگاشتند. بت «مناة» متعلق به هذیل و خزاعه بود و پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) در سال فتح مکه علی (رضی الله عنه) را فرستاد که آن را منهدم کرد.

بعد از «مناة» و تازه تر از آن، بت «لات» بود در طائف، و آن صخرة بلندی (یا: چهار گوشی) بوده است و متولیان آن از ثقیف بودند و بنایی بالای آن ساخته بودند. و قریش و دیگر عربها آن بت را بزرگ می داشتند، چنانکه میان اعراب جاهلی به اسامی «زید اللات» و «تیم اللات» بر می خوریم. و محل آن معبد در جای منارة چپ فعلی مسجد طائف ]‌در زمان ابن الکلبی[ بوده است. پس از اسلام، پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) مغیرة بن شعبه (رضی الله عنه) را فرستاد بت را شکست و بتخانه را آتش زد.

سپس پرستش «عُزّی» (که تازه تر از لات بود) باب شد و نخستین کسی که آن را پرستید ظالم بن اسعد بود. بتخانة عزی در وادی «نخلة الشامیة» قرار داشت و عربان از میان آن صدا می شنیدند.

از ابن عباس (رضی الله عنهما) روایت است که «عزّی» شیطان مادینه ای بوده که نزد سه درخت در وادی «نخلة» ظاهر می شد. پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) بعد از فتح مکه خالد بن ولید (رضی الله عنه) را به نخله فرستاد و فرمود: در آنجا سه درخت می بینی، اولی را قطع کن. او رفت و درخت اول را قطع کرد و آمد پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) فرمود:‌ آیا چیزی دید؟ گفت: نه. حضرت فرمود: برو و درخت دوم را قطع کن، رفت و قطع کرد و باز آمد فرمود: آیا چیزی دیدی؟ گفت:‌ نه. فرمود: پس برو سومی را قطع کن خالد به نخله رفت و خواست درخت سوم را قطع کند که در آنجا ماده جنّی را دید؛ با موی پریشان دست بر شانه گذاشته دندان بر هم می ساید و پشت سر آن ماده جن، دیبه سلمی که متولی آن بت بود ایستاده، خالد (رضی الله عنه) چنین خواند:‌ ای عزی تو را تقدیس نمی کنم بلکه بر تو کفر می ورزم، که می بینم الله تو را خوار کرده است.

پس سر آن ماده جن را با شمشیر شکافت، که تبدیل به خاکستر شد، سپس درخت سوم را قطع کرد و دیبه سَلمی را هم کشت و نزد پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) بازگشت. ماجرا را گزارش داد حضرت فرمود: «این بود عزی، وعرب بعد از این عزی نخواهد داشت و نخواهد پرستید» .

برای آشنایی با تحلیل و تبیین موجز و درعین حال جامعی از عقاید دینی اعراب جاهلی رک: تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، شوقی ضیف، ترجمهء علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیر کبیر 1364، ص 98 الی 106.-م.

 

با توجه به آیات قرآن، مشرکان مکه "لات-مناه-عزی" را نمادی از فرشتگان می پنداشتند، و فرشتگان را نیز دخترانی تصور میکردند که مقرب درگاه الله هستند. به همین دلیل در تصوراتشان پیکره آنها را ترسیم کرده و سپس تندیس آنها را ساختند و بنا بر آیه 3 سوره زمر از آنها طلب شفاعت می کردند

سوره نجم آیات 19 تا 21

أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ

به من خبر دهید از لات و عزّى،(53:19)

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ

و منات آن سومین دیگر،(53:20)

أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنْثَىٰ

آیا [به خیالتان‌] براى شما پسر است و براى او دختر؟(53:21)

 

چون اولاد اسماعیل در مکه زیاد شدند به طوری که مکه را پُر کردند و عمالیق را آز آنجا راندند، مکه برایشان تنگ شد و جنگ و خصومت بین خودشان رخ داد و بعضی، بعضی دیگر را بیرون کردند. پس در جستجوی معاش به سرزمینها پراکنده شدند و هر کدام از آنها که از مکه بیرون می رفت تکه ای از سنگهای حرم به همراه می بُرد تا حرمت مکه را حفظ کرده باشد و هر جا ساکن می شد آن سنگ را نصب می کرد و به یاد کعبه دور آن طواف می نمود، و نیز همه ساله مکه و کعبه را زیارت می کردند. تا آنکه دین اصلی فراموش شد و بت پرست گردیدند، با این حال بقایایی از آیین ابراهیم و اسماعیل از قبیل بزرگداشتِ خانة کعبه و طواف آن و حج، عمره و توقف در عرفه و مزدلفه و اهدای قربانی و لبیک بر کشیدن در حج و بلند گفتن نام خدا هنگام ذبح قربانی در آیین جاهلیان باقی مانده بود.

مشرکان چنین لبیک می گفتند: لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک إلا شریکا هو لک تملکه وما ملک.

یعنی: لبیک پروردگارا لبیک. شریکى برای تو نیست!، مگر آن شریکى که خودت اختیار کرده اى!، و تو مالک او و مالک هر چه ملک او هستی!

مشرکان معتقد بودند که از لات و.. شفاعت می کنند و... آن هم به اذن الله! این عینا اعتقاد گمراهان امروزی است که هر صفتی که دوست داشته باشند و هوای نفس شان بپسندد را به ... نسبت می دهند و تنها دلیل شان هم این است که آن به اذن الله بوده است! این گونه دین الله را بر مبنای میل خود تفسیر کردن، دقیقا یعنی الله را به سخره گرفتن

گمراهان امروزی مثل مشرکان هرگز نمی گویند و معتقد هم نیستند که فلان شخص خداست، یا مستقل از خدا عمل می کند، بلکه مانند شعار مکیان (لبیک اللهم...) معتقدند که به اذن الله است هر چه که انجام می دهد، خدا بالاتر از اوست ولی به اذن خدا او می تواند فلان کار را انجام دهد!

هم مشرکان مکه و هم گمراهان امروزی، جفت شان اله های خود را مخلوق می دانند. جفت شان معتقدند، که باید برای قرب به الله به آنها که بندگان صالح اویند متوسل شد. هر دو برای جلب نعمت خدا و دفع بلاها، به بنده های صالح خدا متوسل می شوند

لطفا فریب این استدلالات سخیف و خارج از دایره عقل و بدور از هر گونه سند را نخورید! آنها با این حیلمه که مثلا: مگر الله قدرت انجام فلان کار را ندارد، سعی می کنند بدون ارائه دلیلی بگویند که وقتی عیسی از زنی باکره متولد شد، پس ... ما هم می شود که از زن باکره متولد بشوند!!! این تمام استدلال آنان است که به دیگر حوضه ها و بحث ها نیز تعمیم می دهند. عزیزان! اینکه الله قادر به انجام کاری هست، هیچ ایمان داری در این شکی ندارد. ولی این مهم است که آیا الله اراده فرموده آن کار را انجام دهد؟ آیا دلیلی هست؟ اینکه الله می تواند از زن باکره بچه را در شکمش بوجود بیاورد شکی نیست، ولی برای این که عیسی این گونه بدنیا آمده دلیل قرآنی هست، اما آیا صحیح است هر بی خردی بنا به این دلیل بگوید فلانی هم از مادری باکره بدنیا آمده؟ به چه دلیل؟ بدلیل اینکه عیسی اینگونه بدنیا آمده؟ این منطق است؟ آیا الله همان طور که مستقیما اذن فرموده که برای قرب به من جهاد کنید آیا مستقیما اذن فرموده که از لات و... شفاعت بخواهید؟ آیا الله امر فرموده که لات و... وسیله، برای قرب به من هستند؟

اگر به گمراهان امروزی و مشرکان مکه بگویید که اله هایتان را عبادت خدایی می کنید، با شدیدترین لحن ممکن جواب تان را میدهند که: ما هرگز بجای خدا عبادتشان نمی کنیم. در صورتی که اصلا مهم نیست شما این عمل تان را عبادت بدانید یا نه! مهم آن است که به فریاد طلبیدن کسی غیر الله، بدلیل اینکه آنکس نمی شنود و نمی تواند حاجتی از کسی برآورده کند، شریک قرار دادن او کنار الله است حتی اگر شما ادعا کنی که من بعنوان شریک نخوانده ام.

درواقع مهم نیست که شما وقتی با کسی جروبحث میکنی و کار به کتک کاری منجر می شود؛ بگویی من با او دعوا نمی کردم، فقط با صدای بلند حرف میزدیم چون حرفم را متوجه نمی شد خواستم متوجه اش کنم! یعنی مهم نیست شما روی کارتان چه اسمی می گذارید. همانطور که دعوا تعریف شده است، عبادت و دعا کردن هم تعریف شده هستند.

 

توجه: این مقاله هنوز به پایان نرسیده است

در آینده مطالبی به آن اضافه می گردد.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 

آیا عبادت توسل را هم شامل می شود؟ اگر نه و توسل یک روش عبادی نیست، پس توسل دقیقا چیست؟

دیگر اینکه آیا توسل دربرگیرنده کلیه روشهای عبادی است؟ اگر نه پس آیا عبادت، شامل هر روش عبادی می شود؟

در این آیه ها:

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ

بگو: «من از عبادت کسانی که غیر از خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی‌کنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شده‌ام؛ و از هدایت‌یافتگان نخواهم بود!

سوره انعام آیه 56

الله به رسول فرموده این را بگوید: عبادت کسانی را که غیر از خدا میخوانید نهی شده ام،این یعنی خداوند خواندن غیر از خدا را یک نوع عبادت میدوند! این جمله فقط در صورتی درست است که خواندن یک نوع عبادت باشد. توسل یک نوع خواندن هست

·        وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

الله فرموده مرا ادعونی کنید. بعد بلافاصله فرموده، آنهایی که از عبادت من... این یعنی دعا و خواندن خدا هم یک نوع عبادت اوست. ای گمراهان توسل هم خواندن است خواندن یک عبادت هست خداوند ما را از عبادت و خواندن هر کسی جز خودش نهی کرده است

الله کلمه عبادت را بکار برده چون این کلمه دربرگیرنده کلیه روش های عبادی است، اگر فقط می فرمود من را نخوانید، دیگران عبادات دیگری را که مخصوص خداست را برای کسی دیگر بکار می بردند و استدلال می کردند که خدا این را نهی نکرده بلکه خواندن را نهی کرده است. پس خدا عبادت را نهی کرد و عبادت را خاص خود کرد تا هیچکس عبادات مخصوص او را در قبال دیگری انجام ندهد

توسل، خواندن و دعا کردن است. توسل در هر صورت یک روش عبادتی هست برای قرب و نزدیکی به خدا، این اعتقاد شماست

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ? فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

همانا آنان را که جز خدا می‌خوانید بندگانیند مانند شما پس بخوانیدشان تا اجابت کنند شما را اگر هستید راستگویان‌

سوره اعراف آیه 194

 

مگر شما نمی گویید علی را برای شفیع شدن نزد خدا می خوانیم (ادعونی) و متوسل می شویم؟ این آیه را بخوانید و بدانید دلیل مشرکان نیز همین بود

أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ? وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى? إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ? إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ

آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: «اینها را عبادت نمیکنیم! مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می‌کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدایت نمی‌کند

سوره  زمر آیه 3

إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ ? وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ

ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستی می‌کند

وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ

و آنهایی را که جز او می‌خوانید، نمی‌توانند یاریتان کنند، و نه خودشان را یاری دهند

 

وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى? لَا یَسْمَعُوا ? وَتَرَاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ

و اگر آنها را به هدایت فرا خوانید، سخنانتان را نمی‌شنوند! و آنها را می‌بینی به تو نگاه می‌کنند، اما در حقیقت نمی‌بینند

سوره اعراف آیه 196 تا 198

مشرکان مکه الله را خالق می دانستند

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ? عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟ حتماً می‌گویند: الله بگو: آیا هیچ درباره معبودانی که جز خدا می‌خوانید اندیشه می‌کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند جلو رحمت او را بگیرند؟ بگو: خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل می‌کنند

سوره زمر آیه 38

 

قرآن اعتقاد دارد: خواندن خاص خداست. شما در توسل، ائمه را می خوانید. یعنی عبادت مخصوص خدا را در قبال آنها بکار می برید پس توسل را که برای قرب به خداست انجام می دهید، آن هم با روش خواندن ائمه، یک عبادت است.

توسل و یا خواندن (ادعونی) همه روش های عبادی را در بر نمی گیرد. یعنی اگر کسی مرادش این باشد که عبادت را خاص خود کند، نمی گوید که جز من را نخوانید چون خواندن شامل همه روش های عبادی نمی شود و خود زیرمجموعه عبادت است در عوض باید بگوید جز من را عبادت نکنید تا هر روش عبادی از جمله خواندن خاص او شود. در این که خواندن یکی از عبادات هست شکی نیست، پس با خواندن کسی غیر الله شما برای الله در عباداتش شریک قایل شده اید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

رد برداشت عصمت از آیه تطهیر یعنی آیه 33 سوره احزاب

بسم الله الرحمن الرحیم

رد برداشت عصمت از آیه تطهیر یعنی آیه 33 سوره احزاب

توجه: این مقاله در جهت اثبات این نیست که علی بن ابی طالب (داماد و پسر عموی رسول الله) و فرزندان بزرگوارش از مصادیق آیه تطهیر و اهل البیت نیستند، بلکه در جهت اثبات این است؛ خطاب این آیه در درجه اول به زنان رسول است و هم چنان که بعد از نازل شدن این آیه حسن، حسین و علی به خواست قلبی رسول جزء اهل البیت او شدند، پس هر ادعایی (عصمت) به کلمه اهل البیت بچسبانید در صف نخست به زنان رسول و سپس به فاطمه و... برمیگردد .

 

می خواهیم مثل گمراهان نباشیم که یک بخش از آیه را می خوانند و چشم شان را بر ادامه همان آیه می بندند و با این عمل زشت حرف در دهان گوینده که الله است می گذارند. شما برای این که حرف کسی را بفهمید باید حرف هایش را از اول بشنوید نه این که از وسط حرف هایش یک بخشی را انتخاب کنید و به جای این که بیایید کل حرف هایش را کنار هم بگذارید تا به برداشتی که مد نظر آن شخص بوده برسید، به باطل و به زشتی یک قسمت خاص از گفته هایش را انتخاب و جدا کرده و فقط از همان قسمت کل حرف هایش را برداشت کنید. در حالی که اگر کل حرف را می شنیدید او یک منظور مشخص دارد و اگر از وسط حرف بخواهید که برداشت کنید، برداشت متفاوتی از آن می شود. زشتی کار در این جاست که شخص کلی توضیحات می دهد و شما کل توضیحات را فقط در بخشی از صحبت ها خلاصه می کنید که منظور شخص آن نیست.

بحث بر سر آیه 33 سوره احزاب هست که به آیه تطهیر مشهور است؛ پس لطفا با علم و منطق وارد شوید

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا

و در خانه‌های خود بمانید، و هم چون دوران جاهلیّت ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل البیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد

سوره احزاب آیه 33

بسیاری از عوام چون در تمام طول زندگی شان شنیده اند که اهل البیت ائمه هستند، وقتی قرآن باز می کنند و به این آیه می رسند با خود تصور می کنند که منظور قرآن همان اهل البیتی است که در نظر آنهاست. گمراهان درواقع پیشفرض خود را از قبل اثبات شده دانسته اند. یعنی وقتی به آیه می رسند تصور می کنند که ما اهل البیت داریم قرآن هم لفظ اهل البیت را ذکر کرده پس ما بر حق هستیم!!! در آیه بالا قسمتی که با قرمز مشخص شده، استناد گمراهان است، و می بینید که رنگ قرمز دنباله رنگ مشکی است و مورد استناد آن ها کل آیه نیست بلکه بخشی از آیه است

 

اکنون به دلایل گمراهان می پردازیم

دلیل اول، می گویند "انما" که در این بخش از آیه آمده ادات حصر است یعنی عده خاصی را شامل می شود و آن عده بخصوص زن های رسول نیستند چون زن آدم جزء اهل البیت او به حساب نمی آید، بلکه اهل البیت شامل فاطمه ایست که در زمان نزول این آیه شوهر کرده است و اهل البیت خودش را دارد و علی بن ابی طالب ایست که پسر عموی رسول است و فرزندان این بزرگواران یعنی حسن و حسین؛ دلیل این حرف از آنجاست که رسول به اعتقاد گمراهان همین چند نفر را زیر عبای خود جا داد و چون انما ادات حصر هست فقط شامل کسانی می شود که زیر عبای رسول بوده اند

دلیل دوم کلمه "یرید الله" است و می گویند چون در اینجا با توجه به این که الله فرموده: "خدا می خواهد" که شما اهل البیت را معصوم کند و رجس و پلیدی را از شما دور کند. پس خدا اراده کرده و صرف اراده خدا قطعیت انجام آن را می رساند این نوع از اراده خدا تکوینی است. بعبارتی دیگر، خدا بگوید "باش" آن موجود "می شود"

تعریف اراده خداوند طبق نظر آیت الله مکارم شیرازی

اراده ی تکوینی: این اراده خدا تخلف ناپذیر است و به طور حتم و یقین اتفاق خواهد افتاد. خداوند به انسان اختیار و آزادی داد و بر اساس آزادی او را مکلف کرد و مورد خطاب دستورات خود قرار داد .

اراده تشریعی: خدای سبحان از انسان آزاد و مختار می خواهد یک سری کارها را انجام بدهد و یک سری کارها را انجام ندهد . بنابراین خداوند متعال اراده کرده است که انسان به اختیار خود به سمت خوبی ها برود و از بدیها پرهیز کند و این اراده تشریعی الهی است.

دلیل سوم ضمیر "کم"  در کلمه "عنکم" می باشد

می گویند چون که قبلا برای همه افعال، ضمیر مونث "کن" آمده و مخاطب زن های رسول بوده اند حالا که ضمیر مذکر "کم" ذکر شده پس مخاطب زنان رسول نمی توانند باشند و چون خود رسول به زعم آن ها جزء اهل البیت خود محسوب نمی شود!!!. پس "کم" به قاطمه-علی-حسن-حسین برمیگردد.

ترس آن ها از این که بپذیرند رسول جزء اهل البیت خودش محسوب می شود!، بخاطر این است که در این صورت زن های رسول نیز جزء اهل البیت قرار می گیرند برای همین مجبورند بگویند که مخاطب رسول نیست و رسول جزء اهل البیت خودش محسوب نمی شود!

دلیل چهارم خود کلمه اهل البیت است و معتقد اند، زنان جزء اهل البیت مرد بحساب نمی آیند!

 

با هم دلایل بطلان این 4 دلیل را بخوانیم

می دانیم که الله از آیاتش منظور مشخصی دارد، یا تفسیر شما گمراهان مد نظر الله بوده یا تفسیر ما. اگر عقیده شما کاملا همان منظور خداست، پس عقل خود را قاضی کنید. کلام خدا که تضادی ندارد اگر منظور الله همان برداشت شماست هرگز نباید تضادی داشته باشد.

 

در جواب دلایل ذکر شده حول کلمه "انما"

در این جا "انما" حصر در افراد نیست بلکه حصر در موضوع است و موضوع نیز همان تطهیر و پاک کردن است.

یعنی خدا هرگز نفرموده فقط و فقط می‌خواهم شما اهل البیت را تطهیر کنیم
بلکه فرموده هدف از این امر و نهی کردن فقط و فقط تطهیر کردن است

مثال: تو و برادر کوچکت در بازی خود را کثیف کرده اید؛ بعد مادر شما می گوید: پسرای من! بیایید شما را حمام کنم. شما می گویید: نه نمیایم. بعد مادرتان می گوید: فقط می خواهم شما را حمام کنم که تمیز باشید، همین. توی حمام که شما را خفه نمی کنم

این حصر و "انما" در این جمله آیا برمیگردد به تو؟یا برادرت؟یا عمل استحمام و تمیز کردن شما؟

خدا هم همین گونه فرموده است: منظور الله با توجه به آیات قبل این است که؛ امر و نهی کردن شما در آیات قبل که گفتیم این کار را بکنید و آن کار را نکنید، به شرط اجرای آن به صورت کامل توسط شما باعث پاکی شما می شود، این امر و نهی را کردیم چون می خواهیم پاک تان کنیم نه این که جز شما کس دیگری را پاک نکنیم؛ بلکه هر کسی با رعایت این دستورات از گناه پاک خواهد شد. خدا دین نازل نکرده برای چند نفر که فقط آن ها را از رجس و پلیدی شیطان پاک کند و بقیه را این چنین نکند و رها کند. بلکه دین نازل کرده تا همه انسان ها را با نماز و زکات و... از رجس پاک کند. با توجه به این که افعال مضارع؛ یعنی مربوط به زمان حال هستند، و با توجه به این که پاک کردن مستلزم ناپاکی است، پس قبل از آن اهل البیت پاک نبوده اند. صحیح نیست به یک معصوم بگوییم می خواهم تو را معصوم کنم!!! آیا تعقل نمی کنید؟

ضمن این که با توجه به گفته خودتان که می گویید "انما حصر است و فقط آن دسته از افراد را شامل می شود که زیر عبای رسول بوده اند" پس این عصمت را "هرگز" نمی توانید به دیگر ائمه نسبت دهید چون بقول خودتان اینجا حصر آمده و قانون حصر طبق برداشت شما اگر در این آیه ذکر شده باشد می گوید که تطهیر فقط شامل همان 4 تفر می شود و نسبت دادن این آیه به بقیه ائمه باطل است

 

در جواب "یرید الله" و اراده تکوینی

قبل از هر چیز به این نکته توجه داشته باشید که گمراهان به "جبر" معتقد نیستند (منظور این نیست که ما معتقدیم) و وقتی اراده تکوینی را برای این آیه برداشت کنند دیگر نمی توانند اختیاری برای معصومین قایل شوند. اگر در آیه تطهیر اراده را تکوینی بدانیم چون خدا اراده نکوینی کرده آن ها مجبور خواهند بود و هر کس در مقابل اراده تکوینی خدا برای کسی دیگر اختیار قایل شود مرتکب شرک شده است. مثلا بگوید خدا در مورد فلانی اراده تکوینی دارد ولی فلانی به اختیار خود عمل می کند.

منظور از یرید الله این است: وقتی خدا بخواهد از اختیار ما خارج است یعنی مثلا خدا به ما قدرت اختیار داده است کسی نمی تواند تغییر بدهد؛ یا اراده کرده است که زمین به دور خودش بچرخد، و ما این وسط انتخابی نداریم ما نمی توانیم در مقابل اراده تکوینی خدا تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم

بنابر آیه:

هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می‌گوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود می‌شود

سوره بقره آیه 117

تضاد های این نظر که در آیه تطهیر اراده تکوینی بوده است؛ خدا به دو صورت "می خواهد" یکی این که ما هیچ اراده ای در مقابل خواست او نداریم و دیگر این که او برای ما حق انتخاب قایل می شود. افعال در آیه تطهیر مضارع آمده است "می خواهد" و مشروط به انجام افعال و اوامر و نواهی ای است که قبل از آن آمده اند. اگر افعال به صورت فعل ماضی می آمد درست می بود یعنی" خدا خواست". البته حتی در آن صورت نیز باز خدا امر و نهی کرده است. وقتی خدا امر و نهی کرد پس یعنی اختیار داده که می توانیم از آن دستور یکی را برگزینیم، مثلا دستور داده: نماز بخوانید اگر نخوانید آتش بر شما عرضه می شود. این جا خدا دیگر اراده تکوینی ندارد. چون ما می توانیم یکی از راهها را انتخاب کنیم. وقتی حرف از انتخاب کردن برای ما از میان دستورات الله به میان بیاید، آن اراده الله تشریعی است درست نیست هر جا خواندیم خدا می خواهد آن را بر هوای نفس خود اراده تکوینی برداشت کنیم بدون آن که عقل خود را به کار بریم

کلمه "یرید الله" در قرآن فقط در این آیه نیامده است. عینا مثل همین آیه و با همین شرایط، در آیه 6 سوره مائده نیز هست

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ ۚ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ ۚ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

اى مؤمنان، چون به [قصد] نماز برخیزید، روى خود و دستهایتان را تا آرنج ها بشویید و سرتان را مسح کنید و پاهایتان را تا دو قوزک [بشویید] و اگر جنب باشید، غسل کنید. و اگر بیمار یا مسافر باشید و یا کسى از شما از موضع قضاى حاجت بیاید و یا با زنان آمیزش کرده باشید، آن گاه آبى نیابید، آهنگ خاکى پاک کنید، و از آن [خاک‏] رویتان و دستانتان را مسح کنید. خداوند نمى‏خواهد بر شما دشوارى قرار دهد. بلکه مى‏خواهد که شما را پاک بدارد و نعمتش را بر شما تمام کند، باشد که سپاس گزارید».

سوره مائده آیه 6

خداوند در این آیه مومنان را امر و نهی فرموده است، مومنان می توانند اطاعت کنند یا نکنند در هر صورت مجیور نیستند و اختیار نداشته باشند که نماز نخوانند؛ خدا در همین آیه فرموده: ای مومنان هدفم از این اوامر و نواهی به شما فقط این است که می خواهم پاک شوید

در این صورت اگر تعریف گمراهان صحیح باشد، پس ما فقط 4 معصوم نداریم بلکه کل مومنان معصوم هستند!!!

ببینید عزیزان! ما مومنان طبق این آیه فقط در صورتی پاک می شویم که طبق همین دستورات خدا که فرموده عمل کنیم؛ خدا دستور به وضو و غسل و ... داده، و ما اگر می خواهیم پاک شویم باید این اوامر را اطاعت کنیم. این اراده تکوینی خدا نیست بلکه اراده تشریعی خداست و ما اگر طبق این دستورات عمل کنیم پاک خواهیم شد. در آیه سوره احزاب نیز همین گونه است. خدا در آیه های قبل و در خود آیه 33 و آیه بعد دستوراتی را به زنان رسول می فرماید و سپس هدف خود را از این اوامر و نواهی عرض می کند.

اگر از "یرید الله" برداشت اراده تکوینی داشته باشیم، دیگر اوامر و نواهی را نمی کرد، و الان مذاهب و فرقه های مختلف با اختیار خود هر کدام سلیقه ای عمل نمی کردند چون طبق اراده تکوینی نمی توانستند به اختیار خودشان فرقه ای یک چیز را و فرقه دیگر دستور دیگر را قبول می کردند

فقط این نیست، سوره توبه آیه 103 را ببینید

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا

از مال‌های ایشان زکات بگیر که بدین کار پاکشان می‌سازی و آنان را تزکیه و پاک می‌کنی

پس طبق تعریف گمراهان از کلمه تطهیر، هر کس به رسول زکات داده باشد معصوم می شود!!! هرگز، این باطل است

مثل آیه قبل، افعال «تطهر» و «تزکی» در این آیه نیز مضارع آمده اند، یعنی مربوط به زمان حال می شوند درواقع منظور آیه این است که خدا می خواهد بگوید، هدف از زکات فقط این است که انسان‌ ها را از آلودگی به حرص و آز نسبت به مال دنیا، پاک کند و این پاکی از طریق عمل کردن به قانون زکات میسر می شود.

یعنی اگر می خواهید پاک شوید، پس زکات دهید تا پاک تان کنم و در آیه های بالا نیز به مومنان می فرماید اگر می خواهید پاک تان کنم باید وضو و غسل و... بجا بیاورید و خطاب به زنان رسول می فرماید اگر می خواهید پاک شوید این دستورات را رعایت کنید

در قرآن آیات زیادی در مورد اراده تشریعی خدا هست مثل: (بقره/ 185)، (نساء/ 26-28)

در آیات سوره‌ی احزاب نیز مقصود این است. چنان که خداوند درباره‌ی نماز فرموده:

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۗ

نماز بگزار، که نماز آدمى را از فحشا و منکر باز مى‌دارد.(29:45)

حتی پیامبر شب و روز نماز می خواند و بسیار روزه می‌گرفت و این گونه اعمال در طهارت نفسانی اش مؤثر بود و در او تأثیر مثبت داشت و الا اگر جز این بگوییم و ادعا کنیم که اعمال عبادی و انجام اوامر الهی هیچ تأثیری در آن حضرت نداشته و مانند یک عمل لغو بوده باید به یاد داشته باشیم که از مزایای ایمان، اعراض  و دور شدن از لغو است و پیامبر هرگز کار بیهوده نمی کند.

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

به تحقیق رستگار شدند مؤمنان:(23:1)

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

آنان که از بیهوده اعراض مى‌کنند،(23:3)

گمراهان ائمه را حتی قبل از نزول آیه 33 احزاب و از بچگی و قبل از بدنیا آمدن شان نیز معصوم و مصون از خطا می دانند؛ در آیه 33 احزاب که افعال مضارع و مربوط به زمان حال هستند؛ پس قبل از نزول آن آیه چه آیا معصوم بوده اند؟!!! در حالی که شما می گویید ائمه از بدو خلقت معصوم اند و چون اراده خدا تکوینی است پس دیگر اراده ای نمی توانند داشته باشند.

ضمن این که وقتی می گویید اراده تکوینی است؛ "هرگز" نمی توانید برای آنها اختیاری قایل شوید، قایل شدن اراده برای دیگری در مقابل اراده تکوینی الله برخلاف توحید و یگانگی الله است و با اصل توحید در تضاد مستقیم و روشن است. اگر اراده ای برای کسی در مقابل اراده تکوینی خدا قایل شوید مرتکب شرک شده اید. یعنی شما به کسانی قایل شده اید که اگر خدا بگوید باش آن ها می توانند نباشند! در حالی که خدا می فرماید اگر بگویم باش، موجودات در مقابل این اراده ام اختیاری ندارند.

عصمت بنا بر اراده تکوینی با اصل امامت و پیشوا بودن در تضاد و تعارض مستقیم است. اگر آن ها مثل ما اختیاری نداشته باشند اولا که این نشان می دهد از ما پایین تر هستند. چون ما اگر در محیط فساد قرار بگیریم به اختیار خود گناه نمی کنیم ولی آنها اگر در شرایط مشابه قرار بگیرند خواه و ناخواه اختیاری ندارند. پس عمل ما بسیار با ارزش تر است. دوما خدا در مورد آن ها اراده کرده و نمی توانند مثل ما گناه کنند پس مثل ما نیستند و هرگز اسوه و پیشوای ما نیستند، چون خدا در مورد ما اراده تکوینی نفرموده و ما هر اندازه سعی کنیم نمی توانیم مثل آن ها شویم پس ما هر اندازه سعی کنیم مثل شان نخواهیم شد و نتیجتا نمی توانند پیشوای ما باشند. پیشوای ما باید کسی باشد که مثل ما باشد اختیار داشته باشد تا ما بتوانیم مثل او عمل کنیم و دقیقا خدا به همین دلیل است که برای هر قومی از جنس خودشان رسول فرستاده است.

وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا

هیچ چیز مردم را از ایمان آوردن آنگاه که هدایتشان مى‌کردند، باز نداشت مگر اینکه مى‌گفتند: آیا خدا انسانى را به رسالت مى‌فرستد؟(17:94)

قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولًا

بگو: اگر در روى زمین فرشتگان به آرامى راه مى‌رفتند، برایشان به پیامبر فرشته‌اى از آسمان نازل مى‌کردیم.(17:95)

برخی تلبیس و مغلطه می کنند و می گویند اراده خدا اینطور بوده که معصوم باشند ولی به اراده خود گناه نکنند و هرگز مرتکب گناه نشوند. در رد این مغلطه همین کافی که این مدعا در مورد سهو و خطا صادق نیست. یعنی آدم به اختیار خودش که دچار سهو نمی شود!!! در این آیه پیامبر فراموش کرد و دچار سهو شد!!!

وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ

 چون فراموش کنى، پروردگارت را به یادآر.(18:24)

تمام این حرف شما فقط و فقط ظن و گمان است و ظن و گمان انسان را به حقیقت نمی رساند

آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند!(53:28)

خودتان تعقل کنید یعنی چه: خدا اراده کرده که به اختیار خود گناه نکنند؟!!!

 

در جواب ضمیر مذکر "کم"

گمراهان از قبول این که رسول را جزئی از اهل البیت خود بدانند اکراه دارند، چون در آن صورت طبق قاعده تغلیب زنان رسول نیز می توانند در ضمیر "کم" مورد خطاب قرار گیرند.

قاعده ی تغلیب قاعده ای است در زبان عربی که بر اساس آن اگر جمع زیادی از جنس مونث در بین آنها فقط یک جنس مذکر باشد ضمیر مخاطب برای آنها، قطعا مذکر خواهد بود. برای همین است گمراهان از قبول این که خود رسول جزء اهل البیت خودش باشد اکراه دارند!!! مثلا اگر جمعی زن که بین شان فقط یک مرد هست به شما سلام بگویند جواب شما به آن ها با جمع مذکر خواهد بود، یعنی می گویید: علیکم السلام

یک مثال در قرآن:

قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ

آیا از کار خدا شگفتی می‌نمایی رحمت خدا و برکاتش بر شماست [ای] اهل این خانه، بی‌گمان خدا ستوده و بزرگوار است

سوره هود آیه 73

مشاهده می کنید که فرشتگان با همسر ابراهیم هم کلام شده اند و جواب او را می دهند. در جواب زن ایراهیم ضمیر مفرد مونث ذکر شده (أَتَعْجَبِینَ) و این روشن است که خطاب آن ها مستقیما به خود زن ابراهیم بوده است یعنی " أَتَعْجَبِینَ" و بعد در ادامه همان پاسخ شان به زن ابراهیم او را با ضمیر مذکر "علیکم" خطاب قرار میدهند. ضمیر مذکر "علیکم" در ادامه جمله صرفا بخاطر این است که خود کلمه "اهل" جمع مذکر است. و اتفاقا ضمیر مذکر و سپس اهل البیت مورد استفاده در جواب ساره زن ابراهیم، روشن می کند که زن جزء اهل البیت است. برخی ادعا داشته اند که در این زمان ابراهیم فرزندی داشته در حالی که در آن زمان که فرشتگان این خبر را به ابراهیم عرضه داشتند، او اصلا فرزندی نداشته است. و ساره نازا بوده و او را به اسحاق و یعقوب مژده داده اند. توجه شما را به این نکته جلب می نمایم که گمراهان از طرفی زن آدم و خود مرد را با بی شرمی تمام جزء اهل البیت نمی دانند، پس می توانید بگویید در این آیه که فرشتگان برای مژده دادن بر ابراهیم به تولد فرزند آمده اند و قبل از آن ابراهیم فرزندی نداشته است، پس منظور از اهل البیت چه کسانی هستند؟ فرزند بدنیا نیامده (اسحاق و یعقوب و اسماعیل) و پسر عموهایش؟!!! در این جا خطاب به ابراهیم و ساره است ولی شما هیچ یک از این دو را از مصادیق اهل البیت نمی دانید، پس فرشتگان چه می گویند؟ با چه کسی سخن می گویند چرا تعقل نمی کنید؟

همسرش ایستاده بود، خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم.(11:71)

سوره هود آیه 71

وقتی ساره از فرشته سوال می پرسد و فرشتگان در حال جواب دادن به او هستند، معقول نیست وقتی در حال جواب دادن به سوال او هستند، چیزی بگویند که به او ربطی ندارد و به کسی دیگر اشاره کنند!! کلام پروردگار منقطع نیست و حکیمانه هست. یعنی مثلا فرشتگان طبق این حرف سخیف گمراهان گفته اند: ای زن، آیا از امر خدا تعجب می‌کنی در حالی که رحمت و برکات خدا بر شما (ای زید و عمرو و بکر) است؟! این چه جوابی که به آن زن می دهند؟! در کل اگر چنین جواب منقطعی باید داده شود؛ چرا از ابتدا ضمیر مونث آورده و خطاب به زن است و در جواب به زن است؟! اگر اشاره به دیگران دارد باید در ابتدای جمله خطاب را با آنان آغاز می کرد نه با ساره!!! جالب است که زن تعجب کرده و می خندد، بعد فرشتگان طبق استدلال گمراهان با کسی دیگر حرف میزنند.

همینطور در آیه 83 سوره اعراف

فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ

لوط و خاندانش را نجات دادیم. جز زنش که با دیگران در شهر ماند.(7:83)

در این آیه الله می فرماید "اهل و خاندان لوط را جز زنش نجات دادیم" این جمله در صورتی صحیح است که زن جزء اهل خانه لوط به شمار بیاید. در این جا الله زن لوط را به خاطر کفرش از اهل خانه لوط خارج می کند همانطور که در آیه زیر پسر نوح را از اهل خانه نوح با لفظ صریح خارج می کند. وقتی می گوییم انسان ها چشم دارند و با چشم می بینند جز کسانی که نابینا هستند. این جمله یعنی این که نابینا ها نیز انسان هستند. تلاشی که شما سعی می کنید زن را از اهل ندانید مثل همین است که یک نابینا را انسان ندانید!!!. وقتی زنان رسول جزء اهل البیت باشند، چون خطاب "یطهرکم" به اهل البیت است پس هر ادعایی که راجع به "یطهرکم" داشته باشید باید برای زنان رسول نیز قایل شوید.

همه پسر را جزء اهل می دانند و در آیه بالا نیز الله زن را جزء اهل دانسته ولی هم همسر لوط و هم پسر نوح را بدلیل کفرشان از اهل آنها بودن خارج می سازد، یعنی آن ها اهل خانه بوده اند و سپس بدلیل کفرشان خارج شده اند

وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ

نوح پروردگارش را ندا داد: اى پروردگار من، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و نیرومندترین حکم‌کنندگان تو هستى.(11:45)

قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ

گفت: اى نوح، او از خاندان تو نیست،

در آیه 33 سوره احزاب هم به همین شیوه است

چطور ممکن است کل آیات قبل و همینطور خود همان آیه خطاب به زن های رسول باشد و بعد منقطع شود و به یکباره کسی دیگر را مورد خطاب قرار دهد! و سپس دوباره مورد خطابش زنان رسول باشد. اصلا معقول و مقبول نیست که قرآن در میان خطاب به زنان پیامبر در 8 آیه قبل از آیه 33 و همینطور آیه بعد از آن، بدون ذکر مخاطبین جدید و بی‌آن که کلام قبلی را به پایان برساند، از زنان رسول صرف نظر کرده و با افراد دیگری مطلبی را بگوید که هیچ ارتباطی با زنان پیامبر ندارد و آن ها را اصلا شامل نمی شود!!!

در همان آیه سوره هود جواب مشخص است، فرشته در جواب تعجب کردن ساره چی گفت؟ گفت: آیا تعجب می کنی از قدرت خدا در حالی که تو در خانه ای هستی که رحمت خدا شامل آن شده است؟ رحمت الله بر این خانه بواسطه ابراهیم بوده، الله رحمت خود را بخاطر ابراهیم ارزانی می دارد بعد یک سری جاهل خود ابراهیم را که رحمت بحاطر او بر اهل خانه داده شده، جز اهل خانه بحساب نمی آورند!!! یعنی آقایان گمراه می گویند: اهل خانه شما خواننده گرامی پدر و مادرتان نیستند، بلکه اهل خانه شما داماد شما، پسر عموی پدرتان و شما هستید!!! پس اهل خانه پدر داماد شما و اهل خانه پدر پسر عموی شما چه کسانی هستند؟ اهل خانه داماد شما چه کسانی هستند؟ این تضاد ها برای چی هست؟ این حرف های باطل و دنیای آشفته برای چی هست؟ پس اگر داماد جزء اهل البیت است، عثمان ذوالنورین نیز جزء اهل البیت رسول الله است. ضمیر مذکر در "علیکم" دقیقا برای همین آمده، چون این رحمت که شامل اهل خانه شده، بواسطه رسول اکرم و در سوره هود بواسطه ابراهیم بوده است.

ضمن این که از طرفی می گویید انما ادات حصر است و از طرفی می گویید رسول جزء اهل البیت نیست، پس چون در این آیه هدف تطهیر اهل البیت است و انما ادات حصر، پس رسول معصوم نیست. اگر حرف شما درست می بود و زن آدم اهل خانه او به حساب نمی آید پس باید در آیه سوره هود آیه به این شکل می آمد: أتعجبین من أمر الله، رحمت الله وبرکاته علیک در حالیکه اینطوری آورده، أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ

پس حرف شما با خود قران رد می شود، حتی نیازی به استفاده از قرآن نیست چون حرف های شما خود متناقض است و در کلام خودتان رد می شود.

از خود سوال کنید. از عقل تان؛ اگر زن آدم اهل خانه اش نیست، پس چیست؟

کلمه "تاهل" در کتب لغت به معنای همسر گرفتن است، این کلمه از ریشه "اهل" است و این روشن و آشکار می سازد که زن؛ مصداق بارز "اهل" است و جای تعجب نیست در آیاتی که ابتدا اشاره به مثلا "نساء النبی" است بعد از آن کلمه "اهل البیت" می آید. چون زن مصداق اهل البیت است. اگر بگوییم مخالفان این دیدگاه زن ستیز هستند، گزاف نگفته ایم.

شباهت ها بین آیه احزاب و هود زیاد هستند؛ مخاطب هر دو آیه مونث اند، در آیه هود مفرد مونث و در آیه احزاب جمع مونث و در هر دو آیه لفظ منصوب "اهل البیت" به کار رفته است در ابتدای آیه 33 سوره‌ی احزاب، افعال جمع مؤنث مخاطب و در انتهای همان آیه ضمایر جمع مذکر مخاطب آمده اند، پس ضمیر جمع مذکر به هر دلیلی که در آیه‌ 73 سوره‌ی هود آمده باشد به همان دلیل در آیه تطهیر هم ذکر شده است. این طبق قانون حکم الأمثال واحد هست! چون القرآن یفسر بعضه بعضاً یا چنانکه علی بن ابی طالب فرموده: یشهد بعضه على بعض (نهج البلاغه / خطبه 133). قرآن و با قرآن باید تفسیر کرد و بهترین منبع برای تفسیر قرآ«، خود قرآن است. برای فهم یک کلمه از قرآن باید دانست در آیات دیگر همان کلمه به چه معنی بکار رفته است

 

در جواب خود کلمه "اهل البیت"

اولا، لفظ "اهل" منصوب است، چون که منادی است. یعنی یا أهل البیت = ای اهل خانه! یعنی مخاطب همان کسایی هستند که قبل و بعد از این کلمه، مورد خطاب قرار داده شده اند پس خداوند اینطور فرموده: ای اهل این خانه جز این نیست که خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما بزداید و شما را چنانکه باید، پاک سازد.

دوما، رسول در کنار مسجدشان، خانه‌ای نسبتاً وسیع داشت که دارای حجره‌ هایی بود. و هر یک از همسران پیامبر در یکی از آن‌ حجره ها اقامت داشتند. برای همین هست در ابتدای آیه "بیوت" در وسط آن "بیت" و در آیه بعدی دوباره "بیوت" ذکر شده است؛ یک بار به اعتبار این که همه زنان منزل پیامبر به سبب انتساب به آن حضرت از اعضای خانوادة او و اهل خانة او هستند و همینطور این که کل حجره های رسول درون یک خانه بزرگ بود «أهل البیت = اهل این خانه» گفته می‌شوند یعنی به عنوان مثال حجره ‌ی «ام سلمه» بیت پیامبر است، حجره‌ ی «جویریه» بیت پیامبر است و... بار دیگر به اعتبار این که هر یک از همسران پیامبر، با آن حضرت، خانواده ‌ای را تشکیل می‌دهند و همین طور در حجره ای جداگانه بودند، «بیوت» گفته می‌ شود.و این دو تعبیر مخالفتی با هم ندارند.

خلاصه و چکیده این مدعا بنابر آیات قرآن

محل زندگی پیامبر و همسرانش که حجره های مختلف داشت، البیت (یعنی خانه پیامبر ص) بود،

کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ

همان‌گونه که خدایت تو را بحق از خانه ات بیرون فرستاد،.

سوره انفال آیه 5

و به اعتبار هر حجره یا اتاق به صورت جدا بودند و حجره های متعدد؛ لفظ بیوت آورده شده است

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در خانه‌های پیامبر داخل نشوید

سوره احزاب آیه 53

به همین دلیل است در آیه 34 سوره احزاب به همسران پیامبر فرموده: «یاد کنید آنچه را که از آیات خدا و حکمت در ﴿بُیُوتِکُنَّ یعنی در خانه‌های شما (یعنی خانه های زنان رسول)» تلاوت می‌شود.

خانه رسول و زن رسول نداریم،خانه زن رسول خانه خود رسول است و خانه رسول خانه زن رسول است؛ خانه زن شما خانه شماست و خانه شما خانه زن شماست ذکر بیوت در آیات به این دلیل بوده که آن زنان همسر پیامبر بوده اند و درواقع خانه های آن زن ها خانه رسول بوده است. در کل خانه ای که کل حجره ها در آن قرار داشت، خانه هم رسول و هم زن های رسول بوده است. هر یک از همسرانش در یکی از حجره ‌های آن اقامت داشته ‌اند چنین نبوده که هر یک خانه ‌ای در جایی دیگر و جدا از سایر همسران داشته باشند

قرآن زن را اهل البیت دانسته است به این آیات توجه کنید:

وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ

و ما شیر دایگان را از پیش بر او حرام کرده بودیم. پس [خواهرش آمد و] گفت: آیا شما را بر اهل بیتی راهنمایى کنم که او را برایتان سرپرستى کنند و خیرخواهش باشند(28:12)

همانطور که می دانیم و بر خود شما نیز روشن است الله موسی را به مادرش برگرداند و قول بازگشت موسی را به او داده بود و در آیه بالا فرموده او را به اهل البیت بر می گردانم. همچنان که در آیه بعد همین را ذکر فرموده که موسی را به مادرش که همان اهل البیت بود برگرداند و بعد از کلمه اهل البیت "یکفلونه" آمده که فعل جمع مذکر است و دلیلی که آقایان در آیه تطهیر اقامه می کنند که چرا "عنکم" و "یطهرکم" بصورت مذکر آورده از نطفه رد می کند.

فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

پس او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده‌ى خدا درست است، ولى بیشترشان نمى‌دانند(28:13)

همچنین در آیه زیر بخوانید که الله زن موسی را جزء اهل البیت او میداند

فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ

چون موسى مدت را به سر آورد و با زنش روان شد، از سوى طور آتشى دید. به کسان خود گفت: درنگ کنید. آتشى دیدم. شاید از آن خبرى یا پاره آتشى بیاورم تا گرم شوید.(28:29)

در کتب لغت آمده است وقتی کلمه "اهل" مضاف بر مکان باشد معنی ساکن یا ساکنین آن مکان تعبیر می شود مثلا کلمه "اهل مکه" به معنای ساکنین مکه است. بنابراین همسران رسول الله که در خانه او سکونت داشته اند مصداق بارز اهل البیت یعنی ساکنین بیت او می باشند

همچنین در سوره طه می خوانیم که

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ

کسان خود را به نماز فرمان ده.(20:132)

اگر زن رسول الله جزء اهل او نیست، پس در این صورت رسول الله مسئولیتی در قبال زنش ندارد و حق ندارد او را مثلا بخاطر عملی توبیخ کند!!!

و در آخر این که خود کلمه "اهل" مذکر است، و طبیعی است که کلمه "عنکم" که برای آن آمده نیز باید مذکر باشد. نمی شود که با ضمیر مونث بگوید "عنکن=از شما زنان" سپس کلمه مذکر "اهل" را برای آن ها بیاورد.

کلمه "اهل" به این خاطر اسم جمع و مذکر است گه زن جزء اهل البیت است همراه با مرد و جمع بین 1 مرد با یک زن ولو هزاران زن، طبق قاعده زبان لغت عربی فعل مذکر می آید. و ضمایر مذکر بعد و قبل از اهل البیت نیز به این خاطر آمده اند که "اهل" از لحاظ معنی "اسم جمع" است و هم مرد و هم زن را با هم شامل می شود، و به لحاظ لفظی "مذکر مجازی" است

پس زن اهل البیت است

پس با توجه به دلایل ذکر شده از خود قرآن، بحث معصومیت ائمه با استناد به تنها دلیل قرآنی آن، کاملا باطل است.

 

توجه: این مقاله با این که کافی، کامل و درخور است

ولی در آینده ممکن است ویرایش شود و ادله قویتری به آن اضافه گردد.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 

امروز بلاخره در این پست می خواهم در مورد آیه 169 سوره آل عمران که به آیه "شهدا زنده اند" معروف است و همینطور حدیثی از رسول الله که به اعتقاد گمراهان رسول در جنگ بدر مرده ها را صدا زده و اعتقاد داشته است که مردگان از این دنیا می شنوند، بحث کنم.

گمراهان می گویند: الله در این آیه فرموده شهدا زنده اند و ما معتقدیم علی شهید شده است، پس علی حی است و میت نیست و می تواند صدای ما را بشنود. این در حالی است که خدا در این آیه صرفا فرموده: به شهدا میت نگویید و الله هرگز نفرموده که میت ها می شنوند. بلکه گمراهان استدلال می کنند که چون شهدا زنده اند پس از این دنیا می شنوند!

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

و کسانى را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندار، بلکه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند

سوره آل عمران آیه 169

در جواب گمراهان باید گفت؛ اگر فکر می کنید که وقتی می گویم میت ها از این دنیا نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد دارم، سخت در اشتباه هستید و بلکه این شمایید که قایل به این شده ابد قرآن تضاد دارد! بله من با این گفته که میت ها نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد ندارم بلکه این شمایید که وقتی می گویید میت ها می شنوند خلاف قرآن اعتقاد دارید. این را توجه داشته باشید که الله نفرموده میت ها می شنوند بلکه فرموده آنها زنده اند و شنوایی میت ها را شما استدلال کرده اید و ما در این پست و پست های آینده به رد این استدلال می پردازیم.

قرآن در چند جا فرموده که مرده ها نمی شنوند، خب من هم همین را می گویم

مثلا یک مورد آن سوره نمل آیه 80

مسلّماً تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند فراخوانی!

این آیه دو قسم دارد. قسمت اول آیه رسول نمی تواند صدای خود را به گوش میت ها برساند به قسمت قسمت دوم تشبیه شده است. یعنی مردگان مانند کرانی هستند که پشت کرده اند صدای ما را نمی شنوند. اگر مردگان می شنیدند در این صورت به کرانی که پشت کرده اند تشبیه نمی شدند!!! و همینطور در سوره فاطر آیه 22 و...

نه تنها می گویم شهدا زنده اند، بلکه کل انسان هایی که تا قبل از این مرده اند نیز، زنده اند! کجا زنده اند؟ این مهم است، جواب این است: نزد پروردگارشان! بروید آیه را دوباره با دقت بخوانید، آن ها نزد پروردگارشان زنده اند. این زنده بودن "عند ربهم" هرگز مخالف اعتقاد به ناشنوایی میت ها از این دنیا نیست؛ بلکه برعکس در تضاد با اعتقاد کسایی است که می گویند میت ها شنوا هستند. میدانید چرا؟ جوابش فقط با کمی دقت مشخص می شود بقدری واضح است که نه حدیث و نه تفسیر لازم نیست.

خدا در آیه 42 سوره زمر می فرماید

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

برادران و خواهران، روح هرگز نمی میرد، چه روح ما که در دنیا زنده ایم و می خوابیم و روحمان که طبق این آیه نزد الله میرود، و چه روح کسایی که از این دنیا وفات میابند و روحشان نزد خدا میرود. روح خواب رفته ها و وفات یافته ها، هردو نزد خداست و هردو نزد پروردگارشان زنده هستند

وقتی می گویم "مرده از این دنیا نمی شنود" این هیچ تضادی با زنده بودن روح نزد خدا ندارد. به این دلیل که اساسا زنده بودن روح هیچ ارتباطی به شنیدنش از این دنیا ندارد، تعقل کنید! روح که همیشه زنده است! چه روح ما که خواب می رویم و چه روح میت ها که نزد خدا هستند. روح معدوم می شود نه میت. این جسم است که میت می شود.

اگر قرار بود روح کسی که میت شده و نزد خدا زنده است از این دنیا بشنود، خب طبق این استدلال شما باید وقتی خواب هستیم، بتواتیم مثلا دزدی را که به خانه مان آمده ببینیم یا صدای کسی را وقتی با ما صحبت می کند بشنویم!

خب از عقل و منطق خود سوال کنید. خدا می فرماید وقتی می خوابید روح شما را به سوی خودم می برم یعنی همان جا که روح میت ها هست، آیا در وقت خواب که روحتان نزد پروردگارتان است، امتحان کنید، اگر مادرتان برای آزمایش هم که شده تا صبح با شما صحبت کند و شما خواب باشید، آیا شما چیزی می شنوید؟ آیا اگر صبح مادرتان از شما مساله را جویا شود شما می توانید به او پاسخی بدهید؟ چیزی شنیده اید؟ خب پس چرا تعقل نمی کنید؟ روشن است که وقتی خواب هستیم چیزی از این دنیا نمی شنویم و اگر کسی خلاف این بگوید که در خواب می شنویم متضاد حرف زده است هم با قرآن و هم با عقل و منطق تضاد دارد

شما فقط وقتی شنوا می شنوید که روح اجازه برگشت به جسم تان را بگیرد، برای همین است اگر کسی با شما صحبت کند تنها آخرین حرف او را بیاد می آورید. چون اساسا بشر وقتی از این دنیا می شنود و آگاه است که روح و جسم با هم در ارتباط باشند. کل زمانی که روح نزد الله است شما هیچ نمی شنوید و بعد از آن که خدا اذن بازگشت به جسم را داد، آنوقت شما فقط کلام آخری را می شنوید که با شما گفته اند.

روح همه، هم علی هم محمد و... الان نزد پروردگارشان زنده است و از نعمت هایی که خدا به آنها ارزانی داده خوشحال اند، جسم محمد و علی و... نیز الان خاک است. خدا فقط در قیامت است به روح آن هایی که میت شده اند اذن می دهد که به جسم برگردد. عزیزان جسم ماده است هر ماده ای مستلزم آن است که مکانی داشته باشد، یک ماده در یک زمان دو جا نیست. اگر روح به جسم برگردد طبق آیات قرآن آن جسم زنده می شود. اگر آن جسم زنده شود فقط در آن صورت است که می تواند از این دنیا آگاه شود. شنوایی از این دنیا فقط با ارتباط جسم و روح ممکن است. اگر ارتباط این دو قطع شود نه جسم از این دنیا می شنود و نه روح از این دنیا می شنود

روح زنده ما وقتی خوابیم نزد خداست

روح زنده کسایی هم که وفات یافته اند نزد خداست

به همان دلیل که وقتی خوابیم چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم

به همان دلیل نیز، وفات یافته ها این دنیا را نمی بینند و نمی شنوند

روح فرعون، روح نمرود، روح ابن ملجم، روح محمد و... روح همه الان زنده است، نزد پروردگارشان زنده است. بعضی طبق آیات قرآن از نعمت ها خوشحال اند و برخی عذاب می بینند.

حالا بپردازیم به حدیث

کتاب صحیح بخاری، شماره حدیث: 3747

(حدیث مرفوع) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَیْحِ بْنِ سُلَیْمَانَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ ، قَالَ : " هَذِهِ مَغَازِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ " , فَذَکَرَ الْحَدِیثَ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ یُلْقِیهِمْ : " هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَکُمْ رَبُّکُمْ حَقًّا " ، قَالَ : مُوسَى ، قَالَ نَافِعٌ : قَالَ عَبْدُ اللَّهِ : قَالَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ : یَا رَسُولَ اللَّهِ تُنَادِی نَاسًا أَمْوَاتًا ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : " مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا قُلْتُ مِنْهُمْ " ، قَالَ أَبُو عَبْد اللَّهِ : " فَجَمِیعُ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنْ قُرَیْشٍ مِمَّنْ ضُرِبَ لَهُ بِسَهْمِهِ أَحَدٌ وَثَمَانُونَ رَجُلًا , وَکَانَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ ، یَقُولُ : قَالَ الزُّبَیْرُ : قُسِمَتْ سُهْمَانُهُمْ فَکَانُوا مِائَةً وَاللَّهُ أَعْلَمُ " .

رسول در این حدیث فرموده: شما شنواتر از آنها به آن چه به آن ها می گویم، نیستید

این استناد گمراهان است، برای این که توجیهی پیدا کنند برای آیه آل عمران و حرف خود را درواقع با روایت به آیه بچسبانند! این حدیث تا اینجا، کاملا برخلاف آیه های 80 سوره نمل و 22 سوره فاطر است، اگر اینطور باشد در کلام الله تضاد پیش آمده و دست آویزی برای رد قرآن توسط اسلام ستیزان می شود ولی جالب است ذات ریاکارانه شان، هرگز به آن ها اجازه نمی دهد که ادامه این حدیث را بخوانند و در همه جا این حدیث را تا اینجا ذکر می کنند از پدر بزرگ هایشان تا همین جا می شنوند، در کتاب هایشان تا همین جا می نویسند. ولی توجه داشته باشید، این حدیث ادامه دارد!!! اگر این حدیث در اینجا تمام بشود، کاملا خلاف قرآن است! ولی این حدیث اهل سنت است و این پایان حدیث نیست!

چون خدا به رسول در قرآن فرموده، تو هرگز نمی توانی مردگان و کسانی که در گورها هستند را شنوا کنی، یعنی مردگان شنوا نیستند و یکی با قدرتی لازم است تا آنها را شنوا کند و این قدرت فقط خداست. پس مردگان شنوا نیستند. پس یعنی رسول این را نمی دانسته و قرآنی که بر او نازل می شده را فراموش می کرده است؟!!! و اگر می دانسته مردگان نمی شنوند پس چرا با وجود این، چنین حرفی فرموده است، منظور رسول الله از این حرف چه بوده است؟!!!

طبق آیه زیر قدرت شنوا کردن مردگان فقط در دست خداست

وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ

و زندگان و مردگان برابر نیستند. خدا هر که را خواهد مى‌شنواند. و تو نمى‌توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته‌اند بشنوانى.(35:22)

سوره فاطر آیه 22

 

تمام دعوت وبلاگ "قرآن هدایتگر است" همان طور که در پست "هدف از دعوت وبلاگ قرآن هدایتگر است" نوشته شده است، در همین آیه 22 سوره فاطر خلاصه می شود؛ عزیزان! الله بیهوده نفرموده که او شنوا و بیناست، می دانیم که صفات الله یعنی همین شنوایی و بینایی مطلق هستند و کسی مثل آنها را ندارد و اگر کسی صفات الله را برای کس دیگری قایل شود مشرک است. از طرفی می دانیم که همه موجودات زنده و بندگان الله، هم شنوا هستند و هم بینا هستند. اما نکته این جاست که هیچ کس مانند الله در یک لحظه هرگز همه چیز را نمی شنود. جز خدا کسی نمی تواند میلیون ها نفر را که در یک زمان او را می خوانند، ببیند و بشنود.

بیایید ادامه حدیث را در حدیث شماره 4724 در کتاب مسند أحمد بن حنبل یا در همان کتاب صحیح بخاری حدیث شماره 1288 بخوانیم

 (حدیث مرفوع) حَدَّثَنَا یَزِیدُ ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ یَعْنِی ابْنَ عَمْرٍو ، عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ : وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْقَلِیبِ یَوْمَ بَدْرٍ ، فَقَالَ : " یَا فُلَانُ یَا فُلَانُ ، هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَکُمْ رَبُّکُمْ حَقًّا ؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّهُمْ الْآنَ لَیَسْمَعُونَ کَلَامِی " ، قَالَ یَحْیَى : فَقَالَتْ عَائِشَةُ : غَفَرَ اللَّهُ لِأَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، إِنَّهُ وَهِلَ ، إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : " وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لَیَعْلَمُونَ الْآنَ أَنَّ الَّذِی کُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ حَقُّ ، وَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ : إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى سورة النمل آیة 80 وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ سورة فاطر آیة 22 .

این احادیث، حدیث های مرفوع بودند و نزد اهل سنت صحیح هستند

تعریف حدیث مَرفُوع: آن است که به رسول خدا نسبت داده شود، از گفتار یا کردار یا اعمالی که به حضور مبارک انجام شده و یا صفتی، سند آن متصل باشد یا منقطع یکسان است.

ام المومنین عایشه در این حدیث که ادامه و تکمیل کننده حدیث بالا بود فرمودند: خدا از ابی عبدالرحمن ببخشاید، درست است که رسول الله این را فرموده اند، ولی او اشتباه فکر می کرده که رسول الله منظورش آن بوده است، چون اگر منظور رسول الله اینطور باشد که عبدالرحمن می گوید، رسول خدا بر خلاف آیه فاطر و نمل سخن گفته است، بلکه رسول خدا منظورش این بوده و فرموده: الان این مشرکان کشته شده جنگ بدر، به یقین حرف هایی که در زمان حیات شان به آن ها می گفتم و دعوت شان می کردم، به یقین آن حرف هایم رسیدند، فهمیدند حرفایی که من به آن ها میزدم حق بود، بلکه حتی از الان شما نیز بهتر یقین پیدا کرده اند چرا که آن ها در حال حاضر فرشتگان را که بر پشت شان میزنند، می بینند و آگاه شدند، ولی شما هنوز چیز هایی که آن ها دیده اند، نمی بینید و هنوز بر شما غیب مانده است و شما به اندازه آنان حرف های من را مطمین نیستید. آن ها وعده های الله را همین الان از شما بهتر می بینند، یعنی آن ها به "علم الیقین" و به "عین الیقین" رسیده اند و شما اینطور نیستید.

 

خب! این دو برداشت کاملا متفاوت بود، از دو صحابه بزرگوار، یکی عبدالرحمن و دیگری ام المومنین عایشه، باید دید کدام برداشت صحیح و مطابق قرآن است، مسلما هر حدیثی که در تضاد با قرآن باشد، باطل است و پر واضح که حدیث مورد استناد گمراهان تا آنجا، کاملا برخلاف قرآن است! ولی ادامه حدیث و برداشتی که ام المومنین عایشه داشته اند، کاملا موافق قرآن است. اگر برداشت ام المومنین عایشه نبود، الان این حدیث نزد اهل سنت مردود و باطل می بود چون کاملا برخلاف قرآن است. درستش هم همین است که احادیث متضاد با قرآن را باطل بدانیم، چون قرآن حجت است و الله قول حفاظت از قرآن را داده است

من احساس می کنم که تنفر گمراهان نسبت به ام المومنین، بر میگردد به همین حدیث های نقل شده از ایشان، چون اساس مذهب آن ها با همین احادیث باطل شده است. خدا به صورت واضح فرموده که مردگان نمی شنوند. دیگر باید به چه صورت می گفت تا شما باور کنید؟ آیا باید خدا خود بیاید و حضورا به دست تک تک شما نامه دهد یا سخن بگوید؟

مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان، در [زیر] سایبانهایى از ابر سپید به سوى آنان بیایند و کار یکسره شود؟ و کارها به سوى خدا بازگردانده مى‌شود

سوره بقره آیه 210

 

توجه: با اینکه این پست کامل هست ولی ممکن است در آینده ویرایش شود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

ما پیش از این چیزی را نمی خواندیم

بسم الله الرحمن الرحیم

ما پیش از این چیزی را نمی خواندیم

مشرکان در قیامت انکار می کنند که چیزی را خوانده اند، منظورشان چیست؟

 

بسیاری از علما، ماموستاها، مراجع و... در منبرها و خطابه هایشان بیشتر به بحث های جزیی و فرعی می پردازند

آن ها با این عمل شان و مانور دادن و توجه بیشتر به بحث های جزیی، در واقع اصل و مبنا را کم اهمیت جلوه می دهند، گر چه در بسیاری از مواقع این آگاهانه نیست! ولی حتی اگر آگاهانه نباشد، دلیل نمی شود این کار را انجام دهند، و بگوییم خب آن ها که غرض ورزی ندارند و با نیت بد و از روی قصد این کار را انجام نمی دهند، پس اشکال ندارد!

وقتی به گمراهان آیاتی مثل این آیه نشان میدهی و به آن ها می گویی که پایین تر از الله را به فریاد مخوانید

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

کسانی را که غیر از خدا می‌خوانید، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند!(7:194)

الذین=کسانی    تدعون=می خوانید         عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ= بندگانی مثل شما

نکته اول- کلمه الذین برای انسان بکار میرود و نه بت و سنگ و چوب و... برای اشاره به جمع چند سنگ "کسانی" به کار نمی برند و نمی گویند!

نکته دوم- تدعون یعنی خواندن و صدا زدن، این کلمه پرستش کردن معنی نمی دهد!، صرف این که خواندن خدا برای دفع شر و جلب نعمت پرستش هست، دلیل نمی شود کلمه ای که معنی اش خواندن هست را پرستش کردن ترجمه کنیم! و در عوض در بحث های دیگر بگوییم خواندن عبادت نیست! اگر عبادت نیست چرا این جا و جاهای دیگر در ترجمه کلمه "تدعون" پرستش کردن می آورید؟!، خواندن عبادت هست ولی متاسفانه مترجمان شیعی بر هوای نفس خود مثلا در همین آیه 194 سوره اعراف، تدعون را پرستش کردن ترجمه می کنند ولی وقتی عمل صدا زدن ائمه خودشان را می خواهی که بگویی خواندن شما عبادت هست، نمی پذیرند!!! این یعنی بر هوای نفس، این یعنی تعصب!. خود همین بکار بردن کلمه "پرستش" در ترجمه ها جالب است و کمتر پیش می اید تر ترجمه کلمه عبادت را به کار ببرند، چون باز هم بکار بردن همین کلمه بر هوای نفس شان است، کلمه پرستش کردن در بین مردم معنی سجده بردن و نماز خواندن و... معنی می دهد. این کلمه به مرور زمان به این معنی بین مردم برداشت می شود. در حالیکه این کلمه در ترجمه "تعبدون" معنی می شود به معنای عبادت کردن و هرگز سجده بردن و نماز و از این قبیل اعمال معنی نمی دهد. کلمه ای است کلی که شامل هر نوع عمل عبادی می شود. پس اگر خواندن، عبادت نیست؛ چرا در این چنین آیاتی خواندن را پرستش کردن می دانید و ترجمه می کنید؟!!!

می دانید چرا؟ چون اگر خواندن را پرستش کردن ترجمه نکنند، کسانی که ترجمه هایشان را می خوانند با توجه به کلمه "بندگانی همچون شما" به راه راست بر می گردند. چون رسول هم در بسیاری از آیات فرموده من مثل شما هستم! پس نتیجه این می شود خواندن کسی مثل رسول نیز اشتباه است، چون اولا رسول بارها گفته مثل ما است و در این جا خدا فرموده آن ها کسانی را می خوانند که مثل خودشان هستند!!!

نکته سوم- کلیدی ترین نکته در این آیه برای رد نظر علمای به خطا رفته، "عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ" است. اگر منظور بت است، در اینجا فرموده کسانی را می خوانیم که مثل خودمان هستند!!! آیا ما بت هستیم؟ آیا ما سنگ هستیم؟ آیا عقل شما روشن است؟!!! براستی اگر در وقت ترجمه این آیه بر هوای نفس شان ترجمه نکرده اند، در چه فکری دیگری بوده اند که اولا تدعون را به جای خواندن و صدا زدن، پرستش کردن ترجمه کرده اند و دوما ما را مثل بت دانسته اند!!!

آنها همیشه در جواب می گویند ما که بعنوان شریک خدا نمی دانیم و نمی خوانیم، این عمل ما اصلا عبادت ائمه نیست؛ در جواب این دسته از گمراهان باید گفت، اصلا مهم نیست که شما در مورد عمل خود چه فکر می کنید، مهم این است دستور خدا چه بوده است.

اولا قبل از شما کسان دیگری بوده اند که دقیقا مثل شما فکر می کرده اند و اعتقاد داشته اند! آنها کسانی دیگر را برای قرب به الله دوست و اولیای خود می گرفتند. آنها مثل شما گمراهان جواب می دادند و می گفتند: ما هرگز این ها را عبادت نمی کنیم! بلکه این ها مقربان در پیشگاه الله و ما را شفاعت می کنند!

أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ

آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: اینها را عبادت نمی کنیم، مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند(39:3)

خدا خواندن را عبادت می داند

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

بگو: «من از عبادت کسانی که غیر از خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!

سوره انعام آیه 56

این آیه می فرماید عمل خواندنی که شما انجام می دهید عبادت است و من از این نوع عبادت برای غیر از الله نهی شده ام. آیا روشن نیست؟

بعضی از گمراهان برای رفع گرفتاری هایشان، مثلا این که خدا به او بچه بدهد یا هر مورد دیگری، نابخردانه متوسل می شوند به بندگان صالحی چون امام رضا و...

این آیات را بخوانید تا بهتر بفهمید این عمل خواندن چه معنی ای می دهد

وَزَکَرِیَّا إِذْ نَادَىٰ رَبَّهُ رَبِّ لَا تَذَرْنِی فَرْدًا وَأَنْتَ خَیْرُ الْوَارِثِینَ

و زکریا را (به یاد آور) در آن هنگام که پروردگارش را ندا داد (و عرض کرد): «پروردگار من! مرا تنها مگذار (و فرزند برومندی به من عطا کن)؛ و تو بهترین وارثانی!»(21:89)

فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَوَهَبْنَا لَهُ یَحْیَىٰ وَأَصْلَحْنَا لَهُ زَوْجَهُ ۚ إِنَّهُمْ کَانُوا یُسَارِعُونَ فِی الْخَیْرَاتِ وَیَدْعُونَنَا رَغَبًا وَرَهَبًا ۖ وَکَانُوا لَنَا خَاشِعِینَ

ما هم دعای او را پذیرفتیم، و یحیی را به او بخشیدیم؛ و همسرش را (که نازا بود) برایش آماده (بارداری) کردیم؛ چرا که آنان همواره در کارهای خیر بسرعت اقدام می‌کردند؛ و در حال بیم و امید ما را می‌خواندند؛ و پیوسته برای ما (خاضع و) خاشع بودند.(21:90)

این نوع خواندن، در صورتی که به جای الله کسی دیگر خطاب قرار گیرد، شرک به الله است، این یعنی خواندن الله

 

 

ولی جالب است که حتی پیشینیان نیز مانند شما همین خواندن "من دون الله" را عبادت نمی دانستند!!!

و دقیقا مثل شما، حتی در وقت قیامت و در هنگام سوال و جواب دادگاه عدل الهی می گویند، ما اصلا پیش از این چیزی را نمی خواندیم

یعنی آنها و شما حتی در قیامت نیز همچنان عمل خواندن خود را هم چنان، همتا قرار دادن برای خدا و عبادت کردن غیر الله نمی دانید تا این که بسوی جهنم حرکت کنید و آنوقت است متوجه می شوید که راهتان شما ره بسوی آتش می برد و اشتباه بوده است! خدا همین عمل را همتا قرار دادن برای خود میداند

ثُمَّ قِیلَ لَهُمْ أَیْنَ مَا کُنْتُمْ تُشْرِکُونَ

پس گفته شود بدیشان کجایند آنچه را که شرک می ورزیدید

مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ قَالُوا ضَلُّوا عَنَّا بَلْ لَمْ نَکُنْ نَدْعُو مِنْ قَبْلُ شَیْئًا ۚ کَذَٰلِکَ یُضِلُّ اللَّهُ الْکَافِرِینَ

جز خدا، می گویند: همگی از ما گم شدند بلکه ما پیش از این چیزی را نمی خواندیم، (آری) بدینسان گمراه می‌کند خدا کافران را

سوره غافر آیات 73و74

ندعو=خواند      این کلمه خواندن معنی می دهد نه پرستش کردن

حالا قابل توجه علما و ماموستا های محترم!

شما همیشه برای مردم از اخلاقیات و بحث های جزیی صحبت می کنید، در صورتی که اصل و مبنا را اشتباه رفته اید، شما خواندن غیر الله را عبادت نمی دانید و با این پیش زمینه است که بحث های جزیی را مطرح می کنید، و اگر نه مطرح کردن بحث های جزیی جزء ضروریات هست.

ولی وقتی شما اصل را اشتباه رفته اید، کل راهتان حتی همانی که طبق شریعت الله هست نیز تباه می شود، کل حسنات تان تباه می شود

الان فکر می کنید این که می گویم تندروی و افراطی گری است؟ بسیار خب! بیایید با هم این آیه را بخوانیم تا ببینیم که در نظر الله چه چیز مهم تر از همه چیز است!

وَلَقَدْ أُوحِیَ إِلَیْکَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِکَ لَئِنْ أَشْرَکْتَ لَیَحْبَطَنَّ عَمَلُکَ وَلَتَکُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ

به تو و کسانی که (پیامبران پیشین) پیش از تو بودند وحی شده که اگر مشرک شوی، تمام اعمالت تباه می‌شود و از زیانکاران خواهی بود!(39:65)

شرک در نظر الله و در نظام الله مهم ترین و اصل است، اگر کسی مشرک به الله باشد حتی اگر کارهای نیک انجام دهد، همان شرک اش باعث خواهد شد که همه اعمال نیک اش تباه شود و از "خاسرین" شود خاسرینی که گفته هایشان را بخوانید در قرآن در وقتی که در جهنم هستند، همین برای بیداری تان کافی است!

وقتی الله به رسول که در کل زندگیش فقط نیکی و حسنه کرده است می گوید، اگر مشرک شوی کل اعمال نیک ات تباه می شود، دقیقا همین منظور را می رساند که شرک در نظام الله مهم ترین و درواقع اصل و مبنا است.

آقایان و خانم ها، شرک فقط این نیست که شما به خدا اعتقاد نداشته باشی یا به دو خدا اعتقاد داشته باشی یا خورشید و... را خدا بدانی یا بگویی فلانی خدا هست.

روزی را خدا می دهد خدا رازق است اگر شما اعتقاد داشته باشی که چیزی یا کسی دیگر روزی ات را میدهد و از او روزی ات را بخواهی، شریک قرار دادی برای خدا، چرا؟ چون خدا روزی می دهد

اگر شما کسی و چیزی جز خدا را بخوانی که حاجت ات را برآورده کند شریک قرار دادی برای خدا

فقط شایسته خداست که چشم بسته و کورکورانه از حرف هاش تبعیت کرد، اگر شما شخصی دیگر را اینطوری قبول داشته باشی دقیقا او را "اله" گرفتی.

خدا اله گرفته می شود به این خاطر که از همه حرف هایش تبعیت می شود، حالا اگر شخص دیگری را دقیقا مثل خدا از همه حرف هایش تبعیت شود، او را اله گرفته اند، الان در ذهن بعضی کج فهم ها این فکر می اید پس اطاعت از رسول چه معنی ای می دهد؟ خدا خودش دشتور داده که اطاعت از رسول اطاعت از خداست، یعنی خدا خودش دستور داده مشرک شویم؟

هر چند جواب این حرف در تک تک پست ها ذکر شده یعنی تقریبا در پستی نبوده که به این اشاره نشود، با وجود این باز هم این را مطرح می کنم که کلام الله دقیقا و حساب شده است، هر کلمه ای که الله بکار می برد به جا است

وقتی الله می گوید از حرف های "رسول" تبعیت کنید این هیچ تضادی با چیزی که در بالا گفتم ندارد!!! مثلا این آیه را بخوانید

وَالَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ وَآمَنُوا بِمَا نُزِّلَ عَلَىٰ مُحَمَّدٍ وَهُوَ الْحَقُّ مِنْ رَبِّهِمْ ۙ کَفَّرَ عَنْهُمْ سَیِّئَاتِهِمْ وَأَصْلَحَ بَالَهُمْ

و کسانی که ایمان آوردند و کارهای شایسته انجام دادند و به آنچه بر محمد (ص) نازل شده و همه حقّ است و از سوی پروردگارشان نیز ایمان آوردند، خداوند گناهانشان را می‌بخشد و کارشان را اصلاح می‌کند!(47:2)

این آیه فرموده است، مومنان به چیزی ایمان دارند که از سوی خدا بر رسول نازل شده، همان وحی، همان قرآن، و مونان موظف به اطاعت بی چون و چرا از همین هستند، چون رسول وقتی حرفی میزد، از او می پرسیدند این از طرف خدا بود و وحی بود، اگر می گفت بله، در این صورت هر چه بود اطاعت بی چون و چرا می کردند

چون رسول هرگز حرف خودش را نمی گفته است، وقتی به کسی می گویند رسول یعنی آن شخص حرفی را می زند که کلام کس دیگری است

فرض کنید مثلا رییسی دستور العملی را مشخص می کند فرض کنید این دستورالعمل در مورد خنثی کردن یک بمب است، اما شخصی دیگر را مسئول اجرا و عملی کردن آن می کند، آن شخص هرگز خارج از دستورالعمل را نمی گوید و کسانی که از حرف آن شخص تبعیت می کنند به این خاطر است که او حرف رییس و مهر و امضاء او را دارد، در غیر این صورت دستورات خارج از دستورالعمل را نادیده می گیرند.

نظر رسول نیز با نظر محمد فرق دارد، و خدا خود شاهد است که رسول هر وقت فرموده این حرفم از طرف خداست، راست گفته است و بر خدا دروغ نبسته است. وقتی کسی بی چون و چرا از نظر رسول تبعیت می کند، از وحی ای تبعیت کرده که از جانب الله بوده است و به همین خاطر اطاعت از رسول اطاعت از خداست

ولی وقتی محمد نظر شخصی اش را ذکر کرده است، هر کسی می تواند مخالفت کند چون از جانب الله نبوده است و مردم مکه این را می دانستند و روایاتی هم در این زمینه است که در پست های بعدی ان شاء الله ذکر می شوند

در نهایت عزیزان، هدف از این پست همان آیه 74 سوره غافر بود آنهایی که کسانی دیگر را می خواندند و با این عمل شان مشرک شدند، ولی در نظر خودشان این خواندن همتا قرار دادن برای خدا نبود، بلکه می گفتند ما این ها را می خوانیم که به خدا نزدیک مان کنند. برای همین است وقتی خدا می فرماید کجایند آنچه را که با آن همتا قرار می دادید برای خدا و شرک می ورزیدید، آنها در جواب گفتند ما چیزی را نمی خواندیم

منظور آنها از این جواب، ما قبل از این چیزی را نمی خواندیم این است که ما به عنوان شریک قرار دادن و همتا دانستن برای تو، آن ها را نمی خواندیم

می گویید اشتباه می کنم؟ این آیات از سوره شعراء را بخوانید

إِذْ قَالَ لِأَبِیهِ وَقَوْمِهِ مَا تَعْبُدُونَ

هنگامی که به پدرش و قومش گفت: «چه چیز را عبادت می کنید؟!»(26:70)

قَالُوا نَعْبُدُ أَصْنَامًا فَنَظَلُّ لَهَا عَاکِفِینَ

گفتند: «بتهایی را عبادت می کنیم، و همه روز ملازم عبادت آنهاییم.»(26:71)

قَالَ هَلْ یَسْمَعُونَکُمْ إِذْ تَدْعُونَ

گفت: «آیا هنگامی که آنها را می‌خوانید صدای شما را می‌شنوند؟!(26:72)

أَوْ یَنْفَعُونَکُمْ أَوْ یَضُرُّونَ

یا سود و زیانی به شما می‌رسانند؟!»(26:73)

قَالُوا بَلْ وَجَدْنَا آبَاءَنَا کَذَٰلِکَ یَفْعَلُونَ

گفتند: «ما فقط نیاکان خود را یافتیم که چنین می‌کنند.»(26:74)

این آیات روشن است ولی با وجود این توضیح میدهم

ابراهیم حنیف (سلام و درود خدا بر او باد) به آنها گفت: چه چیز را عبادت می کنید؟ آنها گفتند: این بت ها را عبادت می کنیم، ابراهیم گفت: آیا وقتی آن ها را صدا میزنید و می خوانید و حاجت تان را به آن ها می گویید، صدای شما را می شنوند و بعد از آن، آنها پاسخ می گویند و اجابت می کنند؟ آن ها گفتند: پدرانمان را بر این عمل دیدیم و کاری به غلط و درست و عجیب بودنش نداریم.

جواب ابراهیم مبنی بر این که "آیا آن ها را می خوانید" و قبل از آن که پرسیده بود "چه چیز را عبادت می کنید" نشان می دهد، عمل عبادی آنها خواندن بت ها بوده است! این یعنی خواندن غیر خدا عبادت است و حتی در زمان ابراهیم نیز مردم همین عقیده امروزه را داشتند. در حالیکه همین مشرکان در دادگاه عدل الهی و در سوره غافر که در بالا ذکر شد، می گویند: "ما پیش از این چیزی را نمی خواندیم"

متوجه شدید مردم؟ آنها بت هایی که نماد اشخاص و بندگانی بودند را می خواندند ولی در قیامت می گویند ما پیش از این چیزی را نمی خواندیم، چرا؟ این یعنی این که آن ها خواندن بت هایشان، در نظر خودشان با این پیش زمینه نبوده است که این ها شریک خدا هستند یا خدا هستند، بلکه آن ها طبق آیه 3 سوره زمر می گفتند این ها فقط ما را به خدا نزدیک می کنند! و ما عبادت شان نمی کنیم! آن ها به خدا اعتقاد داشتند برای همین است می گفتند این بت ها شفیع ما نزد خدا هستند!

وَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَعْبُدُ اللَّهَ عَلَىٰ حَرْفٍ ۖ فَإِنْ أَصَابَهُ خَیْرٌ اطْمَأَنَّ بِهِ ۖ وَإِنْ أَصَابَتْهُ فِتْنَةٌ انْقَلَبَ عَلَىٰ وَجْهِهِ خَسِرَ الدُّنْیَا وَالْآخِرَةَ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِینُ

 

بعضی از مردم خدا را تنها با زبان می‌پرستند (و ایمان قلبیشان بسیار ضعیف است)؛ همین که (دنیا به آنها رو کند و نفع و) خیری به آنان برسد، حالت اطمینان پیدا می‌کنند؛ اما اگر مصیبتی برای امتحان به آنها برسد، دگرگون می‌شوند (و به کفر رومی‌آورند)! (به این ترتیب) هم دنیا را از دست داده‌اند، و هم آخرت را؛ و این همان خسران و زیان آشکار است!(22:11)

یَدْعُو مِنْ دُونِ اللَّهِ مَا لَا یَضُرُّهُ وَمَا لَا یَنْفَعُهُ ۚ ذَٰلِکَ هُوَ الضَّلَالُ الْبَعِیدُ

او جز خدا کسی را می‌خواند که نه زیانی به او می‌رساند، و نه سودی؛ این همان گمراهی بسیار عمیق است.(22:12)

یَدْعُو لَمَنْ ضَرُّهُ أَقْرَبُ مِنْ نَفْعِهِ ۚ لَبِئْسَ الْمَوْلَىٰ وَلَبِئْسَ الْعَشِیرُ

او کسی را می‌خواند که زیانش از نفعش نزدیکتر است؛ چه بد مولا و یاوری، و چه بد مونس و معاشری!(22:13)

زیانش این است که شرک به الله کرده است، آیا زیانکار تر از مشرکان که در گمراهی آشکار هستند سراغ دارید؟ به آن ها بوضوح گفته شده که کسی جز خدا را تخوانید، بعد آنها در جهالت محض کسانی را می خوانند که خدا هیچ دلیلی برای آن کار نازل نکرده بلکه خودشان از روی هوای نفس و تقدیس، به این کارها روی آوردند، آری این است گمراهی آشکار!.

 

راست گفت خداوند که:

بگو: «آیا غیر از خدا، چیزی را بخوانیم که نه سودی به حال ما دارد، نه زیانی؛ و (به این ترتیب،) به عقب برگردیم بعد از آنکه خداوند ما را هدایت کرده است؟! همانند کسی که بر اثر وسوسه‌های شیطان، در روی زمین راه را گم کرده، و سرگردان مانده است؛ در حالی که یارانی هم دارد که او را به هدایت دعوت می‌کنند (و می‌گویند:) به سوی ما بیا!» بگو: «تنها هدایت خداوند، هدایت است؛ و ما دستور داریم که تسلیم پروردگار عالمیان باشیم.(6:71)

سبحان الله! چه آیه ی پر محتوایی، ان شاء الله در پست های بعدی بحث همین آیه 71 سوره انعام را خواهم کرد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

در جواب گفته های آقای رفیعی در برنامه سمت خدا مبحث امامت

بسم الله الرحمن الرحیم

در جواب گفته های آقای رفیعی در برنامه سمت خدا مبحث امامت

 

یکی از کاربران وبلاگ به اینجانب یکی از برنامه های سمت خدا را که اخیرا از شبکه سه سیما پخش شد، توصیه کردند تا ببینم، گفتند؛ تمام بحث های ما در این برنامه توسط آقای رفیعی جواب داده شده است.

من نیز برنامه را مشاهده کردم، ولی واقعا چیز خاصی در گفته های آقای رفیعی نشنیدم، و این جوابیه را هم فقط به احترام کاربر می نویسم.

 

این ویدیو را در اینجا و از طریق کانال یوتوب "قرآن هدایتگر است" مشاهده فرمایید.

 

 

برنامه سمت خدا همانطور که از حرف های آقای رفیعی پیداست، برنامه ایست که کمتر به بحث های اصلی و اعتقادی پرداخته می شود، بحث های مثل امامت، توحید و... در این برنامه و دیگر برنامه های مذهبی در سیما بیشتر به بحث های اخلاقی و مدح ائمه اختصاص دارد

ایشان از همان ابتدا با طرح این که بحث های اعتقادی مثل امامت، برای مردم خسته کننده است، سعی دارند درواقع همین را هم القا کنند که حتی اگر حقیقتا این بحث ها برای آنها خسته کننده نباشد با این حرف شان، آن را پیچیده و غیر قابل فهم! نشان می دهند و به همین دلیل برای مردم خسته کننده هستند!.

ایشان از همان ابتدا بحث های اعتقادی را می خواهد طوری تبیین کند که برای مردم سنگین است و در فهم مردم نیست، برای همین مردم از طرح این بحث ها خسته می شوند، همانطور که در ادامه و چندین بار این گفته اش را تکرار می کند.

ایشان بیشتر دوست دارند که مردم را سوق بدهند به اخلاقیات، آیا واقعا وقتی کسی از اساس عقیده اش اشتباه باشد، بحث از جزییات معنا پیدا می کند؟ مثلا مسیحیان عیسی را پسر خدا و خود خدا می دانند و مریم را نیز شفیع می گیرند، اگر مسیحی ها که از اساس راهشان اشتباه هست، درست است که به بحث های جزیی بپردازند؟

پس آقای رفیعی محترم، بحث های اعتقادی اساس هست و دیگر سعی نکنید که اینطور القا کنید، این بحث ها در فهم مردم نیست و برای مردم خسته کننده است، بازخورد هایی هم که دریافت کرده اید بماند برای خودتان، چون آدم مبلغ نباید به میل مردم حرف بزند و هر حرفی را که مردم دوست داشتند بزند، بر عکس باید آن چیزی را که حق است ذکر کند، چون وظیفه مبلغ فقط همین است.

اگر اینطور باشد که شما میگویی هر مشرکی در قیامت می تواند همین را بهانه کند و قطعا به بهشت برود!!! می تواند به خدا بگوید امامتی که تو از آن بحث کردی، در فهم من نبود!

در ایران شاهد فیلتر شدید در همه حوزه ها هستیم، و آقای رفیعی نیز همین را فرمود و از شبکه مجازی و کتاب و... بعنوان دشمن یاد کرد، این در حالی است که خدا و رسول دشمنان شان را به تحدی می کشانند، آنها را شکنجه نمی دهند، نمی کشند، بلکه با آنها به بحث می نشینند و هرگز مورد اذیت قرار نمی دهند بلکه از جان و مال و ناموس شان هم دقاع می کنند!

خب براستی اگر مذهب شما همین دین الهی است، چرا مخالفانتان را زندانی، شکنجه، اعدام و سرکوب می کنید؟

در صدر اسلام، دشمنان تا توانستند شبهه افکنی کردند، آیه جعل کردند و هر کار کثیف دیگری، و خدا دستور به کشتن آنها، بخاطر این اعمالشان را هرگز نداد، چرا؟ چون حرف خدا حق است و خدا از حرف خود یقین دارد که روشن است و با این شبهات هرگز باطل نمی شود

پس وقتی عکس العمل خدا در مورد مخالفانش این است، آیا واقعا مذهب حق شما نیز این گونه است؟ طبق شریعت الله است؟

کار به جایی رسید؛ حتی یهودیان در مورد آفرینش خدا گفتند که خدا بعد از آفریدن همه چیز، خسته شد و روز جمعه را برای رفع خستگی روز تعطیلی و استراحت قرار داد

آیا خدا بخاطر این گفته آنها دستور شکنجه شان را داد؟ زندانی شان کرد؟ خیر خدا اینطور جواب داد

ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روزآفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید (50:38)

آقای رفیعی این را هم مورد توجه داشته باشند، که وقتی مبانی اصلی و اعتقادی شما قابل رد هست، و به هیچ وجه با قرآن قابل اثبات نیست، پس قاعدتا درست نیست

ایشان قبل از این که امامت را اثبات کند، از خاطرات آقای بهجت صحبت به میان می آورد که ایشان گفته اند هر کس بحث اعتقادی کند، من بهشت اش را تضمین می کنم

این خاطره من را یاد خاطره ای دیگر انداخت که یهودیان هم به گمان خودشان حق را می گفتند و بزرگان دینی شان، بهشت را به مردم می فروختند، بله دقیقا یعنی آنها متضمن بهشتی بودن اشخاص می شدند

آقای رفیعی، در جواب آقای بهجت باید گفت؛ هنوز که قیامت نشده و هیچ کس نتیجه اعمالش را نمی داند، آن وقت چطور ایشان تضمین بهشتی بودن می دهند؟

حتی رسول الله هم نمی دانست که عاقبت افراد که هیچ، حتی نمی دانست عاقبت خودش چه خواهد شد، روشن است چون هنوز قیامت و دادگاه عدل الهی برپا نشده است. رسول اینطور می گفت:

بگو: «من پیامبر نوظهوری نیستم؛ و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم، و جز بیم‌دهنده آشکاری نیستم!»(46:9)

وقتی می گوییم اصول دین، دیگر بحث روایت نیست، بلکه بحث خود قرآن است، در اثبات اصول دین اگر واقعا درست باشند، قرآن کفایت می کند

ولی شما بحث امامت را آیاتی برای آن می آورید، و برای آنکه منظور خود را برسانید متوسل به روایات می شوید، این یعنی، آن آیه به روشنی چیزی که شما از آن برداشت کردی را نمی گوید و متشابه هست، به روایاتی متوسل می شوید. روایاتی، که خدا قول حفاظت از آنها را نداده است، خدا قول حفاظت از قرآن را داده است ولی در مورد روایات این صدق نمی کند. خدا نفرموده هر چی از روایات به شما رسید درست است چون من حافظ روایات هستم. ولی خدا قول حفاظت از قرآن را داده است

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!(15:9)

کار درستی نیست که اصول دین را با روایات به اثبات برسانید، در این برنامه شما تمام ادله تان روایاتی بود که فقط برای خود شما حجت است. و آیاتی که می آوردید از بس منظور شما را نمی رساند که برای پیشبرد منظورتان و تحمیل منظورتان به آیه قرآن، دست به دامان روایات شدید!

درثانی، بحث توحید، نبوت، معاد در قرآن مشخص و روشن است یعنی اگر به آنها اعتقاد داشته باشی جزای تو فلان هست و اگر اعتقاد نداشته باشی جزای تو فلان است، اگر واقعا امامت از اصول دین است پس باید حداقل یک نصف آیه بیاورید فرموده باشد "کسی که به امامت منصوص از جانب الله اعتقاد نداشته باشد جزایش جهنم است و کسی که معتقد باشد جزایش بهشت است" آیا یک نصف آیه هست؟

من برای شما آیه میاورم که همه اصول دین ام را ذکر کرده است، شما هم به این روشنی آیه بیاورید

پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند؛ (و می‌گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم. و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»(2:285)

اگر واقعا امامت از اصول دین است پس باید جزای آن مشخص باشد، در غیر این صورت دیگر هیچ کس کافر نیست! این را برای این می گویم که شما اعتقاد دارید امامت به این خاطر که از اصول دین است، هر کس به آن اعتقاد نداشته باشد کافر است. چون اصول دین به چیز هایی اطلاق می شود که عدم اعتقاد به آنها موجب جهنمی شدن شخص می شود.

هر کسی در قیامت می تواند به این کار خدا ایراد بگیرد و بگوید: تو در کتاب ات هرگز نگفتی که اگر من امامت را قبول نکنم مرا عذاب خواهی داد، پس تو نمی توانی برای کاری که نگفته ای من را عذاب بدهی! تو ای الله حتی در مورد امامت یک آیه هم نیاورده ای، حرف زدن از جزای امامت که جای خود دارد!!!

آقای رفیعی نقل قولی آورد از ابوالحسن اشعری که گفته است؛ از مهم ترین موارد مورد بحث اختلافی در اسلام، امامت هست، و ایشان در ادامه نفرمود که همین اشعری که اهل سنت است، به عنوان مخالف امامت مورد ادعای شیعه این حرف را گفته است

همیشه از این شیطنت ها می کنند و نظرات اهل سنت را نصفه میاورند و قیچی می کنند، تا بلکه این را القا کنند که اهل سنت با ما اختلاف ندارند، خب اگر اختلاف ندارند و اختلاف جزیی است، چرا به آنها می گویند اهل سنت؟ چرا مثل شما به آنها نمی گویند شیعه؟

بعد برای پیشبرد همین هدف خود، روایتی را از مسند احمد از کتب ششگانه اهل سنت آورد که نقل شده است "هر کس بدون امام بمیرد، مرگ جاهلی کرده است"

و دیگر نمی گویند، این روایت در کتب اهل سنت هرگز منظور از امام، امامت مورد ادعای شیعه نیست!

ولی این را نمی گوید تا چند نفر ساده لوح را فریب دهد که بله، اهل سنت امامت را قبول دارند و در کتاب هایشان هم هست، پس اینهایی که امامت شیعه را قبول ندارند همان وهابی ها هستند!!!.

این فریب است، اهل سنت امامت منصوص از جانب الله را هرگز قبول نداشته است، چیزی که اهل سنت از امامت قبول دارد با چیزی که شیعه از آن معنی می کند، زمین تا آسمان تفاوت دارد و آخوند های شیعی نظرات اهل سنت را همیشه یا نمی گویند یا اگر بگویند اشاره ای کمرنگ به آن می کنند و قضیه را طوری نشان می دهند که اهل سنت در تایید شیعه این را گفته است، هر اهل سنتی وقتی اسمی از امامت آورد، منظور امامت طبق نظر و تعریف خودش است که نظر مقابل شیعه در همین مورد است!

ایشان در ادامه روایتی از کتاب اصول کافی! آوردند و گفتند که طبق گفته امام صادق منظور از حدیث بالا این است؛ شخصی که امام زمانش را نشناسد کافر از دنیا نرفته بلکه گمراه از دنیا رفته است!

آقای رفیعی، این حرف شما در اصل قضیه هیچ تغییری ایجاد نکرد و بلکه بدتر و درواقع صریح تر شد!!!، چون هم کافران و هم گمراهان یک جا هستند، ایشان به این خاطر کلمه گمراه را جایگزین کافر می کند، تا از بار بسیار منفی کلمه کافر برداشت آنچنانی که مد نظر آنها هست، نشود!!! آقای رفیعی، کافران به این دلیل که گمراه هستند در جهنم میروند!!!، پس کلمه ی گمراه بالاتر و عام تر از کافر هست. طبق این ایات:

اولا که شیطان قول داده است که انسان را گمراه کند

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ

و آنها را گمراه می کنم سوره نساء آیه 119

دوما خدا گمراهان را در جهنم قرار می دهد

آنها با تکبّر و بی‌اعتنایی، می‌خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است؛ و در قیامت، عذاب سوزان به آنها می‌چشانیم!(22:9)

(در آن روز،) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می‌شود،(26:90)

و دوزخ برای گمراهان آشکار می‌گردد،(26:91)

«به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم،(26:97)

حالا اگر برداشت شما صحیح است و این مسئله این اندازه مهم است، چرا هرگز حتی یک نصف آیه هم در مورد جزای اعتقاد داشتن و نداشتن به امامت در قرآن نیست، اگر از اصول است؟ اصول دین را از قرآن می گیرند نه از روایات!!!

امامت در بین ما اهل سنت منصوص از جانب الله نیست، بلکه وقتی ما می گوییم امامت، منظورمان امامی است که خود ما مردم، انتخاب می کنیم!

آخوند ها هر وقت به روایتی استناد می کنند؛ یا مثل این حرف آقای رفیعی عمل می کنند، یعنی به نقل از ائمه می گویند که فلان امام گفته این حرف را از رسول الله شنیدم، یا هر وقت کلام خود ائمه باشد می گویند که این کلام معصوم است

آقایان آخوند! مگر این روایت ها دست نوشت خود معصومین!!! است؟ هر کسی می تواند هر چیزی را به هر کسی نسبت دهد. شگرد این ها همیشه این است که با گفتن این حرف ها حرف خود را به کرسی بنشانند، با برانگیختن احساسات و عواطف در مردم!

مجری هم وقتی آقای رفیعی این را گفت، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که خنده ای کرد، بله آخوندها همین را می خواهند، احساسات را بربیاانگیزند و عقل را خاموش کنند.

ایشان قبل از این که بیاید و امامت را اثبات کند، آنرا اثبات شده فرض کرده است، اینطوری که نمی شود، شما باید اول اثبات کنی، و بعد ورود کنی به بقیه موارد جزیی در محدوده بحث امامت

ما چیزی داریم به نام غیب و دیگری بنام علم غیب و دیگری بنام اخبار غیب

این سه چیز با هم متفاوت هستند، علم غیب و غیب را فقط خدا دارد و فقط خاص خداست، اگر کسی علم غیب داشته باشد، خود غیب را هم دارد، چون بوسیله ی علم غیب است که از غیب آگاه می شویم

هیچ کس جز خدا، احدی جز خدا، از بدو خلقت، از همیشه، نه غیب می داند و نه علم غیب دارد. منظور از کلید های غیب همان علم غیب است.

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند!»(27:65)

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند (6:59)

(ای پیامبر!) این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می‌کنیم؛ (3:44)

من هرگز به شما نمی‌گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی‌دانم! (11:31)

بحث معصومیت را پیش کشیدند و فرمودند که ما نمی توانیم سرنوشت مان را به کسی بسپاریم که از او مطمین نباشیم!

آقای رفیعی! اولا خدا خود بر رسول نگهبان گمارده است و دقیقا به این خاطر که بداند آیا رسولان بدون کم و کاست پیامی را که از خدا دریافت می کنند را به خدا می رسانند یا خیر

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى? غَیْبِهِ أَحَدًا

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد،(72:26)

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى? مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا

مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد...(72:27)

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى? کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا

تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصاء کرده است!»(72:28)

قیامت، آن روزی است که خدا قدرت خود را نشان می دهد و همه را از غیبی که می دانسته آگاه می کند. عملی که هیچ کس جز خدا نمی تواند آن را صورت بدهد و قیامت تبلور و نمایش قدرت خداست. هزاران بار در قرآن فرموده رسولان :مثل ما: هستند، مگر ما معصوم هستیم؟! براستی آقای رفیعی اگر امثال شما با این گفته الله که خود مراقب رسولان است قانع نمی شوید، پس به کدام سخن بعد از آن قانع هستید؟ آیا مایلید که خدا شخصا بیاید و بگوید رسولان مثل شما بودند و عصمت نداشتند؟!!! وقتی خدا می فرماید نگهبانانی دارند و مراقب آنهاست، آیا شما به نگهبانی الله شک داری که می گویی حتما باید معصوم باشند؟!!! پس شما ضعیف الایمان هستید!

دوما ما حداقل روزی 17 بار از خدا می خواهیم که راه ما را از راه گمراهان جدا کند گمراه یعنی کسی که (ضال) هست در ضلالت است.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کرده‌ای؛ و نه گمراهان.(1:7)

در بالا مشخص شد که جایگاه گمراهان کجاست

خدا به رسولش اینطور می گوید

وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى?

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد،(93:7)

وقتی می گوید هدایت کرد، دقیقا یعنی اینکه قبل از آن بر هدایت نبوده و دقیقا قبل از آن رسول گمراه بوده و راه صحیح را از غلط نمی دانسته، رسول خدا سردرگم بوده است. و لطف خدا شامل حالش شده است که او را هدایت کرده و راه را به او نشان داده و او را برگزیده است.

ایشان ایراد می گیرند که حاکم شرعی یا همان امامت مورد قبول اهل سنت، ابتدا به انتخاب مردم بود و سپس موروثی شد، این اشکال به خود شما هم وارد است، شما بدتر از آن می گویید. شما می گویید که امامت از فلان امام به فلان امام به صورت موروثی میرسد، می گویید از جانب خداست؟ پس چرا حسن بن علی خلافت از جانب خدا را واگذار کرد؟ خیلی حقیرانه است اگر بگویید شرایط اقتضا می کرد.

خدا به حسن امامتی داده و او را برگزیده طبق تعریف ناقص شما؛ درست؟ خدا یونس را هم بعنوان فرستاده خودش برگزید و به او مقام رسالت داد، ولی یونس سر باز زد و خدا به او اینطور می گوید

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ

و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که مستحقّ سرزنش بود!(37:142)

یونس خلاف دستور خدا عمل کرده برای همین خدا او را مستحق این می داند که 40 سال در شکم نهنگ او را زندانی کند. یونس بخاطر این خلاف دستور خدا عمل کردن به خود می گوید

لَا إِلَ?هَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»(21:87)

خدا ظالمین را در جهنم قرار می دهد، یعنی کسی مثل امام حسن را، چون به عقیده اشتباه شما، امام حسن امامتی را که خدا به او داده بود، به یک کافر داد! هم به خود ظلم کرده، هم به امت و هم خلاف امر خدا عمل کرده است.

هیچ برگزیده ی خدایی، حق ندارد حکومتی را که برای دفاع از مسلمین به او میدهد، به یک کافر بسپارد و اگر این کار را انجام دهد از ظالمین است و خدا هم در مورد ظالمین حکم مشخصی دارد!

همچنین ایشان گفت که امامت در فهم مردم نیست

جواب این است: طبق این حرف دین خدا روی هواست! چون ایشان شناخت خدا را منوط به شناخت امام می دانند و سپس می افزایند که امامت از بس مقام بالایی دارد که عقل مردم عادی توان فهم آن را ندارد!!!

آقای رفیعی! پس وقتی من امام را نمی شناسم، قاعدتا خدا را هم نمی توانم بشناسم، پس با وجود این حرف ناقص، همه غیر مسلمانان می توانند خود را معاف کنند!!!

هر مسیحی و بلکه هر کافری می تواند بگوید، تو به من عقلی داده ای که توان شناخت نه خودت را داشتم و نه امام ات را پس من شایسته مواخذه و عذاب نیستم! من را حق نداری عذاب بدهی!

این حرف های آقای رفیعی از کتاب اصول کافی کلینی است، همین کتاب به تنهایی برای گمراهی کل بشریت کافی است و لزومی ندارد که شیطان خود را به زحمت بیاندازد!

دیگر بحث های امامت در پست های قبلی جواب داده شد و من نمی خواهم تکرار مکررات بکنم

بعد ایشان در ادامه به حالت دست بالا را گرفتن؛ گفت: بعضی ها روشنفکری می کنند و می گویند هر چیزی که در قرآن آمده باشد را قبول دارم!!!

آقای رفیعی! شما یا جاهل هستی، یا خودت را به نادانی زده ای! عزیز من! اصول دین را فقط باید از قرآن گرفت، من برای شما آیه ای آوردم از اصول دین اهل سنت، آن قدر واضح و روشن بود که هیچ جای توضیح اضافی ندارد، آیه از بس واضح است که نیاز به تببین آن با روایات نیست

اصول دین باید به این صورت باشد، شما  آیه ای را میاوری که برای اثبات و تحمیل عقیده ات متوسل می شوی به دهها روایات

آیه اطاعت از رسول چه ربطی به امامت دارد؟ آیه ولایت چه ربطی به امامت دارد؟ البته سر همین ولایت هم بحث هست و برداشت شما هرگز قابل قبول نیست، ولی باز هم هیچ ربطی به امامت ندارد، شما نمی توانی برای اثبات امامت آیه اطاعت بیاوری! مگر اصول دین اینطوری است؟ اصول دین از بس واضح است که نیازی حتی به اثبات نیست! به طرف آیه ای نشان میدهی و او قبول می کند

آقای رفیعی ایه 7 سوره حشر را برای اثبات امامت ذکر می کنند!!!

واقعا این ایه چه ربطی دارد به امامت؟ اگر امامت از اصول دین است نباید برای اثبات حرفشان هیچ روایتی یا ایه دیگری برای توضیح آن بیاورند، ولی هیچ عقل سلیمی از این آیه برداشت امامت نمی کند

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!(59:7)

این آیه در مورد نارضایتی برخی از تقسیم غنایم از سوی رسول هست! و خدا فرموده هر غنیمتی که رسول به شما داد بگیرید و دیگر چانه نزنید! چه ربطی به امامت دارد؟

آیه اطاعت از رسول را میاورند که فرموده، اطاعت از رسول اطاعت از خداست

مگر ما چیزی غیر از این را گفته ایم؟ بسیار خب! این ایه می گوید که اطاعت از رسول اطاعت از خداست و هرگز نگفته که اطاعت از امام! رسول با امامت تعریف شده شما فرق دارد! شما هم می گویید که ائمه ی ما رسول نیستند، اینجا هم خدا فرموده از رسول اطاعت کنید نه از امام! درثانی اطاعت از رسول اطاعت از خداست و نه اطاعت از محمد! آیا ذهن شما نمی تواند بین این موارد تفاوت قایل بشود

محمد با رسول فرق دارد! رسول با امام فرق دارد! رسول به خاطر فقط آن دسته از حرف هایی اطاعتش واجب است؛ که از جانب الله می گوید، برای همین است که علی وقتی رسول به جنگ می رفت، او را به عنوان جانشین در مدینه انتخاب می کرد اعتراض می نمود! اگر هر حرف محمد باید اطاعت می شد و هیچکس اعتراض نمی کرد، پس علی خلاف عمل کرده است و به مخالفت با خدا و رسولش برخاسته است! و خیلی موارد دیگر!

و باز هم! اطاعت از رسول چه ربطی به اثبات امامت دارد؟ چرا واقعا مغز شما این را درک نمی کند و نمی فهمد؟

یک آیه صریح بیاورید که دیگر نیازی به هیچ چیز دیگر نداشته باشد. الان من می توانم برای اثبات این که محمد رسول بوده است آیه بیاورم و برای اثبات آن نیاز به هیچ روایت یا آیه ی دیگری نیست

مثلا:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ?

محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند

سوره آل عمران ایه 144

آیا در شک ماندید که محمد رسول الله نیست؟ پس مثل این ایه بیاورید. واقعا نمی فهمید؟

کار شما می دانید به چه می ماند؟ فرض کنید در قرآن هرگز نیامده است که محمد رسول الله است و همچنین فرض کنید در قرآن آیه ای داریم فرضا اینطوری "اطیعوا الامام". بعد کسی بیاید و از آیه مثلا اطیعوا الامام اثبات این بکند که محمد رسول است!!! چه ربطی دارد؟

چرا ادله ی شما این اندازه ضعیف و سخیف است؟

بعد ایشان گفت که رسول امام هست! این دروغ است! یک آیه برای اثبات حرفتان بیاورید که گفته باشد محمد امام منصوص از جانب الله است؟ یعنی همان امامتی که شما تعریف می کنید. شما هنوز اثبات امامت نکردید، رسول را امام کردی؟ واقعا جالب هستید!

رسول خدا یک انسان عادی بود دقیقا مثل ما فقط به او وحی می شد همین! نه معصوم است و نه غیب می داند و نه علم غیب دارد، بلکه خدا او را از خبر های غیبی آگاه می کند، خبرهای غیبی نه غیب است و نه علم غیب، مثلا کشته نشدن عیسی و این که خدا او را بسوی خود بالا برد، خبر غیب است. یا داستان مریم خبر غیب است و این نه غیب است و نه علم غیب. این خبر غیبی است

خب ما هم الان هر خبر غیبی ای که رسول از آن آگاه شده را می دانیم، ما هم مثل رسول از خبر اصحاب کهف می دانیم

خدا همه رسولانش را بنا بر روایات از 40 سالگی به بعد به رسالت برگزیده است، یعنی در سن و سالی که بلوغ عقلی رسیده باشند بعد اقایان ادعا دارند که فلان امام در بچگی امام برگزیده شده است!!!.

ایشان آوردند که چرا اسم فرزندت را فلان گذاشته ای، اشاره ایشان به این واقعیت است که علی بن ابی طالب اسم فرزندش را قاتل همسرش انتخاب کرد!!!

و این که چرا فلانی با فلانی ازدواج کرده است. و اشاره ایشان باز هم به ازدواج عمر خطاب با دختر علی بن ابی طالب است

ولی آقای رفیعی حتی جرات گفتن این را هم ندارد، فرمودند که این را فقط مثال میزنم، یعنی واقعیت ندارد! ایشان گفتند کسانی که این حرف ها را میزنند، ضد دین هستند، و دقیقا این حرف ها از سوی اهل سنت مطرح شده است! و واقعیتی است که حتی در کتاب های اصلی شیعه یعنی بحارالانوار و اصول کافی نیز ذکر شده است!

کتاب هایی مثل بحارالانوار حتی یک جلد آن برای گمراه کردن کل ملت ایران کافی است، برای ایشان که این کتاب را خوانده اند یک بچه 7 ساله و بلکه یک بچه 5 ساله می تواند امام شود، برای ایشان چون عیسی از نوزادی حرف میزد، پی امام هم از نوزادی حرف میزند! برای ایشان چون عیسی مرده را زنده می کند، امام هم عین این کار را می تواند انجام دهد

ما برای اثبات این که خدا اذن داده به مثلا عیسی که این کار ها را انجام دهد آیه داریم، ولی شما حتی یک نصف آیه و بلکه حتی یک کلمه هم ندارید که امام بتواند مرده را زنده کند، این دلیل نمی شود که چون خدا به عیسی اذن داده ائمه شما هم همین کار را بتوانند بکنند

خدا به عیسی اذن داده است، این چه ارتباطی به ائمه شما دارد؟ مثل این است که مریم عیسی را بی پدر بدنیا آورد بعد دهها نسل بعد از طایفه آل عمران گروهی پیدا بشوند و بگویند چون خدا این کار با با مریم انجام داد مثلا فلان زن هم می تواند اینطور بشود، این چه منطقی است؟

این اذن به عیسی داده شده است چه ارتباطی به ائمه شما دارد؟ این را می گویم چون این چرندیات در کتاب های بحارالانوار و اصول کافی بدون این که سندی از قرآن برای آن ارائه بدهند آورده اند

بهرحال این امر بزرگی است که به خدا نسبت می دهند و اگر قرار بر این باشد که امام این قدرت را داشته باشد، باید برای این که مردم به آن ها ایمان بیاورند در قرآن اشاره ای به آن ها میکرد، همانطور که در مورد معجزات عیسی اشاره شده است! نمی شود که همینطوری بگویند خدا اذن داده است! این اذن خدا کجاست؟

هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که تو را به روح‌القدس تأیید کردم که در گهواره و در میانسالى با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم؛ و آنگاه که به اذن من، از گِل، [چیزى‌] به شکل پرنده مى‌ساختى، پس در آن مى‌دمیدى، و به اذن من پرنده‌اى مى‌شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‌دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‌آوردى؛ و آنگاه که [آسیب‌] بنى‌اسرائیل را -هنگامى که براى آنان حجتهاى آشکار آورده بودى- از تو باز داشتم. پس کسانى از آنان که کافر شده بودند گفتند: این‌[ها چیزى‌] جز افسونى آشکار نیست.(5:110)

هر حرفی را نمی توانید به خدا نسبت دهید که به فلانی اذن داده است!

بعد ایشان شروع به گفتن قصه ای کردند که از اول تا آخر قصه پر از اشکال هست

ایشان می گویند که وحی با وفات رسول تمام شد، بعد از کجا امام از کسی که در دل خودش حرف بزند خبر دارد؟ پس یعنی امام غیب می داند؟ این خود غیب است که فقط خدا می داند. سر درون را کسی جز خدا نمی داند و برای همین است که رسول هر کسی را که می گفت ایمان آوردم ولو ظاهری در پناه اسلام قرار می داد، چون جز خدا کسی از دل دیگری خبر ندارد، بعد از کجا این امام جواد از دل آن زیدی مذهب خبر داشت؟ راهی ندارید جز این که بگویید به امام وحی می شود که در این صورت خلاف هم قرآن حرف زدید و هم خلاف حرفی که قبلا زدید و گفتید به امام وحی نمی شود. اگر بگویید به اذن خداست، بفرمایید آیه ای بیاورید و این را ثابت کنید، چون کاری ره به خدا نسبت می دهید که خدا حتی به رسول هم نداده است!

اما داستانی که ایشان تعریف کردند در مورد ایات سوره قمر و نسبت دادند به ائمه از اساس مخمل بافی است.

اولا که این ها قرآن است یعنی چیزی بوده که وحی شده به رسول، شما که می گویید به ائمه وحی نمی شود! و بعد اینکه این غیب نیست یعنی برخلاف ادعای آقای رفیعی در اینجا مردم در دل خودشان نمی گفتند او ساحر است و بعد رسول از خودش جوابشان را می داد بلکه این گفتگو و این آیات در مورد قوم ثمود است و نه رسول و مشرکان مکه!!!. یعنی صالح به عنوان بشری مثل خودشان نزد آنها رفته و دعوتشان کرده و ایشان هم این جواب ها را به صالح داده اند، و حتی اگر در زمان رسول در شرایطی به رسول این ایات وحی شده که به صورت معجزه بوده است، در این صورت هم وحی است، باز میگم که به ائمه شما وحی نمی شود!

مثلا فرض کنیم رسول در جمعی از مشرکان یا هر جای دیگری نشسته و آن ها در دل خود می گویند که آیا از یکی که مثل خود ما هست پیروی کنیم؟ خب در این صورت هم هرگز نمی توانید این را نسبت بدهید به ائمه، چون اینجا رسول همانطور که بارها گفته است از دل کسی خبر ندارد و این آیات از جانب خداست که بر او "وحی" می شود، پس رسول از خود نمی گفته است بلکه قرآن بوده که بر او وحی شده است. ولی شما در داستانی که تعریف کردید، گفتید که امام جواد از دل فلان شخص زیدی خبر داشت و هر چیزی که زیدی در دل خود می گفت، امام بلند جوابش را می داد، این باطل است!

طایفه ثمود (نیز) انذارهای الهی را تکذیب کردند،(54:23)

و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود!(54:24)

آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است!(54:25)

ولی فردا می‌فهمند چه کسی دروغگوی هوسباز است!(54:26)

اما آقای رفیعی قصه (دروغیات ساختگی) دیگری را این بار هم از کتاب "اصول کافی" ذکر کردند، و گفتند شخصی با هشام (شیعه) بحث می کرده که آن شخص معتقد بوده امامت از فروع دین است (یعنی آن شخص اهل سنت بوده) و هشام به او گفته ما در خدا و پیغمبر با هم توافق داریم، ولی آیا بنظر تو این دو برای هدایت مردم کافی هستند؟ اگر همه به این دو عمل کنند اختلافات تمام می شود؟ آن شخص گفت: بله. هشام به او گفت: پس چرا الان من و تو با هم اختلاف داریم؟ الان پیغمبر هست که ما پیش او برویم؟ آیات قرآن هم توضیح می خواهد و کسی باید باشد تا آن ها را تبیین کند. و آن امام است.

اما جواب این قصه؛ آقای رفیعی البته که قرآن و خدا برای هدایت بشر کافی است، شما وقتی اعتقاد داری که خدا به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست در ایمان خودت شک کن.

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟!(39:36)

و کافران و منافقان را اطاعت نکن و آزارشان را نادیده بگیر، و بر خدا توکّل کن، که حمایت خدا کفایت مى‌کند(33:48)

به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می‌شود.(27:6)

این قرآنی است که از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است‌(36:5)

که این (قرآن) سخنی است که حقّ را از باطل جدا می‌کند،(86:13)

این (قرآن) مایه هدایت است، و کسانی که به آیات پروردگارشان کافر شدند، عذابی سخت و دردناک دارند!(45:11)

بله آقای رفیعی امثال شما همیشه در شک هستید که آیا واقعا قرآن به تنهایی برای هدایت کافی است؟ یقینا این قرآن برای کسانی مایه هدایت می شود که به آن ایمان دارند، قلبا. خدا اینطور جواب امثال شما را می دهد

کافران همواره در باره قرآن در شکّ هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم به سراغشان آید!(22:55)

این (قرآن) وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است برای مردمی که (به آن) یقین دارند!(45:20)

آقای رفیعی، می گویید امام باید باشد که ما نزد او برویم؟ کجاست این امام؟ هان؟ شما گفتید هشام در جواب آن شخص گفت که رسول نیست تا ما نزدش برویم، پس اگر امکانش هست و مقدور هست برایتان، آن امامی که از آن سخن می گویید را به همگان نشان دهید تا ما هم نزد او برویم، اگر نیست و ما نمی توانیم نزد امام برویم پس هر اشکالی که به جواب آن شخص گرفتید به خودتان هم وارد است! و دیگر اینکه، شما فرمودید که سنی و شیعه با این که به خدا و رسول معتقدند، ولی اختلاف دارند باید کسی باشد و...

شما به من جواب بده ای عقل، شما شیعیان که همگی به امامت معتقد هستید، حتی آن زیدیه ای که فرمودید، پس چرا خود شما شیعیان 12 فرقه شده اید؟ پس چه فرقی بین ما که معتقد به امامت نیستیم با شما هست؟ شما که معتقد هستید و باز اختلاف دارید! پس باز هر چیزی را که به این جواب شخص وارد دانسته اید، به کلام خودتان نیز وارد است! چون با وجود معتقد بودن شما به امامت، اما اختلاف همچنان باقی است! و هر کدام از فرقه ها هم خود را حق و دیگری را باطل می داند می خواهید اسم ببرم؟

علویه-امریه-اسحاقیه-ناووسیه-امامیه-یزدیه-عباسیه-متناسخه-رجعیه-لاعنیه-متربصه- اسماعیلیّه- فطحیّه- واقفیّه- هاشمیّه- راوندیّه-زیدیه-قرمطیان و...

جواب شما این است که قرآن امام است

وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى? إِمَامًا وَرَحْمَةً ? وَهَ?ذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى? لِلْمُحْسِنِینَ

و پیش از آن (قرآن)، کتاب موسی (تورات) که پیشوا و رحمت بود، و این کتاب هماهنگ با نشانه‌های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد!(46:12)

همه بسوی قرآن حرکت می کنند، حتی مومنان زمان رسول هم بسوی قرآنی حرکت میکردند که از طرف خدا به زبان رسول جاری می شد، نه بسوی خود رسول! این قرآن است که به ما خبر میدهد از اخبار آسمان و زمین!

هیچ کس نمی تواند از آسمان ها خبر بیاورد حتی شیاطین، تنها کسی می تواند از آسمان ها خبر داشته باشد، که خدا روح القدس بر او نازل کند و به او وحی شود و او را رسول برگزیند که طبق حرف خود شما بر هیچ امامی وحی نمی شود چون وحی با وفات رسول خاتمه یافت!

آنها (شیاطین) نمی‌توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، (و هرگاه چنین کنند) از هر سو هدف قرارمی‌گیرند!(37:8)

در ادامه یکی از دعاهای قرآنی را خواندند که من توصیه میکنم بیشتر قرآن بخوانند تا بیشتر این گونه دعاها را ببینند! چون گویا ایشان از این دعا خیلی ذوق زده شده اند! قرآن پر است از دعاهای این طوری که باید بیشتر مورد توجه شما قرار بگیرند. در ضمن دعاهای قرآن را با دعاهای مفاتیح الجنان یکی ندانید!

بعد در ادامه ایشان گفت یکی از وظایفی را که خدا به امامان داده، هدایت است! این حرف بسیار چرندی است، حتی رسول هم همچین وظیفه ای نداشته است!

تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‌کند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!(28:56)

هدایت آنها بر تو نیست؛ ولی خداوند، هر که را بخواهد هدایت می‌کند.(2:272)

خداوند می فرماید تنها وظیفه رسول الله رساندن وحی به مردم هست و بس و هدایت فقط با خودش هست! و رسول از دل مردم هم خبر ندارد و این خود خداست که از آنچه در دل ها می گذرد خبر دارد!

پیامبر وظیفه‌ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد. و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان می‌دارید می‌داند.(5:99)

همینطوری آقایان هر چیزی را که از کتاب های بحارالانوار و اصول کافی خوانده اند، در تریبون هایشان به خورد مردم بیچاره می دهند و کاری به دروغ و صحیح اش ندارند. این حرف ایشان دقیقا مخالف این ایه است. هیچکس نمی تواند هدایت کند جز قرآن که کلام خداست و خدا.

وظایفی که ایشان به امام نسبت دادند را هر شخص دیگری می تواند انجام دهد

فقط همین بحث هدایت اش مخالف قرآن بود و من به دیگر موارد نمی پردازم چون بحث طولانی تر این نشود

در پایان من سعی کردم که جواب تک تک حرف ها و ادعاهای کذب آقای رفیعی را بدهم هر چند ایشان امامت را اثبات نکردند بلکه آن را اثبات شده فرض کردند و وارد جزییات و روایات شدند، در حالی که اصول دین نیازی به روایات ندارد چون روشن است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

آیات روشنگر – بخش دوم

بسم الله الرحمن الرحیم

آیات روشنگر بخش دوم

آیا کسانی که پایین تر از خدا را می خوانند، لزوما می دانند که این عمل شان عبادت است؟

 

پیام رسولان این بود

بگو: «من مأمورم که خدا را عبادت کنم در حالی که دینم را برای او خالص کرده باشم،(39:11)

و خداوند، پروردگار من و شماست! او را عبادت کنید؛ این است راه راست!(19:36)

بگو: «من تنها پروردگارم را می‌خوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمی‌دهم!»(72:20)

شما قطعا پایین تر از خدا بتهایی را عبادت می کنید و دروغی به هم می‌بافید؛ آنهایی را که غیر از خدا عبادت می‌کنید، مالک هیچ رزقی برای شما نیستند؛ روزی را تنها نزد خدا بطلبید و او را عبادت کنید و شکر او را بجا آورید که بسوی او بازگشت داده می‌شوید!(29:17)

آنهایی را که غیر از خدا می‌خوانید، بندگانی همچون خود شما هستند؛ آنها را بخوانید، و اگر راست می‌گویید باید به شما پاسخ دهند(7:194)

 

جواب دعوت شوندگان به رسولان این بود

گفتند: «ما پدران خود را دیدیم که آنها را عبادت می‌کنند.»(21:53)

آنان گفتند: «اگر خداوند رحمان می‌خواست ما آنها را عبادت نمی‌کردیم!» ولی به این امر هیچ گونه علم و یقین ندارند و جز دروغ چیزی نمی‌گویند!(43:20)

 

خدا چه جوابی به این حرف شان میدهد که گفتند ما طبق عمل پدرانمان عمل می کردیم؟

سپس بازگشت آنها به سوی جهنّم است!(37:68)

چرا که آنها پدران خود را گمراه یافتند،(37:69)

با این حال به سرعت بدنبال آنان کشانده می‌شوند!(37:70)

 

خدا فرموده کسی جز من را نخوان، اگر بخوانی شریک و همتا قرار داده ای و عبادتش کرده ای

سپس به آنها گفته می‌شود: «کجایند آنچه را همتای خدا قرار می‌دادید،(40:73)

 

آنها در جهنم به خدا می گویند ما اصلا آنها را عبادت نمی کردیم!!!
این یعنی، آن عمل در نظر مشرکان عبادت نبوده! ولی در شریعت الله خواندن پایین تر از الله مساوی است با شریک قایل شدن برای الله

همان معبودهایی را که جز خدا عبادت می‌کردید؟!» آنها می‌گویند: «همه از نظر ما پنهان و گم شدند؛ بلکه ما اصلاً پیش از این چیزی را عبادت نمی‌کردیم»! این گونه خداوند کافران را گمراه می‌سازد!(40:74)

هرگز چنین نیست! به زودی (معبودها) منکر عبادت آنان خواهند شد؛ (بلکه) بر ضدّشان قیام می‌کنند!(19:82)

آنها مردگانی هستند که هرگز استعداد حیات ندارند؛ و نمی‌دانند (عبادت‌کنندگانشان) در چه زمانی محشور می‌شوند!(16:21)

و هنگامی که مردم محشور می‌شوند، آنها دشمنانشان خواهند بود؛ حتّی عبادت آنها را انکار می‌کنند!(46:6)

(بترسید از) روزی که همه آنها را جمع می‌کنیم، سپس به مشرکان می‌گوییم: «شما و شریکانتان در جای خودتان باشید سپس آنها را از هم جدا می‌سازیم. و معبودهایشان (به آنها) می‌گویند: «شما (هرگز) ما را عبادت نمی‌کردید!»(10:28)

(یادآور شو) روزی را که خداوند جملگی آنان را گرد می‌آورد و سپس به فرشتگان می‌گوید: آیا اینان شما را (به جای من) پرستش می‌کرده‌اند؟!»(34:40)

می‌گویند: تو منزّهی (از این نسبتهای ناروائی که به ساحت مقدّست داده‌اند، ما به هیچ وجه با این گروه ارتباط نداشته‌ایم) و تنها تو یار و یاور ما بوده‌ای نه آنان. بلکه ایشان جنّیان را می‌پرستیده‌اند، و اکثر آنان بدیشان ایمان داشته‌اند.(34:41)

مشرکان گفتند: «اگر خدا می‌خواست، نه ما و نه پدران ما، غیر او را عبادت نمی‌کردیم؛ و چیزی را بدون اجازه او حرام نمی‌ساختیم!» (آری،) کسانی که پیش از ایشان بودند نیز همین کارها را انجام دادند؛ ولی آیا پیامبران وظیفه‌ای جز ابلاغ آشکار دارند؟!(16:35)

و هنگامی که تو را می‌بینند، تنها به باد استهزایت می‌گیرند (و می‌گویند:) آیا این همان کسی است که خدا او را بعنوان پیامبر برانگیخته است؟!(25:41)

اگر ما استقامت و پایداری بر اله های خود نکنیم، بیم آن می‌رود که (این مرد ما را گمراه سازد، و با حسن بیان و قوّت حجّت خویش) ما را از آنها منصرف کند (و به سوی یکتاپرستی متمایل نماید، و در نتیجه منحرفمان گرداند. مشرکان در روز قیامت) هنگامی که عذاب (خدا) را دیدند، خواهند دانست که چه کسی گمراه و منحرف است(25:42)

 

ای مردم! کسی که هوای نفسش را مورد توجه قرار دهد، هوای نفسش را عبادت کرده است

می فهمید؟ این یعنی هر کسی را که مثل الله و بجای الله بی قید و شرط اطاعت کنید و... او را عبادت کرده و اله گرفته اید

هوای نفس هم عبادت می شود و لزوما شخص از آن آگاه نیست

شما می گویید که ما ائمه را عبادت نمی کنیم

خب لزوما به این معنی نیست که شما آگاه باشید. کسانی که پایین تر از خدا را به فریاد طلبیدن هم در قیامت خواهند در توجیه عملی که انجام می دادند گفت: ما آنها را عبادت نمی کردیم

این یعنی آن عمل در نظر آنها عبادت نبوده

خب شما هم همین هستید عمل شما در نظر خود شما عبادت ائمه نیست

اصلا مهم نیست شما چی فکر می کنید

مهم این است که دستور خدا چه بوده است

دستور خدا مشخص است

خدا فرموده: من را مستقیم-بی واسطه بخوان-روزی تو نزد من است فقط از من بخواه-کسی جز من را نخوان اگر خواندی همتا قرار دادی-کسی جز من را نخوان اگر بخوانی عبادتش کرده ای

آیا دیدی کسی را که هوای نفسش را معبود خود برگزیده است؟! آیا تو می‌توانی او را هدایت کنی؟!(25:43)

آیا گمان می‌بری بیشتر آنان می‌شنوند یا می‌فهمند؟! آنان فقط همچون چهارپایانند، بلکه گمراهترند!(25:44)

پس بچشید که چیزی جز عذاب بر شما نمی‌افزاییم!(78:30)

این (عذاب) بخاطر آن است که بناحقّ در زمین شادی می‌کردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی می‌پرداختید!(40:75)

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

وسیله برای قرب به خدا شامل چه چیزهایی می شود

بسم الله الرحمن الرحیم

وسیله برای قرب به خدا شامل چه چیزهایی می شود

 

از آنجا که قرآن را قبول ندارید و قرآن برای شما سند محکمی نیست، هیهات!!! پس از نهج البلاغه جواب این سوال را بخوانید!

در هیچ جا و از زبان هیچ بزرگواری و نه رسول و ائمه و... نیامده است که گفته باشند ما را بعنوان وسیله بخوانید و صدا بزنید، اتفاقا برعکس، رسولان برای این برگزیده شده اند که به انسان توحید و راه مستقیم به الله و فقط مستقیا الله را به انسان متذکر بشوند

ولی هر بار پس از گذشت سالیانی از دعوت آنها، مردم نسل های بعد فراموش میکردند و به شرک شان برمی گشتند، رسول هرگز برای این مبعوث نشد که به مردم بگوید، از من بخواهید، یا از علی، یا من را بخوانید...

بلکه گفت فقط خدا را صدا بزنید چون فقط خاص اوست سمیع و بصیر بودن و تمام شفاعت فقط برای خداست

رسول روحش از این دنیا بی خبر است، رسول ما و دیگر رسولان تا وقتی بین امت شان بودند می دانستند که مردم چه اجابت شان کردند ولی پس از مرگشان دیگر این مسایل برای آنها غیب بود یعنی آنها که رفتند به جهان دوم، این دنیا برایشان غیب است، همانطور که جهان دوم برای ما غیب است

آنها بعد از مردن شان نمی دانستند که آیا مردم بر راهی که دعوت شان می کردند، ماندند یا به گمراهی برگشتند! خدا در قیامت همین سوال را از رسولان می پرسد و می گوید چطور اجابت شدید؟ سرانجام دعوتتان چه شد؟

با هم بخوانیم

یَوْمَ یَجْمَعُ اللَّهُ الرُّسُلَ فَیَقُولُ مَاذَا أُجِبْتُمْ ۖ قَالُوا لَا عِلْمَ لَنَا ۖ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ

 (از) روزی (بترسید) که خداوند، پیامبران را جمع می‌کند، و به آنها می‌گوید: چه پاسخی به شما داده شد؟»، می‌گویند: «ما چیزی نمی‌دانیم؛ تو خود، از همه اسرار نهان آگاهی

سوره ی مائده آیه 109

رسولان تا زمانیکه در بین امتشان بودند می دانستند که آنها بر چه طریقی بودند، اما وقتی مردند دیگر خبر نداشتند آیا مردم بر راهی که دعوت شان می کردند، ماندند یا خیر

آنها می گویند: خدایا فقط تو هستی که غیب میدانی نه ما. ما نمی دانیم سرانجام دعوتمان چه شد

این دقیقا به معنی آن است که بعد از مردن شان، این دنیا برای آنها غیب است، اگر این دنیا برای آن ها غیب نبود، در جواب الله نباید بگویند که ما نمی دانیم سرانجام دعوت مان چه شد!!! بلکه باید سرانجام دعوت شان را در جواب عرض می کردند، و نه اظهار بی اطلاعی!

وقتی در پاسخ به آن سوال می گویند ما غیب نمی دانیم، دقیقا به آن معنی است که خبر از سرانجام دعوت و خبر از این دنیا ندارند و این موارد برای آنها غیب است و غیب را نیز، جز خدا، کسی نمی داند

خدا همین سوال را از عیسی که جزء پیامبران الوالعزم است نیز می پرسد

وَإِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ أَأَنْتَ قُلْتَ لِلنَّاسِ اتَّخِذُونِی وَأُمِّیَ إِلَٰهَیْنِ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۖ قَالَ سُبْحَانَکَ مَا یَکُونُ لِی أَنْ أَقُولَ مَا لَیْسَ لِی بِحَقٍّ ۚ إِنْ کُنْتُ قُلْتُهُ فَقَدْ عَلِمْتَهُ ۚ تَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِی وَلَا أَعْلَمُ مَا فِی نَفْسِکَ ۚ إِنَّکَ أَنْتَ عَلَّامُ الْغُیُوبِ

و آنگاه که خداوند به عیسی بن مریم می‌گوید: «آیا تو به مردم گفتی که من و مادرم را بعنوان دو معبود غیر از خدا انتخاب کنید؟!»، او می‌گوید: «منزهی تو! من حق ندارم آنچه را که شایسته من نیست، بگویم! اگر چنین سخنی را گفته باشم، تو می‌دانی! تو از آنچه در روح و جان من است، آگاهی؛ و من از آنچه در ذات (پاک) توست، آگاه نیستم! بیقین تو از تمام اسرار و پنهانیها باخبری

سوره مائده آیه 116

عیسی که این دنیا برایش غیب است و روحش از اتفاقات این دنیا خبر ندارد می گوید که آنها را فقط دعوت کرده که خدا را عبادت کنند و روحش هم از این خبر نداشته است که مردم بعد از او، خودش و مادرش را شفیع قرار دادن و اله گرفتند، من دون الله=پایین تر از خدا

برای همین با تعجب می گوید: خدایا از این ها پاک و مبرا هستی تو!

عیسی فقط تا آن زمان که بین مردم بود خبر داشت، پیروانش هرگز او و مادر والا مقام اش را بعنوان شفیع نمی خواندند، ولی بعد از مردنش دیگر خبر نداشت، چون این دنیا برای او غیب است. و دقیقا بعد از مردنش مردم او و مادرش را بعنوان اله گرفتند

در حضور خداوند حقیقت را می گوید و تقیه ای هم در کار نیست!!! که او هرگز چنین حرفی به آنها نگفته است، و می گوید تا وقتی بین شان بودم و زنده بودم و زندگی می کردم، فقط دعوت شان می کردم که جز تو را نخوانند و عبادت نکنند، ولی وقتی من را میراندی دیگر خود تو مراقب شان بودی. من از هیچ چیز خبر ندارم، تویی که غیب میدانی

مَا قُلْتُ لَهُمْ إِلَّا مَا أَمَرْتَنِی بِهِ أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ رَبِّی وَرَبَّکُمْ ۚ وَکُنْتُ عَلَیْهِمْ شَهِیدًا مَا دُمْتُ فِیهِمْ ۖ فَلَمَّا تَوَفَّیْتَنِی کُنْتَ أَنْتَ الرَّقِیبَ عَلَیْهِمْ ۚ وَأَنْتَ عَلَىٰ کُلِّ شَیْءٍ شَهِیدٌ

من، جز آنچه مرا به آن فرمان دادی، چیزی به آنها نگفتم؛ (به آنها گفتم:) خداوندی را بپرستید که پروردگار من و پروردگار شماست! و تا زمانی که در میان آنها بودم، مراقب و گواهشان بودم؛ ولی هنگامی که مرا از میانشان برگرفتی، تو خود مراقب آنها بودی؛ و تو بر هر چیز، گواهی

سوره مائده آیه 117

ولی برخلاف اعتقاد مسیحی ها که می گویند مریم و عیسی آنها را شفاعت می کنند، عیسی در حضور الله، نه از شفاعت حرف میزند و نه هیچ چیز دیگری، چون اجازه ندارد!!! و به خدا می گوید هر کاری خودت میدانی به صلاح شان است با آنها بکن. آنها بنده گان تو هستند

إِنْ تُعَذِّبْهُمْ فَإِنَّهُمْ عِبَادُکَ ۖ وَإِنْ تَغْفِرْ لَهُمْ فَإِنَّکَ أَنْتَ الْعَزِیزُ الْحَکِیمُ

اگر آنها را مجازات کنی، بندگان تواند؛ و اگر آنان را ببخشی، توانا و حکیمی

سوره مائده آیه 117

رسول ما هم وقتی خدا بهش خبر میدهد در قیامت، که امتش برگشتند و غیر خدا را صدا زدند، به خدا اینطور جواب میدهد

وَقَالَ الرَّسُولُ یَا رَبِّ إِنَّ قَوْمِی اتَّخَذُوا هَٰذَا الْقُرْآنَ مَهْجُورًا

و پیامبر گفت: «پروردگارا! قوم من قرآن را رها کردند

سوره ی کوبنده ی فرقان آیه 30

پس ای مردم! عیسی با آن همه مقام بزرگش، در قیامت شفاعت نمی کند و در آیه هایی که خواندید، بویی از شفاعت نمی آید

آیا شما آیه ای دارید در کتاب، که ائمه اجازه صحبت کردن دارند تا بخواهند شفاعت کنند؟ شفاعت پیشکش تان، شما اول ثابت کنید که خدا در قیامت اجازه میدهد که ائمه دهن باز کنند!!!

نه، هرگز چنین آیه ای نیست، بلکه دهها آیه هست که هیچ کس جز تا وقتی الله اجازه ی سخن گفتن به او ندهد، لب به سخن نخواهد گشود

چون در قیامت هیچکس جز به امر الله حرف نخواهد زد، چون قیامت حقیقتا امر، امر خداست، حقیقتا، آشکارا

وقتی در قیامت اجازه نداشته باشند. همین الان هم اجازه ندارند، شما هیچ دلیلی برای شفاعت ندارید، حتی ائمه نیز این را که شما ادعا می کنید هرگز نگفتند، چون آنها بزرگ شده مکتب رسول الله هستند و هرگز خلاف قرآن حرف نمی زنند، بلکه بر آن بزرگواران دروغ می بندند

خودتان را با یک سری روایت متضاد با قرآن گول میزنید خدا رسول میفرستد در طول تاریخ که جز خودش را شفیع قرار ندهیم، با این حال شما با استناد به روایت های متضاد قرآن در گمراهی می افتید و عمل مشرکان مکه را که مثل شما بنده گان خدا را شفیع قرار دادند، شما هم بندگان صالح خدا را واسط و شفیع خود قرار داده اید؟

آن هم وقتی که خدا فرموده است تمام شفاعت از آن خودش هست؟ یعنی دل شما به روایاتی خوش است که خلاف این آیه است؟

بگو: «تمام شفاعت از آن خداست، (زیرا) حاکمیّت آسمانها و زمین از آن اوست و سپس همه شما را به سوی او بازمی‌گردانند

سوره کوبنده ی زمر آیه 44

 

خطبه ی 109 نهج البلاغه

در مورد وسیله برای تقرب به خدا

همانا بهترین چیزی که انسانها می توانند با آن به خدای سبحان نزدیک شوند، ایمان به خدا و ایمان به پیامبر (ص) و جهاد در راه خداست، که جهاد قله بلند اسلام، و یکتا دانستن خدا، بر اساس فطرت انسانی است، برپا داشتن نماز آیین ملت اسلام، و پرداختن زکات تکلیف واجب الهی، و روزه ماه رمضان سپری برابر عذاب الهی است، و حج و عمره، نابودکننده فقر و شستشودهنده گناهان است. و صله رحم مایه فزونی مال و طول عمر، و صدقه های پنهانی نابودکننده گناهان، و صدقه آشکارا، مرگهای ناگهانی و زشت را باز می دارد، و نیکوکاری، از ذلت و خواری نگه می دارد.

به یاد خدا باشید که نیکوترین ذکر است، و آنچه پرهیزگاران را وعده دادند آرزو کنید که وعده خدا راست ترین وعده هاست، از راه و رسم پیامبرتان پیروی کنید که بهترین راهنمای هدایت است، رفتارتان را با روش پیامبر (ص) تطبیق دهید که هدایت کننده ترین روشهاست. ارزش قرآن و قرآن را بیاموزید، که بهترین گفتار است، و آن را نیک بفهمید که بهار دلهاست، از نور آن شفا و بهبودی خواهید که شفای سینه های بیمار است، و قرآن را نیکو تلاوت کنید که سودبخش ترین داستانهاست، زیرا عالمی که به غیر علم خود عمل کند، چونان جاهل سرگردانی است که از بیماری نادانی شفا نخواهد گرفت، بلکه حجت بر او قویتر و حسرت و اندوه بر او ثابت و در پیشگاه خدا سزاوار سرزنش است.

 

خطبه ی 186 نهج البلاغه

در بحث حاجت خواستن

خداشناسی و بدانید ای بندگان خدا! که خداوند شما را بیهوده نیافرید، و بی سرپرست رها نکرد، از میزان نعمتش بر شما آگاه، و اندازه نیکیهای خود بر شما را می داند، از خدا درخواست پیروزی و رستگاری کنید، از او بخواهید و عطای او را درخواست کنید، که میان او و شما پرده و مانعی نیست، و دری بروی شما بسته نمی گردد. خدا در همه جا، و در هر لحظه، و هر زمان، با انسان و پریان است، عطای فراوان از دارایی او نمی کاهد، و بخشیدن در گنج او کاستی نیاورد، و درخواست کنندگان، سرمایه او را به پایان نرسانند، و عطاشدگان، سرمایه او را پایان نمی دهند و کسی مانع احسان به دیگری نخواهد بود، و آوازی او را از آواز دیگر باز ندارد، و بخشش او مانع گرفتن نعمت دیگری نیست، و خشم گرفتن او مانع رحمت نمی باشد، و رحمتش او را از عذاب غافل نمی سازد، پنهان بودنش مانع آشکار بودنش نیست، و آشکار شدنش او را از پنهان ماندن باز نمی دارد. نزدیک و دور است، بلندمرتبه و نزدیک است، آشکار پنهان، و پنهان آشکار است، جزادهنده همگان است و خود جزا داده نمی شود، پدیده ها را با فکر و اندیشه نیافریده، و از آنان برای خستگی و زحمات کمکی نخواسته است.

یاد آخرت ای بندگان خدا! شما را به پرهیزکاری سفارش می کنم، که مهار شما در عبادت، مایه استواری شماست، پس به رشته های تقوا چنگ آویزید، و به حقیقت های آن پناه آورید، تا شما را به سرمنزل آرامش، و جایگاه های وسیع، و پناهگاههای محکم و منزلگاههای پرعزت برساند، در روزی که چشمها خیره می شود، و همه جا در نظر انسان تاریک و گله های شتر و مال و اموال فراوان فراموش می گردد. زیرا در صور اسرافیل می دمند، که قلبها از کار می افتد، زبانها باز می ایستد، کوههای بلند و سنگهای محکم فرو می ریزد، و قسمتهای سخت آن نرم چون سرابی می ماند، کوهستانها با زمین هموار می گردد چنان که نه پستی و نه بلندی موجود است، پس در آن هنگام نه شفاعت کننده ای است که شفاعت کند و نه دوستی که نفع رساند و نه پوزش خواستن سودی دارد.

 

 

ای مردم، علی بن ابی طالب در این خطبه که در مورد وسیله قرار دادن بود هر چیزی را اسم برد جز شفاعت مورد نظر شما، این کلام اوست، اینجا خلوت گاه علی است، تقیه ای در کار نبوده و وقتی نوشته شده که علی در قدرت بوده است

پس چرا چیزی از شفاعت مورد نظر شما نگفت، اینجا مناسب ترین جایی بود تا به شیعیانش این مطلب را بگوید، قرآن فرموده وسیله را بجویید نه این که وسیله را بخوانید

پس مطمین باشید که دین شما دین ائمه نیست

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

شیعیان می گویند ما رسولی مثل خود را قبول نداریم

بسم الله الرحمن الرحیم

 

شیعیان می گویند ما رسولی که مثل خود را قبول نداریم

 

شیعیان می گویند ما نمی تونیم دنیا و آخرت خود را بدهیم دست کسی که مثل خودمان انسان باشد، بتواند گناه کند یا گناهکار باشد، در او امکان اشتباه تصمیم گرفتن برود یا او گمراه بوده باشد.

می گویند رسول حتما باید معصوم باشد، یعنی از خودش اختیاری نداشته باشد که بتواند مثل ما مرتکب گناهی بشود

می گویند باید از بدو تولد که هیچ، از بدو خلقت اش معصوم باشد و هیچ خطا، اشتباه، گمراهی ای در او نباشد

می گویند اگر رسول معصوم نباشد، پس ما قبولش نداریم، چون آخرت برای ما مهم است و ما چون خدا ترس هستیم، نمی توانیم عاقبت مان را بسپاریم دست کسی که خطاکار و اشتباه کرده باشد.!!!

قبول دارید؟ اعتقاد شیعیان همین است؟ از قلم که ننداخته ام؟ اگر چیزی جا انداختم، شما به آن اضافه کنید

خیلی جالب است

این عقیده مشرکان هم بود

بله، اونها هم انسانی مثل خودشان و هرگز قبول نداشتن، آیا باور این که خواندید برای شما سخت است ؟

اتفاقا حتی دلایل این تفکر که در بالا خواندید با عقیده مشرکان مکه نیز فرق نمی کرد!!! مشرک ها هم می گفتند باید فرشته بیاید

این که می گفتند باید فرشته ای از طرف خدا بیاید، از آن جهت بود که فرشته نه تنها معصوم است و عاری از این که مرتکب گناه شود، بلکه دارای قدرت مافوق بشری نیز است

اما چیزی که اینجا جالب است اینکه، پیامبران با زبان بی زبانی شان همیشه می گفتند ما غیب نمی دانیم، ما انسانی هستیم دقیقا مثل شما فقط به ما وحی می شود، ما نه فرشته ایم و نه قدرت فوق بشری داریم، ما مثل شما هستیم، مثل شما هستیم

ولی شیعیان اصرار دارند که فرستادگان الله غیب می دانند و الکی گفتند که غیب نمی دانیم، بعبارتی تقیه می کنند!!!

پس نعوذبالله یعنی پیامبران ریاکار و دروغ گو هستند؟

لیست کاملی از این ایات رو بخوانید

و در پایان تذکری، اگر تذکر سود بخشد (اعلی ایه 9)

خدا برای هر قومی از جنس خودش رسول می فرستاد

این سنت الهی است، حال آنکه شیعیان می خواهند به فرستادگان عصمتی قایل شوند

و در سایه ی این فکر شوم می خواهند به مردم ساده اینطور القا کنند

که اگر به این معصومان متوسل بشید، چون بی گناهند، خدا نمی تواند درخواست آن ها را رد کند و هر کاری هم بکنید خدا به حق معصومین شما را خواهد بخشید

عصمت دقیقا برای این مطرح شده است، عصمت حلقه اصلی توسل است

در حالیکه عصمت در قرآن رد شده است، نه یکبار، در دهها آیه

اما ضربه ای که انسان ها از عصمت می خورند بسیار آشکار و زیان بار است

عصمت برای عده خاصی است، باعث خواهد شد که معتقدین به آن به این باور برسند که هر کاری کنند، قادر نخواهند بود پاک شوند و تنها راه پاک شدن توسل به پاکان است!

این همیشه در گوشه ای از ذهن معتقدین به آن خواهد بود که به خود می گوید، تو معصوم نیستی پس اشکال ندارد گناه کنی چون دست خودت نیست هر کسی گناه میکند

عصمت باعث خواهد شد که انسان تمایل به گناه را در خود تقویت کند و همیشه یک جواب حاضر و آماده داشته باشد "من معصوم نیستم" اما این در شریعت الله جایگاهی ندارد و به هیچ وجه تعریف نشده و بلکه رد نیز شده است

 

قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولًا

بگو: «(حتی) اگر در روی زمین فرشتگانی (زندگی می‌کردند، و) با آرامش گام برمی‌داشتند، ما فرشته‌ای را به عنوان رسول، بر آنها می‌فرستادیم!»

سوره اسراء ایه 95

وَمَا أَرْسَلْنَا قَبْلَکَ إِلَّا رِجَالًا نُوحِی إِلَیْهِمْ ۖ فَاسْأَلُوا أَهْلَ الذِّکْرِ إِنْ کُنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

ما پیش از تو، جز مردانی که به آنان وحی می‌کردیم، نفرستادیم! (همه انسان بودند، و از جنس بشر) اگر نمی‌دانید، از آگاهان بپرسید

سوره انبیاء آیه 7

وَقَالُوا لَوْلَا أُنْزِلَ عَلَیْهِ مَلَکٌ ۖ وَلَوْ أَنْزَلْنَا مَلَکًا لَقُضِیَ الْأَمْرُ ثُمَّ لَا یُنْظَرُونَ

گفتند: چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده ولی اگر فرشته‌ای بفرستیم، کار تمام می‌شود؛ دیگر به آنها مهلت داده نخواهد شد

وَلَوْ جَعَلْنَاهُ مَلَکًا لَجَعَلْنَاهُ رَجُلًا وَلَلَبَسْنَا عَلَیْهِمْ مَا یَلْبِسُونَ

و اگر او را فرشته‌ای قرارمی‌دادیم، حتماً وی را بصورت انسانی درمی‌آوردیم؛ (باز به پندار آنان،) کار را بر آنها مشتبه می‌ساختیم؛ همان‌طور که آنها کار را بر دیگران مشتبه می‌سازند

سوره انعام ای 8 و 9

وَلَا أَقُولُ لَکُمْ عِنْدِی خَزَائِنُ اللَّهِ وَلَا أَعْلَمُ الْغَیْبَ وَلَا أَقُولُ إِنِّی مَلَکٌ وَلَا أَقُولُ لِلَّذِینَ تَزْدَرِی أَعْیُنُکُمْ لَنْ یُؤْتِیَهُمُ اللَّهُ خَیْرًا ۖ اللَّهُ أَعْلَمُ بِمَا فِی أَنْفُسِهِمْ ۖ إِنِّی إِذًا لَمِنَ الظَّالِمِینَ

من هرگز به شما نمی‌گویم خزائن الهی نزد من است و غیب هم نمی‌دانم و نمی‌گویم من فرشته‌ام و نمی‌گویم کسانی که در نظر شما خوار می‌آیند، خداوند خیری به آنها نخواهد داد؛ خدا از دل آنان آگاهتر است در این صورت از ستمکاران خواهم بود

سوره هود ایه 31

وَقَالُوا مَالِ هَٰذَا الرَّسُولِ یَأْکُلُ الطَّعَامَ وَیَمْشِی فِی الْأَسْوَاقِ ۙ لَوْلَا أُنْزِلَ إِلَیْهِ مَلَکٌ فَیَکُونَ مَعَهُ نَذِیرًا

و گفتند: چرا این پیامبر غذا می‌خورد و در بازارها راه می‌رود؟ چرا فرشته‌ای بر او نازل نشده که همراه وی مردم را انذار کند

سوره کوبنده ی فرقان ایه 7

 

فَقَالُوا أَبَشَرًا مِنَّا وَاحِدًا نَتَّبِعُهُ إِنَّا إِذًا لَفِی ضَلَالٍ وَسُعُرٍ

و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود

سوره قمر آیه 24

فَقَالَ الْمَلَأُ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ قَوْمِهِ مَا نَرَاکَ إِلَّا بَشَرًا مِثْلَنَا وَمَا نَرَاکَ اتَّبَعَکَ إِلَّا الَّذِینَ هُمْ أَرَاذِلُنَا بَادِیَ الرَّأْیِ وَمَا نَرَىٰ لَکُمْ عَلَیْنَا مِنْ فَضْلٍ بَلْ نَظُنُّکُمْ کَاذِبِینَ

اشراف کافر قومش گفتند: «ما تو را جز بشری همچون خودمان نمی‌بینیم و کسانی را که از تو پیروی کرده‌اند، جز گروهی اراذل ساده‌لوح، مشاهده نمی‌کنیم؛ و برای شما فضیلتی نسبت به خود نمی‌بینیم؛ بلکه شما را دروغگو تصور می‌کنیم

سوره هود آیه 27

وَقَالَ الْمَلَأُ مِنْ قَوْمِهِ الَّذِینَ کَفَرُوا وَکَذَّبُوا بِلِقَاءِ الْآخِرَةِ وَأَتْرَفْنَاهُمْ فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا مَا هَٰذَا إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَیَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ

ولی اشرافیان (خودخواه) از قوم او که کافر بودند، و دیدار آخرت را تکذیب می‌کردند، و در زندگی دنیا به آنان ناز و نعمت داده بودیم، گفتند: «این بشری است مثل شما؛ از آنچه می‌خورید می‌خورد؛ و از آنچه می‌نوشید می‌نوشد

سوره مومنون ایه 33

وَلَئِنْ أَطَعْتُمْ بَشَرًا مِثْلَکُمْ إِنَّکُمْ إِذًا لَخَاسِرُونَ

و اگر از بشری همانند خودتان اطاعت کنید، مسلّماً زیانکارید

سوره مومنون ایه 34

قَالُوا مَا أَنْتُمْ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُنَا وَمَا أَنْزَلَ الرَّحْمَٰنُ مِنْ شَیْءٍ إِنْ أَنْتُمْ إِلَّا تَکْذِبُونَ

امّا آنان (در جواب) گفتند: «شما جز بشری همانند ما نیستید، و خداوند رحمان چیزی نازل نکرده، شما فقط دروغ می‌گویید

سوره یس آیه 15

 

ولی پیامبران چه میگفتند؟

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

پیامبرانشان به آنها گفتند: «درست است که ما بشری همانند شما هستیم، ولی خداوند بر هر کس از بندگانش بخواهد نعمت می‌بخشد و ما هرگز نمی‌توانیم معجزه‌ای جز بفرمان خدا بیاوریم افراد باایمان باید تنها بر خدا توکّل کنند

سوره ابراهیم ایه 11

ای مردم، پس هشیار باشید چون خدا می فرماید

یَوْمَ یَکُونُ النَّاسُ کَالْفَرَاشِ الْمَبْثُوثِ

روزی که مردم مانند پروانه‌های پراکنده خواهند بود

وَتَکُونُ الْجِبَالُ کَالْعِهْنِ الْمَنْفُوشِ

و کوه‌ها مانند پشم رنگین حلاّجی‌شده می‌گردد

سوره قارعه ایات 4 و 5

فَیَوْمَئِذٍ لَا یُعَذِّبُ عَذَابَهُ أَحَدٌ

در آن روز هیچ کس همانند او عذاب نمی‌کند

سوره فجر ایه 25

وَلَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُوًا أَحَدٌ

و برای او هیچگاه شبیه و مانندی نبوده است

سوره اخلاص ایه 4

قُلْ إِنْ ضَلَلْتُ فَإِنَّمَا أَضِلُّ عَلَىٰ نَفْسِی ۖ وَإِنِ اهْتَدَیْتُ فَبِمَا یُوحِی إِلَیَّ رَبِّی ۚ إِنَّهُ سَمِیعٌ قَرِیبٌ

بگو: «اگر من گمراه شوم، از ناحیه خود گمراه می‌شوم؛ و اگر هدایت یابم، به وسیله آنچه پروردگارم به من وحی می‌کند هدایت می‌یابم؛ او شنوای نزدیک است

سوره سبا آیه 50

قُلْ لَا أَمْلِکُ لِنَفْسِی نَفْعًا وَلَا ضَرًّا إِلَّا مَا شَاءَ اللَّهُ ۚ وَلَوْ کُنْتُ أَعْلَمُ الْغَیْبَ لَاسْتَکْثَرْتُ مِنَ الْخَیْرِ وَمَا مَسَّنِیَ السُّوءُ ۚ إِنْ أَنَا إِلَّا نَذِیرٌ وَبَشِیرٌ لِقَوْمٍ یُؤْمِنُونَ

بگو: من مالک سود و زیان خویش نیستم، مگر آنچه را خدا بخواهد و اگر از غیب باخبر بودم، سود فراوانی برای خود فراهم می‌کردم، و هیچ بدی به من نمی‌رسید؛ من فقط بیم‌دهنده و بشارت‌دهنده‌ام برای گروهی که ایمان می‌آورند

سوره اعراف آیه 188

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا

بگو: من تنها پروردگارم را می‌خوانم و هیچ کس را شریک او قرار نمی‌دهم

سوره جن ایه 20

وَأَنَّ الْمَسَاجِدَ لِلَّهِ فَلَا تَدْعُوا مَعَ اللَّهِ أَحَدًا

و اینکه مساجد از آن خداست، پس هیچ کس را با خدا نخوانید

سوره جن ایه 18

طبق آیه 20 سوره جن

خواندن و صدا زدن و دعا کردن و کمک خاستن از غیر الله=شرک

شما در این دام نیافتید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN