وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقاید اهل سنت، پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

۴ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «امامت» ثبت شده است

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

بسم الله الرحمن الرحیم

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 

در این پست می خواهیم در مورد آیه 59 سوره نساء یا همان آیه معروف "اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم" بحث کنیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا

اى مؤمنان، از خداوند اطاعت کنید و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم‏] اطاعت کنید هر گاه در چیزى اختلاف کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن را به خدا و رسول بازگردانید. این بهتر و نیک انجام‏تر است

سوره نساء آیه 59

چرا همه استناد های گمراهان به قرآن استناد به بخشی از یک آیه است؟ اول ببینیم اعتقاد گمراهان در مورد این آیه چیست؟

بخوانید:

در بخش اول از اطلاق آیه درباره اطاعت از "اولی الأمر" در کنار اطاعت از خدا و رسول (ص) که بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است، عصمت اولی الأمر دانسته می شود؛ زیرا در کلام الهی تمام قیودات برای کلام ذکر می شود و اگر احتمال خطا در اولی الأمر داده می شد، حتماً خداوند متعال اطاعت از او را مقید ذکر می کرد، نه به صورت مطلق، همچنان که درباره اطاعت از والدین این مطلب رعایت شده است و آن جایی که دستورات آنها مخالف اوامر الهی باشد اطاعت استثناء شده است. پس حال که هیچ قیدی زده نشد، معلوم می شود که اولی الأمر نیز همانند رسول معصوم اند

اما نقد و رد این نظر

این آیه دو "اطیعو" دارد، یکی برای الله و دیگری برای رسول، اطاعت مطلق از آن خداست و رسول تنها به این جهت "اطیعوا" دارد که پیام خدا را می رساند. محمد و رسول دو شخصیت کاملا متفاوت از هم هستند. مومنان به هیچ وجه حرف محمد را بی چون و چرا قبول نمی کردند. اما حرف رسول را بدلیل این که وحی بود بی چون و چرا قبول می کردند. آن آیه که می فرماید "رسول از هوای نفس سخن نمی گوید" تک تک حرف های محمد نیست، بلکه منظور وحی است. یعنی او آن وحی را که بر مشرکان می خوانده که: این همه معبود را کنار بگذارید و فقط یک خدا را عبادت کنید. به این دلیل فرموده که از هوای نفسش سخن نمی گوید، که آنها تصور می کردند محمد می خواهد جای آنها را بگیرد و پول مردم را از آن خود کند. چون آنها اله هایشان را منبع پول کرده بودند. به همین خاطر تصور می شد محمد با طرح خدای غیر خدای آنها، سعی داشت همه ثروت را از آنها بگیرد و از آن خود کند به همین خاطر پیشنهاد های مالی به او کردند.

در واقع اطاعت از رسول اطاعت از خداست چون ما با اطاعت از وحی از محمد پیروی نکردیم بلکه از کلام خدا پیروی کردیم. ولی اطاعت از محمد اطاعت از خدا نبود. چون "تک تک" حرف های محمد کلام خدا نبود!!! اگر تصور می کنید که تک تک حرف های محمد وحی بود پس یعنی محمد هیچ حرف دیگری جز وحی نمیزد؟ کم حرف بوده است؟ مسلما خیر و اینجا بود که مردم می توانستند با حرف های خود او مخالفت کنند.

خداوند در چند آیه او را با نامش خطاب قرار داده است، ولی در بسیاری از آیات هم فرموده "الرسول" اسم محمد در قرآن 4 بار ذکر شده است

آل عمران 144 احزاب 40 محمد 2 فتح 29

الله هیچ جا نفرموده از محمد اطاعت کنید. (وقتی الله صحبت از اطاعت می کند منظور اطاعت بی چون و چرا می باشد) بلکه مثلا در آیه 2 سوره محمد فرموده از وحی، یعنی از آنچه که از طرف من بر محمد نازل شده اطاعت کنید

خدا گناه کسانى را که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته کرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده  ایمان آورده‌اند، از آنها زدود و کارهایشان را به صلاح آورد

سوره محمد آیه 2

محمد یک انسان عادی بود که همیشه به او وحی نازل نمی شد گاهی تا ماهها وحی نازل نمی شد. آیا در این مدت او هیچ حرفی نمیزد؟ اگر میزد پس از طرف خودش چیزی می گفت که وحی نبوده است و منظور من هم همین است. مردم می توانستند با همین حرف هایی که محمد از جانب خود میزد مخالفت کنند. ولی مردم به هیچ وجه نمی توانند وقتی محمد وحی را می گفت، با او مخالفت و یا حرفی بزنند.

حال سوال کلیدی این است، آیا به اولی الامر هم وحی می شود؟ چون اطاعت بی چون و چرا خاص خدا و درواقع کلام خدا یا همان وحی است. شما از هر کسی مجاز هستید بپرسید که چرا اما تنها خداست که از عمل و دستورش پرسیده نمی شود.

روایتی بسیار زیبا توجه کنید

کتاب: أسنى المقاصد وأعذب الموارد

مولف: علی بن أحمد بن عبد الواحد الحنفی

شماره حدیث: 33

این حدیث نزد اهل سنت صحیح هست

سند آن به این صورت است و بدلیل طولانی بودن فقط ترجمه آن ذکر می شود

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی زَیْدِ بْنِ حَمْدِ بْنِ نَصْرٍ الْخَبَّازُ، إِجَازَةً، قَالَ: أنبا أَبُو مَنْصُورٍ مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِیُّ، قِرَاءَةً عَلَیْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْحُسَیْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ فَاذشَاهْ، قِرَاءَةً عَلَیْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْقَاسِمِ سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ الطَّبَرَانِیُّ، قثا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْبَرَاءِ، قثا عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ إِدْرِیسَ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ

ابن عباس می گوید در زمان بیماری پیامبر که منجر به وفات آن حضرت شد، حضرت فرمود تا مردم را فرا بخوانند و عمامه بست و با تکیه بر عصا به مسجد آمد و بر منبر رفت و ابتدا از دیدگاه مردم نسبت به رسالت خود جویا شد و آنگاه فرمود: "همانا پروردگارم قسم یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد. پس شما را به خدا هرکه از شما مظلمه ای به گردن محمد دارد برخیزد و قصاص کند که قصاص در دنیا را بر قصاص در آخرت در حضور ملائک و انبیا ترجیح می دهم.

آنگاه مردی که او را سوادة بن قیس می گفتند از انتهای جمع برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا وقتی شما از طائف برمی گشتی من به استقبال شما آمده بودم و شما سوار بر ناقه خود بودی و چوبی در دست شما بود. وقتی می خواستی با آن مرکب خود را برانی به شکم من خورد. حضرت فرمود پناه می برم به خدا که عمداً کسی را بیازارم. سپس به بلال فرمود به خانه فاطمه برو و آن چوب را بیاور. بلال از مسجد خارج شد و در حالی که در کوچه های مدینه صدا می زد: ای مردم کیست که قبل از روز قیامت تقاص خود را بدهد اینک محمد صلی الله علیه و آله تقاص خود را قبل از روز قیامت می دهد.

سپس رسول خدا فرمود: آن پیر مرد کجاست؟ گفت اینجا هستم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت. فرمود: بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی. مرد گفت: شکمت را نمایان کن ای روسول خدا. پس حضرت پیراهن خود را کنار زد و شکمش را نمایان کرد. پیرمرد گفت فدایت شوم اجازه می دهی دهانم را روی شکمت بگذارم؟ حضرت اجازه داد. مرد گفت به محل قصاص بر روی شکم رسول خدا پناه می برم از آتش روز آتش. رسول خدا فرمود: ای سواده پسر قیس آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟ گفت: بلکه می بخشم ای رسول خدا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خدایا سواده پسر قیس را ببخش همچنانکه او پیامبرت محمد را بخشید.

 

اصلا مهم نیست کاری که محمد مرتکب شده چه اندازه بزرگ یا مهم هست. مهم آنست که محمد بر طبق آیات قرآن خودش را بشری مثل ما می دانست و مثل ما ممکن بود که خطا کند، برای همین مطمین نیست و سوال می پرسد که آیا حق هر کسی به گردنش هست؟ بیاید قصاص کند. این روایت دقیقا مثل همان بحث غیب است که رسول می فرماید من غیب نمی دانم ولی برخی می گویند رسول غیب میداند. اشتباه این گروه آنجاست که اخبار غیبی و علم غیب و خود غیب را با هم یکی می دانند!!!

 

اما برگردیم به بحث

گمراهان معتقد به این هستند که "اولی الامر" باید معصوم باشد، ضمن اینکه از جانب خدا هم هست اولا، کسی که از جانب خداست، قطعا به او وحی می شود در غیر این صورت هر چه گفته بر خدا افترا بسته است آیا به اولی الامر و امامان هم وحی می شود؟

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)

دوما، در آیه فرموده "أُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ" این "منکم" یعنی از بین خود ما انسان ها. اگر بنا بود ادعای شما درست باشد باید می فرمود "من عند الله" ضمیر "کم" ضمیری هست که برمیگردد به "یا ایها الذین آمنو" پس یعنی آیا هر مومنی ممکن است معصوم باشد؟ چون اگر اولی الامر را طبق تعریف گمراهان بگیریم، یعنی یک شخص معصوم، مومنان نیز باید معصوم باشند. بعبارتی یک معصوم از بین معصومین باید انتخاب شود و نه از بین کسایی که خطا می کنند.

اما بیایید شان نزول آیه 59 سوره نساء را بخوانیم

سند اول: تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 148.

سند دوم: صحیح بخاری حدیث شماره 4584

سند سوم: صحیح مسلم حدیث شماره 1834

این حدیث نزد اهل سنت صحیح است

رسول الله لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر به سوی گروة مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آن‌ها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا می‌گذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروة دیگر رساندند. آن‌ها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادة خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاة خالد رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت می‌دهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادة اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا مانده‌ام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمان‌شدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانواده‌ات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش داده‌ام . خالد بن ولید گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندة خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرف‌های زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا آیا این غلام بی‌تربیت را به حال خود می‌گذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا می‌گوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود می‌داند و هرکه عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد.
پس خدا آیه 59 سوره نساء را نازل کرد.

 

مشاهده فرمودید که شان نزول آیه در کل برمی گردد به حاکمان و والیان عادی نه یک معصوم

خدا در ادامه همین آیه فرموده "فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ"

یعنی اگر نزاعی بین شما پیش آمد برگردید به کلام خدا و رسولش، کلام خدا و رسول چیست؟ دستورات قرآن است. شان نزول این آیه نزاع بین مردم با اولی الامر را نشان می دهد، آیه نفرموده به اولی الامر هم برگردید. چون اساسا این آیه بخاطر نزاع با اولی الامر نازل شده است. درواقع اولی الامر خود یکی از طرف های درگیر هست! پس برای رفع اختلاف باید به الله و رسول رجوع کرد و این نکته بسیار مهمی است

اولا اگر اولی الامر شخص معصوم و منصوص از جانب الله می بود، دقیقا به مانند رسول هرگز کسی حق نداشت در مقابل حرفش (وحی) مخالفت کند، دوما اگر اولی الامر معصوم می بود دلیلی نداشت مردم موقع حل اختلاف تشویق نشوند نزد یک معصوم بروند. بلکه باید توصیه می فرمود به خدا-رسول و اولی الامر برگردید. چه کسی بهتر از یک معصوم؟!

ولی اینطور نفرموده! چرا؟ چون حق داریم با اولی الامر نزاع کنیم! دقیقا برای همین هست که قبل از الله و رسول برای هر کدام جداگانه، اطیعو آورده شده است و حل اختلافی که ممکن است با اولی الامر پیش بیاید را به خدا و رسول رجوع داده است.

 

توجه: این مقاله در آینده ویرایش می شود

و ادله بیشتر و قوی تری به آن اضافه می گردد

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

بررسی آیه راسخون در علم



بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی آیه راسخون در علم

 

در این پست قصد داریم در مورد آیه 7 سوره آل عمران بحث کنیم

استناد بسیاری از گمراهان برای تقلید کورکورانه به این آیه است. منظور از تقلید کورکورانه این است که وقتی به شخصی نظری را بگویند، او تحقیق نکرده آن را قبول کند آنهم به دلیلی گمراه کننده تر از آن، یعنی این که آن شخص گوینده را نزد خود بزرگ جلوه داده باشد و همه حرف های او را چشم بسته قبول و اجرا کند. این یعنی "رب گرفتن". چون فقط الله است که چشم بسته باید اطاعت شود و هر کس هر چیزی گفت باید پرسید چرا؟.

سوال این است: اولا ایا در کلام خدا تضاد هست؟ دوما یعنی خدا قرآن را برای علما نازل کرده است؟ اگر اری! پس چرا در صدها آیه که گفتگوهای قیامت را می خوانیم، دلیل به گمراهی رفتن مردم همان علما هستند که مردم در دنیا به آن ها اعتماد کرده بودند و فقط آن ها را عالم می دانستند؟

و بعد این که چرا خدا در آیات متعددی که فقط بخش کوچکی از آن ها رو ذکر می کنم، فرموده:

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ

ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟

سوره قمر آیه 17 و...

إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ

ما این کتاب را برای مردم بحق بر تو نازل کردیم

سوره ی کوبنده زمر ایه 41

اوج عزت مندی اسلام در زمانی بود که مسلمین تقلید نمی کردند، اما از آن وقت که تقلید را علما به دین افزودند امت اسلام رو به ضعف نهاد و اتفاقا دلیل پیشرفت کشور های غیرمسلمان این بود که تقلید نداشتند. و هر وقت کسی چیزی به آنها می گفت سوالاتی از جمله: چرا، چگونه و چطور می پرسیدند و هرگز چشم بسته چیزی را قبول نمی کردند. این کتاب برای مردم آسان شده، چرا؟ چون فقط و فقط کتابی است برای راهنمایی، تذکر و یادآوری. باید طوری آسان باشد که هر کس آن را خواند، بفهمد.

در حالی که بسیاری از شما اصلا کتاب را باز نکردید، و اگر باز کردید روزنامه وار خواندید و کمی تامل نکردید تا بتوانید نظر بدهید که آسان است یا نیست!!! حتی همین گفته تان را که می گویید آسان نیست و علما می فهمند از علما شنیده اید و طوطی وار تکرار می کنید! البته این مخالف قرآن است و عکس این گفته در قرآن ذکر شده است.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ

این قرآن چیزی جز تذکّری برای جهانیان نیست

سوره تکویر آیه 27

 

پس وقتی شما با استفاده از آیه "راسخون در علم" می گویید قرآن را فقط علمای ما می فهمند و ما نمی فهمیم، و خدا که در این ایات به صراحت گفته این قرآن برای همه است و برای همه آسان شده، چون فقط تذکر دهنده است بدانید که یک جای کار شما و حرفای شما اصطلاحا می لنگد. چون حرفای خدا هرگز تضادی ندارند این ترجمه ها و برداشت شماست که باعث تضاد شده، نه کلام خدا.

آیه این است سوره آل عمران آیه 7 ترجمه بزرگترین مرجع تقلید شیعه یعنی آیت الله مکارم شیرازی

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ ۗ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات محکم است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ و قسمتی از آن، «متشابه» است اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند و می‌گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست. و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند

اینجا "واو" که بین الله و راسخون آمده "واو" استیناف هست، وقتی استیناف باشد یعنی جمله بعد از کلمه الله وقف دارد، و باید مکث کرد و این عکس نظر کسایی ایست که معتقدند "واو" عطف است. گر مرحمت کنید و به قرآن مراجعه کنید می بینید که در تمامی قرآن ها بین الله و راسخون در علم علامت وقف هست خصوصا در همین آیه بالا که از نرم افزار کپی شده است می توانید علامت وقف را بین الله و راسخون ببینید همچنین همه قاریان نیز وقتی به اینجا می رسند وقف و مکث دارند. یعنی به الله که می رسند مکث می کنند سپس با واو ادامه جمله را می خوانند

یعنی چه؟ اگر "و" را عطف بدانیم، راسخون در علم را به الله عطف کرده ایم در این صورت معنی این می شود:

تاویل آیات را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند در حالی که می گویند ما به همه ی آن ایمان آوردیم

این همان ترجمه ای هست که اقای مکارم بر این اعتقاد هست این در جا غلط است چون که اگر اینطور باشد، راسخون می گویند " آمَنَّا بِهِ" این "به" بر میگردد به ایات متشابه، پس راسخون در علم هم باید مثل الله همه آن را بدانند یعنی وقتی که تاویل همه را می دانند، پس دیگر متشابه و... برایشان معنی ندارد که جایز باشد بگویند "امنا به". در آن صورت مثل خدا همه اش را میدانند و همه آیات برایشان محکم است. پس وقتی همه آیات برایشان محکمات است، ادامه ی جمله بی معنی می شود

چون این گفته را کسانی می گویند که آیاتی برایشان متشابه است و تاویل آن را نمی دانند، برای همین چون فقط الله آن را می داند در برابر او سر تسلیم می آیند و این جمله را می گویند.

ضمن این که اگر "واو" را عطف بدانیم و هم الله و هم راسخون آن را بدانند؛ پس در این صورت کلمه "یقولون" که ضمیر است، جمله ای که در ادامه گفته می شود، هم به الله برمیگردد و هم به راسخون. پس چون واو عطف شده آیا خود الله نیز می گوید: من به همه آن ایمان آوردم آن از طرف پروردگار من است؟!!! همه این اشکالات به این دلیل است که "واو" را عطف گرفتیم. این اشتباه محض است که هم "واو" را عطف بگیریم و در ادامه آن گفته را فقط به راسخون در علم نسبت بدهیم!!!

همچنین اگر تاویل آن آیات را راسخون در علم نیز می دانند، بفرمایید ایات قیامت را با استفاده از آن تاویل بر همه معلوم کنید، آیات قیامت و خیر از قیامت و حوادث آن را فقط خدا می داند چون قیامت و حوادث آن غیب است و تنها کسی تاویل کامل ایات قیامت را می داند که علم غیب داشته باشد در حالی که جز خدا کسی علم غیب ندارد.

آیات قیامت پیشکش، اگر تاویل آیات متشابه را ائمه شما می دانند بفرمایید تاویل آیات سوره "الرحمن" را برای ما طبق مدعایتان شرح دهید. سوره الرحمن مشتی است بر دهان کسانی که در ترجمه این آیه نوشته اند: تاویل آیات متشابه را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند.

اما نکته ای بسیار مهم که در اینجا حتما باید ذکر شود این است: همه می دانیم تمام علمی که الله به رسولان عطا کرده برای این بوده است تا آنها انسان هایی را که به گمراهی رفته اند متذکر شوند تا به اسلام بازگردند، پس وقتی به آنها علم آگاهی از متشابهات داده شده است تا آنها مانند الله متشابهات را بدانند و از سویی بعضی فتنه انگیزان از همین متشابهات برای گمراهی مردم استفاده می کنند، کجای دین الله کامل شده است؟ پس چرا الله فرموده الیوم اکملت لکم دینکم؟ این تفسیر و تاویل کجاست تا دیگر فتنه انگیزان با استفاده از آن آیات متشابه مردم را به گمراهی نکشانند؟ چرا تاویل بسیاری از آیات را نمی دانیم؟ و چرا همه ما دقیقا مثل آن گفته راسخان در علم عمل می کنیم و مثل آنها می گوییم به همه آن ایمان آوردیم؟ وقتی ما هم مثل آنها همان را می گوییم این چه فضیلتی است که برای آنها قایل می شوید؟ خب ما هم به غیب ایمان داریم!!! این را نیز توجه داشته باشید که ائمه نظر مخالف این حرفی که به آنها نسبت می دهند دارند و می گویند تاویل آیات را "جز خدا" کسی نمی داند.

اگر راسخون در علم بدلیل آگاهی یافتن از متشابهات است که ایمان آورده اند و آنطور که گمراهان می گویند خدا به ائمه علم به آن متشابهات را داده است. پس در این صورت کسانی که به آنها علم داده نشده حق دارند که ایمان نیاورند و همین را بهانه کنند که علم آن به ما داده نشده بود.

اتفاقا راسخون در علم در سوره نساء آیه 162 هم ذکر شده است

بیایید ببینیم منظور از راسخون در علم چه کسانی هستند و چه چیز را می فهمند و چه کسانی همراه راسخون در علم آن چیز را می فهمند

لَکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ ۚ وَالْمُقِیمِینَ الصَّلَاةَ ۚ وَالْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ أُولَٰئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْرًا عَظِیمًا

ولی راسخانِ در علم از آنها، و مؤمنان (از امّت اسلام،) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می‌آورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات‌دهندگان و ایمان‌آورندگان به خدا و روز قیامت، بزودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد

سوره نساء آیه 162

این آیه در مورد یهودیان است، پس مشخص می شود که یهودیان هم راسخون در علم دارند، و تعبیری که گمراهان از راسخون در علم دارند و خاص ائمه خود می دانند اشتباه است. خب پس آیا راسخون یهودیان هم ائمه شما هستند؟ یهودیان قبل از رسول هم راسخون در علم داشتند، پس قبل از آن راسخون در علم آنها چه کسانی بوده اند؟

جدایی از این بحث ها مگر راسخون چه چیز را فهمیدند که باعث شده علما این برچسب را به آنها بزنند و چیزی را که فقط خدا می داند به آنها هم نسبت دهند؟ یعنی چی؟ منظور چی هست؟ و این چه امتیازی است؟

خدا که هم به راسخون در علم یهود، هم راسخون مسلمانان و هم نمازگزاران و زکات دهنده گان و ایمان داران به قیامت بخاطر اینکه به رسول گفتند، ما ایمان داریم به آنچه پیش از تو نازل شده و همچنین آنچه اکنون بر تو نازل شده، وعده ی پاداش بزرگ داده است

راسخون در علم می گویند به تمام آنچه از طرف الله نازل شده، هر چیزی که باشد، ایمان آوردیم، چون از جانب الله هست، خب این چه امتیازی است؟ بقیه مومنان نیز که عینا همین گونه می گویند! آن ها هم در مقابل این آیات سر تسلیم می آیند!

یعنی ما مردم عادی چه به آیات متشابه و چه محکم، ایمان نداریم؟ و نمی گوییم آن از طرف پروردگارمان است؟ یعنی فقط راسخون در علم این را می گویند؟ عجب!!! اشتباه معتقدان به واو عطف در این است که انتظار دارند حتما راسخون در علم امتیاز و برتری در حد آگاهی خدا دارند سبحان الله- که الله در ادامه جمله، نقلی از آنان را ذکر کرده که می گویند به همه آیات ایمان داریم!!! در صورتی که این گفته راسخون در علم به جهت آن است، آنها چون در دستیابی به غیب اظهار عجز و اعتراف می کنند مورد ستایش قرار گرفته اند و اگر نه همه مومنان همین حرف آنها را می گویند. کما این که خدا در مورد مومنان، یعنی کسانی که حقیقتا به خدا ایمان دارند در آیه 3 سوره بقره اینطور می فرماید و آنها را دقیقا بخاطر همین عقیده مورد ستایش قرار داده و مومن می نامد:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند.(2:3)

 

بله! همه مومنان به غیب ایمان دارند. خدا، قیامت، فرشتگان، جهنم، نعمت های بهشت، حوادث قیامت و... همه در غیب هستند و به کسانی مومن می گویند که به این غیب ایمان آورده اند. دلیل این که الله رب گرفته شده است این است که مومنان به دستور او به چیزی که برایشان پوشیده است ایمان آورده اند و از دستور او اطاعت بی چون و چرا کرده اند. حالا اگر شما از کسی اطاعت بی چون و چرا کرده باشی، او را رب گرفته اید.

آیاتی هست که جز خدا کسی تاویل آن ها را نمی داند، و محال ممکن است اگر راسخون در علم بدانند تاویل این آیات چی بوده است

نظری هم که می گویید، فقط از روی ظن و گمان هست که مثلا فرمایش می کنید: شاید منظور الله این بوده، شما که در مورد آیات دیگر نظر قطعی دارید، پس اگر مثل خدا همه آن را می دانستید دیگر نباید بگویید شاید و نباید در مورد یک آیه چند نظر مختلف بیاورید! مگر ادعا نکردید شما تاویل آن را دانسته بودید؟

ما مردم عادی هم می توانیم به نظرات مان "شاید" اضافه کنیم و هر چی خواستیم بگوییم این که نشد که، می فهمید؟ وقتی در کلام تان "شاید" آوردید، یعنی همان طور که الله در همین آیه رسوایتان کرده است، فقط و فقط برای فتنه انگیزی این را می گویید، درواقع شما حتی در آیه ای که الله در آن هشدار داده کسانی هستند که می خواهند با آیات متشابه فتنه انگیزی کنند، در خود همین آیه نیز همین کار را می کنید!!!

ترجمه ی صحیح آیه طبق ترجمه دیگر مترجمان شیعی از جمله آقای عبدالمحمد آیتی، ابوالفضل بهرام پور، محمد کاظم معزی و... بسیاری دیگر به این صورت است

اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد. بعضى از آیه‌ها محکماتند، این آیه‌ها ام‌الکتابند، و بعضى آیه‌ها متشابهاتند. امّا آنها که در دلشان میل به باطل است، به سبب فتنه‌جویى و میل به تأویل از متشابهات پیروى مى‌کنند، در حالى که تأویل آن را جز خداى نمى‌داند. و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند مى‌گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمى‌گیرند

ترجمه ی صحیح آیه 7 سوره آل عمران

پس اگر راسخون هم مانند الله میدانند، دیگر متشابه برایشان معنی ندارد تا جایز باشد بگویند ما به متشابهات و آیات محکم آن ایمان داریم. برعکس؛ وقتی می گویند ما به همه آیات چه متشابه و چه محکمات ایمان داریم، پس یعنی برای راسخون در علم هم برخی آیات متشابه هست!!!

 

الله می فرماید:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ ۚ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ

پس چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامی که به سراغ او آمده تکذیب کند؟! آیا در جهنّم جایگاهی برای کافران نیست؟

سوره کوبنده زمر آیه 32

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

خدا به چه کسی اذن داده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا به چه کسی اذن داده است؟

 

گمراهان هر وقت دلیلی بر چیزی که می گویند نمی یابند، نهایتا جواب شان جز این نخواهد بود که: این کار به "اذن خدا" صورت می پذیرد

اگر این رویه درست باشد هر دینی با هر تفکری می تواند بر ادعاهای باطل خود با همین استدلال رنگ "حق بودن" بزند و ایراداتی را که دیگران بر آنها وارد می کنند رد کرده و خود را حق بنمایانند

این دین ها و تفکرات باطل تنها کافی است بگویند: این به اذن خدا صورت گرفته است. اصلا فرقی نمی کند، چه بودایی باشد، چه هندو، چه مسیحی و...

خدا این همه دین را نازل نکرده است، بلکه خدا تنها یک دین و آن هم تسلیم بودن بی چون و چرا در مقابل فرمانش را نازل کرده است و این انسان بوده که در اثر گذر زمان، فراموشی و غفلت، دست به فرقه فرقه کردن آیین یکتا و واحد خدا زده است

ولی مگر آیا ممکن است هر چیزی را به خدا نسبت داد که بله این به اذن خدا است؟ از کجا باید بدانیم که خدا به کسی اذن داده است یا خیر؟ و چطور بدانیم چه کسی است که بر خدا دروغ می بندد؟ آیا هر انسانی می تواند کتابی بنویسد و به نیابت از خدا و از جانب او به دیگران اذن دهد و بگوید فلانی این اذن را دارد؟ در این صورت آیا خدا برای حقانیت آن ادعا و آن کتاب دلیلی نازل کرده است؟

این قرآن کتابی است از سوی الله و هر چیزی که در آن ذکر شده به علم او ضروری آمده که گفته بشود. اگر در مورد مطلبی چیزی ذکر نشده به علم الله آن ضروری نبوده است. چون قرآن کتاب پیش گویی و اتم و هسته و... نیست بلکه کتاب قوانین و حدود و شریعت الله است. مثل کتاب قانون جمهوری اسلامی ایران! درواقع قرآن کتاب زندگی است. برخی انتظار دارند که الله در این کتاب در مورد هر چیزی سخن گفته باشد و در پی این هستند که ناآگاهانه چیزهایی را به قرآن نسبت بدهند

در حالی که این عملی گمراهانه است و فقط از سوی کسانی صورت می گیرد و دنبال می شود که سست ایمانانند. کسانی اند که خیال می کنند قرآن اکنون، بنظر می آید فقط برای زمان 1400 سال قبل بوده و اکنون باید به روز آوری شود و اگر نشود انگار باطل بر حق پیروز شده است!

همین تفکر باعث می شود که نه تنها خود گمراه شوند بلکه خلق را هم به گمراهی بکشانند، چیزهایی را به آیات نسبت می دهند که نه تنها منظور آیه آن نبوده بلکه دروغی است که بر خدا می بندند و خیلی زود از سوی دشمنان دین رد می شود و باعث سستی ایمان و حتی بی ایمانی کسانی خواهد شد که بر همین تفکر باطل اند و آن را نیز دنبال می کنند.

 

می گویند امامت از بس مقام والایی دارد که امام همه رمز و راز هستی را به "اذن الله" می داند و.... چیزهایی دیگر که همگی به خوبی می دانیم و در اینجا دیگر چند باره مطرح نمی شوند

می گویند امامت مقام والایی ایست از رسول هم والاتر، امامت بعد از مقام رسول است و هر کسی امام نمی شود.! استناد آنها به آیه 124 سوره بقره است که خدا پس از آنکه ابراهیم حنیف (درود بر او باد) را به پیامبری برگزید و مورد آزمایش های سخت قرار داد و آزمود، به امامت رسانید

پس آیا هر امامی قبل از امامت باید رسول باشد؟ چون خدا ابراهیم را ابتدا رسول برگزید و تحت آزمایش های بسیار سخت قرار داد، کدام یک از ائمه تحت این آزمایش ها قرار گرفته اند؟ شما که می گویید آنها حتی از طفولیت امام هستند!!! و این نشان می دهد که تمام این ها را از جانب خود بر می بافید. ولی مگر امامان شما رسول بوده اند؟ خاتم پیامبران چه می شود؟ اگر از طریق ابراهیم که پدرش مشرک بود به رسولی که طبق قرآن پدر هیچ کس نبوده به علی!!! رسیده است، پس اولا اگر امامت مقام والایی است، چرا خدا نفرموده که رسول امام است؟ این ظلمی است بر مردم. در طول تاریخ تمام اهداف خدا فقط سعادت انسان است و خدا به صراحت می فرماید که هرگز از گفتن حق شرم نمی کند و بخاطر چیزی و کسی حق را کتمان نمی کند، ولی چرا وقتی به ائمه شما که می رسد همه چیز برعکس می شود؟

پس ابراهیم و محمد که امام بوده اند امامان چندم شما هستند ای 12 امامی ها؟ این درست نیست که خدا مقام امامت را به ابراهیم بدهد ولی ما او را امام خود ندانیم!

این همه توانایی به امام داده اید و همه را این گونه توجیه می کنید که به اذن الله هستند، از آن طرف می گویید که اطاعت از امام اطاعت از خدا و رسول است و درواقع واجب است

روایات بسیاری عرضه می کنید که هر کس به امامت اعتقاد نداشته باشد کافر است (ذکر این نکته لازم است: کافر بدلیل گمراهی اش کافر می شود، پس فرقی نمی کند اگر به جای کلمه کافر، بگویید کسی به امامت اعتقاد نداشته باشد گمراه است. کما این که آقای رفیعی در برنامه سمت خدا که رد بر سخنان شان در پست های قبل گذشت، این را گفتند. همه ی گمراهان اگر در زندگی دنیا مورد عنایت خدا قرار نگرفته باشند قطعی است که در آخرت بازخواست می شوند)

پس اگر اطاعت از امام و عدم اطاعت باعث سعادت یا کفر و گمراهی و جهنمی شدن می شود، باید الله این امام را به مردم می شناساند تا از او پیروی کنند و راه سعادت را پیش بگیرند چون می دانیم که الله تمام راههایی را که باعث سعادت انسان می شوند به روشنی و نه در قالب سر و راز و... بر مردم عرضه کرده است.

در قرآن داریم که رسولان برای سعادت انسان، به اذن الله برگزیده می شوند تا مردم را تذکر دهند و یادآوری کنند و از طرفی فرموده است که من به اینان اذن داده ام از آنها اطاعت کنید که راه سعادتان را که من می خواهم، از طریق آنها به شما نشان میدهم، هر کس از رسولان اطاعت نکند کافر است.

سوره احزاب آیات 45 و 46

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا

اى پیامبر، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده‌دهنده و بیم‌دهنده باشى.(33:45)

وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا

و مردم را به فرمان خدا به سوى او بخوانى، و چراغى تابناک باشى.(33:46)

سوره مائده آیه 110

إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ

یاد کن‌ هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که تو را به روح‌القدس تأیید کردم که در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى‌] با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم؛ و آنگاه که به اذن من، از گِل، [چیزى‌] به شکل پرنده مى‌ساختى، پس در آن مى‌دمیدى، و به اذن من پرنده‌اى مى‌شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‌دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‌آوردى؛ و آنگاه که [آسیب‌] بنى‌اسرائیل را -هنگامى که براى آنان حجتهاى آشکار آورده بودى- از تو باز داشتم. پس کسانى از آنان که کافر شده بودند گفتند: این‌[ها چیزى‌] جز افسونى آشکار نیست.(5:110)

سوره ابراهیم آیه 11

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

پیامبرانشان به آنان گفتند: «ما جز بشرى مثل شما نیستیم. ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منّت مى‌نهد، و ما را نرسد که جز به اذن خدا براى شما حجّتى بیاوریم، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»(14:11)

سوره احزاب آیه 36

هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کارى حکمى کردند آنها را در آن کارشان اختیارى باشد. هر که از خدا و پیامبرش نافرمانى کند سخت در گمراهى افتاده است.

 

همچنین خدا به فرشتگان اذن داده است و ایمان و اطاعت آنها را نیز واجب کرده است.

سوره نساء آیه 136

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید؛ و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.(4:136)

سوره بقره آیه 98

هر که دشمن خدا، و فرشتگان و فرستادگان او، و جبرئیل و میکائیل است [بداند که‌] خدا یقینا دشمن کافران است.(2:98)

 

این آیات، اذن خدا را به فرشتگان نشان می دهند.

سوره صافات آیه 2

سوگند به آن فرشتگان که ابرها را مى‌رانند،

سوره اعراف آیه 37

تا آنگاه که فرشتگان ما به سراغشان بیایند که جانشان بستانند، مى‌گویند: «آنچه غیر از خدا مى‌خواندید کجاست؟» مى‌گویند: «از [چشم‌] ما ناپدید شدند» و علیه خود گواهى مى‌دهند که آنان کافر بودند.(7:37)

سوره مریم آیه 64

و [ما فرشتگان‌] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى‌شویم. آنچه پیش روى ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است، [همه‌] به او اختصاص دارد، و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است.(19:64)

سوره مدثرآیه 31

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم،

سوره حاقه آیه 17

فرشتگان در اطراف آسمان قرارمی‌گیرند (و برای انجام مأموریتها آماده می‌شوند)؛ و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می‌کنند!(69:17)

سوره تحریم آیه 6

ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند اجرا می‌نمایند!(66:6)

سوره ذاریات آیه 4

و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می‌کنند،(51:4)

سوره زخرف آیه 80

آیا آنان می‌پندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمی‌شنویم؟ آری، رسولان ما نزد آنها هستند و می‌نویسند!(43:80)

سوره فاطر آیه 1

ستایش مخصوص خداوندی است آفریننده آسمانها و زمین، که فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سه‌گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش می‌افزاید، و او بر هر چیزی تواناست!(35:1)

سوره انفطار آیات 10 تا 12

و قطعاً بر شما نگهبانانى [گماشته شده‌]اند:(82:10)

[فرشتگان‌] بزرگوارى که نویسندگان [اعمال شما] هستند؛(82:11)

آنچه را مى‌کنید، مى‌دانند.(82:12)

 

هم چنین اذن خدا بر شیاطین که به این آیه اکتفا می کنیم، البته آیات سرکشی شیطان و درخواست از الله برای مهلت و اذن الله به او کافی است.

سوره زخرف آیه 36

و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست!(43:36)

 

همانطور که خواندید، در این آیات خدا به وضوح اذن خود را به رسولان داده است و هم به فرشتگان، که یک سری اعمال را به اذن الله انجام دهند و در ادامه فرموده اطاعت از اینان واجب است به این دلیل که آنها سعادت شما را که من می خواهم به شما می گویند پس از ایشان اطاعت کنید و اگر دشمن شان باشید و مخالفت کنید کافر هستید چون به سعادتی که من از طریق آنها شما را راهنمایی کرده ام نرسیده اید

از طرفی خدا به جن نیز اذن داده است که انسان را وسوسه کند ولی چون ایمان به جن اصلا ربطی به سعادت انسان ندارد و بلکه باعث گمراهی اوست، خدا با آنکه به جن اذن داده نفرموده که به جن نیز ایمان بیاورید در غیر این صورت گمراه هستید، بلکه عکس آن صادق است

اگر براستی ایمان به امامت منصوص از جانب الله آن اندازه مهم است که سبب سعادت انسان ها و عدم اطاعت از آنها سبب گمراهی شان می شود، پس چرا خدا یکی از قدرت هایی که شما نسبت می دهید به امام و می گویید به اذن الله هست، در مورد آنها برای معرفی و اتمام حجت بر مردم نفرموده است؟ چرا الله تمام راههای سعادت انسان را بی آن که شرم کند و بترسد و تقیه کند و... در تمام طول تاریخ ذکر می کند، اما به ائمه شما که به میان می آیند اینطور می شود؟

خدا اذن خود را حتی به جن که ایمانش را فرض نکرده در قرآن آورده و اذن خود را به تمام کسانی که اطاعت از آنها سبب سعادت می شود داده و فرموده عدم اطاعت از اینان سبب دوزخ می شود و دشمنی با رسولان دشمنی با خداست

ما در این پست دنبال این نیستیم که از شما بخواهیم یک نصف آیه از این که عدم اطاعت از امام سبب دوزخ می شود یا اطاعت از او سعادت می آورد، بیاورید. کما این که نیست!

بلکه از شما می خواهیم همانطور که خدا به تمام کسانی که به علم خود الله ضروری است که به آنها ایمان داشته باشیم، اذن خود را به آنها در قرآن ذکر فرموده است، شما نیز آن اذنی را که خدا به امام عطا کرده است را از قرآن برای ما بیاورید!

این غیرممکن است که خدا امامت را در حدود خود قرار داده باشد ولی نه تنها اذنی که شما ادعا می کنید به او داده، نداده است بلکه حتی هرگز نصف آیه ای هم ذکر نکرده که اطاعت از امام واجب است

ما وقتی صحبت از اذن خدا می کنیم باید در کلام خود خدا دنبال آن بگردیم نه در کتاب هایی که هیچ حجتی نیستند. خدا در مورد کتاب های دیگر هرگز دلیل و سلطانی نازل نکرده و فقط کتاب خود را هدایتگر می داند

همانطور که ابتدا گفتم هر کسی می تواند در هر کتابی چیزی را به خدا نسبت دهد. خدا در کتاب خود به هر چیز ضروری ای که ایمان به آن باعث سعادت و عدم ایمان به آن باعث گمراهی می شود به روشنی آورده که این اذن من است به این بنده پس برای سعادتان از او اطاعت کنید.

وقتی امامت جایگاهی به آن اندازه والا دارد اما خبری از آن همه اذن هایی که شما ادعا می کنید نیست، یعنی در شریعت الله امامت نه تنها هیچ جایگاهی ندارد بلکه تمام حرف هایی که شما از جانب خدا به دروغ بر می بافید  که اذن به امام داده که این کار را انجام دهد و فلان و فلان، همه از ریشه باطل است

دروغی است که بر خدا می بندید و باید از کار خود بترسید اگر مومن هستید

 

پس ای مردم! خدا را آن گونه که شایسته ی خدایی اش هست مستقیم بخوانید و عبادت کنید چون احدی چون الله نمی شنود و نمی بیند. و بدانید چه ملک، چه جن و چه انس از عملش پرسیده خواهد شد و این خداست که از هر کاری که انجام دهد بازخواست نمی شود

این جمله عینا در قرآن آمده است و سبحان الله که او بیهوده سخن نمی گوید. از خدا بخواهید خالصانه، که در بخشش و عذابش از کسی اجازه نمی گیرد و با کسی مشورت نمی کند و احدی را در کارهایش شریک نمی کند

معنای اخلاص در دین را می دانید؟ معنای اخلاص جمله بالا بود که با رنگ سبز برجسته شده بود.!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

در جواب گفته های آقای رفیعی در برنامه سمت خدا مبحث امامت

بسم الله الرحمن الرحیم

در جواب گفته های آقای رفیعی در برنامه سمت خدا مبحث امامت

 

یکی از کاربران وبلاگ به اینجانب یکی از برنامه های سمت خدا را که اخیرا از شبکه سه سیما پخش شد، توصیه کردند تا ببینم، گفتند؛ تمام بحث های ما در این برنامه توسط آقای رفیعی جواب داده شده است.

من نیز برنامه را مشاهده کردم، ولی واقعا چیز خاصی در گفته های آقای رفیعی نشنیدم، و این جوابیه را هم فقط به احترام کاربر می نویسم.

 

این ویدیو را در اینجا و از طریق کانال یوتوب "قرآن هدایتگر است" مشاهده فرمایید.

 

 

برنامه سمت خدا همانطور که از حرف های آقای رفیعی پیداست، برنامه ایست که کمتر به بحث های اصلی و اعتقادی پرداخته می شود، بحث های مثل امامت، توحید و... در این برنامه و دیگر برنامه های مذهبی در سیما بیشتر به بحث های اخلاقی و مدح ائمه اختصاص دارد

ایشان از همان ابتدا با طرح این که بحث های اعتقادی مثل امامت، برای مردم خسته کننده است، سعی دارند درواقع همین را هم القا کنند که حتی اگر حقیقتا این بحث ها برای آنها خسته کننده نباشد با این حرف شان، آن را پیچیده و غیر قابل فهم! نشان می دهند و به همین دلیل برای مردم خسته کننده هستند!.

ایشان از همان ابتدا بحث های اعتقادی را می خواهد طوری تبیین کند که برای مردم سنگین است و در فهم مردم نیست، برای همین مردم از طرح این بحث ها خسته می شوند، همانطور که در ادامه و چندین بار این گفته اش را تکرار می کند.

ایشان بیشتر دوست دارند که مردم را سوق بدهند به اخلاقیات، آیا واقعا وقتی کسی از اساس عقیده اش اشتباه باشد، بحث از جزییات معنا پیدا می کند؟ مثلا مسیحیان عیسی را پسر خدا و خود خدا می دانند و مریم را نیز شفیع می گیرند، اگر مسیحی ها که از اساس راهشان اشتباه هست، درست است که به بحث های جزیی بپردازند؟

پس آقای رفیعی محترم، بحث های اعتقادی اساس هست و دیگر سعی نکنید که اینطور القا کنید، این بحث ها در فهم مردم نیست و برای مردم خسته کننده است، بازخورد هایی هم که دریافت کرده اید بماند برای خودتان، چون آدم مبلغ نباید به میل مردم حرف بزند و هر حرفی را که مردم دوست داشتند بزند، بر عکس باید آن چیزی را که حق است ذکر کند، چون وظیفه مبلغ فقط همین است.

اگر اینطور باشد که شما میگویی هر مشرکی در قیامت می تواند همین را بهانه کند و قطعا به بهشت برود!!! می تواند به خدا بگوید امامتی که تو از آن بحث کردی، در فهم من نبود!

در ایران شاهد فیلتر شدید در همه حوزه ها هستیم، و آقای رفیعی نیز همین را فرمود و از شبکه مجازی و کتاب و... بعنوان دشمن یاد کرد، این در حالی است که خدا و رسول دشمنان شان را به تحدی می کشانند، آنها را شکنجه نمی دهند، نمی کشند، بلکه با آنها به بحث می نشینند و هرگز مورد اذیت قرار نمی دهند بلکه از جان و مال و ناموس شان هم دقاع می کنند!

خب براستی اگر مذهب شما همین دین الهی است، چرا مخالفانتان را زندانی، شکنجه، اعدام و سرکوب می کنید؟

در صدر اسلام، دشمنان تا توانستند شبهه افکنی کردند، آیه جعل کردند و هر کار کثیف دیگری، و خدا دستور به کشتن آنها، بخاطر این اعمالشان را هرگز نداد، چرا؟ چون حرف خدا حق است و خدا از حرف خود یقین دارد که روشن است و با این شبهات هرگز باطل نمی شود

پس وقتی عکس العمل خدا در مورد مخالفانش این است، آیا واقعا مذهب حق شما نیز این گونه است؟ طبق شریعت الله است؟

کار به جایی رسید؛ حتی یهودیان در مورد آفرینش خدا گفتند که خدا بعد از آفریدن همه چیز، خسته شد و روز جمعه را برای رفع خستگی روز تعطیلی و استراحت قرار داد

آیا خدا بخاطر این گفته آنها دستور شکنجه شان را داد؟ زندانی شان کرد؟ خیر خدا اینطور جواب داد

ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روزآفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید (50:38)

آقای رفیعی این را هم مورد توجه داشته باشند، که وقتی مبانی اصلی و اعتقادی شما قابل رد هست، و به هیچ وجه با قرآن قابل اثبات نیست، پس قاعدتا درست نیست

ایشان قبل از این که امامت را اثبات کند، از خاطرات آقای بهجت صحبت به میان می آورد که ایشان گفته اند هر کس بحث اعتقادی کند، من بهشت اش را تضمین می کنم

این خاطره من را یاد خاطره ای دیگر انداخت که یهودیان هم به گمان خودشان حق را می گفتند و بزرگان دینی شان، بهشت را به مردم می فروختند، بله دقیقا یعنی آنها متضمن بهشتی بودن اشخاص می شدند

آقای رفیعی، در جواب آقای بهجت باید گفت؛ هنوز که قیامت نشده و هیچ کس نتیجه اعمالش را نمی داند، آن وقت چطور ایشان تضمین بهشتی بودن می دهند؟

حتی رسول الله هم نمی دانست که عاقبت افراد که هیچ، حتی نمی دانست عاقبت خودش چه خواهد شد، روشن است چون هنوز قیامت و دادگاه عدل الهی برپا نشده است. رسول اینطور می گفت:

بگو: «من پیامبر نوظهوری نیستم؛ و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم، و جز بیم‌دهنده آشکاری نیستم!»(46:9)

وقتی می گوییم اصول دین، دیگر بحث روایت نیست، بلکه بحث خود قرآن است، در اثبات اصول دین اگر واقعا درست باشند، قرآن کفایت می کند

ولی شما بحث امامت را آیاتی برای آن می آورید، و برای آنکه منظور خود را برسانید متوسل به روایات می شوید، این یعنی، آن آیه به روشنی چیزی که شما از آن برداشت کردی را نمی گوید و متشابه هست، به روایاتی متوسل می شوید. روایاتی، که خدا قول حفاظت از آنها را نداده است، خدا قول حفاظت از قرآن را داده است ولی در مورد روایات این صدق نمی کند. خدا نفرموده هر چی از روایات به شما رسید درست است چون من حافظ روایات هستم. ولی خدا قول حفاظت از قرآن را داده است

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!(15:9)

کار درستی نیست که اصول دین را با روایات به اثبات برسانید، در این برنامه شما تمام ادله تان روایاتی بود که فقط برای خود شما حجت است. و آیاتی که می آوردید از بس منظور شما را نمی رساند که برای پیشبرد منظورتان و تحمیل منظورتان به آیه قرآن، دست به دامان روایات شدید!

درثانی، بحث توحید، نبوت، معاد در قرآن مشخص و روشن است یعنی اگر به آنها اعتقاد داشته باشی جزای تو فلان هست و اگر اعتقاد نداشته باشی جزای تو فلان است، اگر واقعا امامت از اصول دین است پس باید حداقل یک نصف آیه بیاورید فرموده باشد "کسی که به امامت منصوص از جانب الله اعتقاد نداشته باشد جزایش جهنم است و کسی که معتقد باشد جزایش بهشت است" آیا یک نصف آیه هست؟

من برای شما آیه میاورم که همه اصول دین ام را ذکر کرده است، شما هم به این روشنی آیه بیاورید

پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند؛ (و می‌گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم. و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»(2:285)

اگر واقعا امامت از اصول دین است پس باید جزای آن مشخص باشد، در غیر این صورت دیگر هیچ کس کافر نیست! این را برای این می گویم که شما اعتقاد دارید امامت به این خاطر که از اصول دین است، هر کس به آن اعتقاد نداشته باشد کافر است. چون اصول دین به چیز هایی اطلاق می شود که عدم اعتقاد به آنها موجب جهنمی شدن شخص می شود.

هر کسی در قیامت می تواند به این کار خدا ایراد بگیرد و بگوید: تو در کتاب ات هرگز نگفتی که اگر من امامت را قبول نکنم مرا عذاب خواهی داد، پس تو نمی توانی برای کاری که نگفته ای من را عذاب بدهی! تو ای الله حتی در مورد امامت یک آیه هم نیاورده ای، حرف زدن از جزای امامت که جای خود دارد!!!

آقای رفیعی نقل قولی آورد از ابوالحسن اشعری که گفته است؛ از مهم ترین موارد مورد بحث اختلافی در اسلام، امامت هست، و ایشان در ادامه نفرمود که همین اشعری که اهل سنت است، به عنوان مخالف امامت مورد ادعای شیعه این حرف را گفته است

همیشه از این شیطنت ها می کنند و نظرات اهل سنت را نصفه میاورند و قیچی می کنند، تا بلکه این را القا کنند که اهل سنت با ما اختلاف ندارند، خب اگر اختلاف ندارند و اختلاف جزیی است، چرا به آنها می گویند اهل سنت؟ چرا مثل شما به آنها نمی گویند شیعه؟

بعد برای پیشبرد همین هدف خود، روایتی را از مسند احمد از کتب ششگانه اهل سنت آورد که نقل شده است "هر کس بدون امام بمیرد، مرگ جاهلی کرده است"

و دیگر نمی گویند، این روایت در کتب اهل سنت هرگز منظور از امام، امامت مورد ادعای شیعه نیست!

ولی این را نمی گوید تا چند نفر ساده لوح را فریب دهد که بله، اهل سنت امامت را قبول دارند و در کتاب هایشان هم هست، پس اینهایی که امامت شیعه را قبول ندارند همان وهابی ها هستند!!!.

این فریب است، اهل سنت امامت منصوص از جانب الله را هرگز قبول نداشته است، چیزی که اهل سنت از امامت قبول دارد با چیزی که شیعه از آن معنی می کند، زمین تا آسمان تفاوت دارد و آخوند های شیعی نظرات اهل سنت را همیشه یا نمی گویند یا اگر بگویند اشاره ای کمرنگ به آن می کنند و قضیه را طوری نشان می دهند که اهل سنت در تایید شیعه این را گفته است، هر اهل سنتی وقتی اسمی از امامت آورد، منظور امامت طبق نظر و تعریف خودش است که نظر مقابل شیعه در همین مورد است!

ایشان در ادامه روایتی از کتاب اصول کافی! آوردند و گفتند که طبق گفته امام صادق منظور از حدیث بالا این است؛ شخصی که امام زمانش را نشناسد کافر از دنیا نرفته بلکه گمراه از دنیا رفته است!

آقای رفیعی، این حرف شما در اصل قضیه هیچ تغییری ایجاد نکرد و بلکه بدتر و درواقع صریح تر شد!!!، چون هم کافران و هم گمراهان یک جا هستند، ایشان به این خاطر کلمه گمراه را جایگزین کافر می کند، تا از بار بسیار منفی کلمه کافر برداشت آنچنانی که مد نظر آنها هست، نشود!!! آقای رفیعی، کافران به این دلیل که گمراه هستند در جهنم میروند!!!، پس کلمه ی گمراه بالاتر و عام تر از کافر هست. طبق این ایات:

اولا که شیطان قول داده است که انسان را گمراه کند

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ

و آنها را گمراه می کنم سوره نساء آیه 119

دوما خدا گمراهان را در جهنم قرار می دهد

آنها با تکبّر و بی‌اعتنایی، می‌خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است؛ و در قیامت، عذاب سوزان به آنها می‌چشانیم!(22:9)

(در آن روز،) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می‌شود،(26:90)

و دوزخ برای گمراهان آشکار می‌گردد،(26:91)

«به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم،(26:97)

حالا اگر برداشت شما صحیح است و این مسئله این اندازه مهم است، چرا هرگز حتی یک نصف آیه هم در مورد جزای اعتقاد داشتن و نداشتن به امامت در قرآن نیست، اگر از اصول است؟ اصول دین را از قرآن می گیرند نه از روایات!!!

امامت در بین ما اهل سنت منصوص از جانب الله نیست، بلکه وقتی ما می گوییم امامت، منظورمان امامی است که خود ما مردم، انتخاب می کنیم!

آخوند ها هر وقت به روایتی استناد می کنند؛ یا مثل این حرف آقای رفیعی عمل می کنند، یعنی به نقل از ائمه می گویند که فلان امام گفته این حرف را از رسول الله شنیدم، یا هر وقت کلام خود ائمه باشد می گویند که این کلام معصوم است

آقایان آخوند! مگر این روایت ها دست نوشت خود معصومین!!! است؟ هر کسی می تواند هر چیزی را به هر کسی نسبت دهد. شگرد این ها همیشه این است که با گفتن این حرف ها حرف خود را به کرسی بنشانند، با برانگیختن احساسات و عواطف در مردم!

مجری هم وقتی آقای رفیعی این را گفت، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که خنده ای کرد، بله آخوندها همین را می خواهند، احساسات را بربیاانگیزند و عقل را خاموش کنند.

ایشان قبل از این که بیاید و امامت را اثبات کند، آنرا اثبات شده فرض کرده است، اینطوری که نمی شود، شما باید اول اثبات کنی، و بعد ورود کنی به بقیه موارد جزیی در محدوده بحث امامت

ما چیزی داریم به نام غیب و دیگری بنام علم غیب و دیگری بنام اخبار غیب

این سه چیز با هم متفاوت هستند، علم غیب و غیب را فقط خدا دارد و فقط خاص خداست، اگر کسی علم غیب داشته باشد، خود غیب را هم دارد، چون بوسیله ی علم غیب است که از غیب آگاه می شویم

هیچ کس جز خدا، احدی جز خدا، از بدو خلقت، از همیشه، نه غیب می داند و نه علم غیب دارد. منظور از کلید های غیب همان علم غیب است.

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند!»(27:65)

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند (6:59)

(ای پیامبر!) این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می‌کنیم؛ (3:44)

من هرگز به شما نمی‌گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی‌دانم! (11:31)

بحث معصومیت را پیش کشیدند و فرمودند که ما نمی توانیم سرنوشت مان را به کسی بسپاریم که از او مطمین نباشیم!

آقای رفیعی! اولا خدا خود بر رسول نگهبان گمارده است و دقیقا به این خاطر که بداند آیا رسولان بدون کم و کاست پیامی را که از خدا دریافت می کنند را به خدا می رسانند یا خیر

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى? غَیْبِهِ أَحَدًا

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد،(72:26)

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى? مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا

مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد...(72:27)

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى? کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا

تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصاء کرده است!»(72:28)

قیامت، آن روزی است که خدا قدرت خود را نشان می دهد و همه را از غیبی که می دانسته آگاه می کند. عملی که هیچ کس جز خدا نمی تواند آن را صورت بدهد و قیامت تبلور و نمایش قدرت خداست. هزاران بار در قرآن فرموده رسولان :مثل ما: هستند، مگر ما معصوم هستیم؟! براستی آقای رفیعی اگر امثال شما با این گفته الله که خود مراقب رسولان است قانع نمی شوید، پس به کدام سخن بعد از آن قانع هستید؟ آیا مایلید که خدا شخصا بیاید و بگوید رسولان مثل شما بودند و عصمت نداشتند؟!!! وقتی خدا می فرماید نگهبانانی دارند و مراقب آنهاست، آیا شما به نگهبانی الله شک داری که می گویی حتما باید معصوم باشند؟!!! پس شما ضعیف الایمان هستید!

دوما ما حداقل روزی 17 بار از خدا می خواهیم که راه ما را از راه گمراهان جدا کند گمراه یعنی کسی که (ضال) هست در ضلالت است.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کرده‌ای؛ و نه گمراهان.(1:7)

در بالا مشخص شد که جایگاه گمراهان کجاست

خدا به رسولش اینطور می گوید

وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى?

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد،(93:7)

وقتی می گوید هدایت کرد، دقیقا یعنی اینکه قبل از آن بر هدایت نبوده و دقیقا قبل از آن رسول گمراه بوده و راه صحیح را از غلط نمی دانسته، رسول خدا سردرگم بوده است. و لطف خدا شامل حالش شده است که او را هدایت کرده و راه را به او نشان داده و او را برگزیده است.

ایشان ایراد می گیرند که حاکم شرعی یا همان امامت مورد قبول اهل سنت، ابتدا به انتخاب مردم بود و سپس موروثی شد، این اشکال به خود شما هم وارد است، شما بدتر از آن می گویید. شما می گویید که امامت از فلان امام به فلان امام به صورت موروثی میرسد، می گویید از جانب خداست؟ پس چرا حسن بن علی خلافت از جانب خدا را واگذار کرد؟ خیلی حقیرانه است اگر بگویید شرایط اقتضا می کرد.

خدا به حسن امامتی داده و او را برگزیده طبق تعریف ناقص شما؛ درست؟ خدا یونس را هم بعنوان فرستاده خودش برگزید و به او مقام رسالت داد، ولی یونس سر باز زد و خدا به او اینطور می گوید

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ

و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که مستحقّ سرزنش بود!(37:142)

یونس خلاف دستور خدا عمل کرده برای همین خدا او را مستحق این می داند که 40 سال در شکم نهنگ او را زندانی کند. یونس بخاطر این خلاف دستور خدا عمل کردن به خود می گوید

لَا إِلَ?هَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»(21:87)

خدا ظالمین را در جهنم قرار می دهد، یعنی کسی مثل امام حسن را، چون به عقیده اشتباه شما، امام حسن امامتی را که خدا به او داده بود، به یک کافر داد! هم به خود ظلم کرده، هم به امت و هم خلاف امر خدا عمل کرده است.

هیچ برگزیده ی خدایی، حق ندارد حکومتی را که برای دفاع از مسلمین به او میدهد، به یک کافر بسپارد و اگر این کار را انجام دهد از ظالمین است و خدا هم در مورد ظالمین حکم مشخصی دارد!

همچنین ایشان گفت که امامت در فهم مردم نیست

جواب این است: طبق این حرف دین خدا روی هواست! چون ایشان شناخت خدا را منوط به شناخت امام می دانند و سپس می افزایند که امامت از بس مقام بالایی دارد که عقل مردم عادی توان فهم آن را ندارد!!!

آقای رفیعی! پس وقتی من امام را نمی شناسم، قاعدتا خدا را هم نمی توانم بشناسم، پس با وجود این حرف ناقص، همه غیر مسلمانان می توانند خود را معاف کنند!!!

هر مسیحی و بلکه هر کافری می تواند بگوید، تو به من عقلی داده ای که توان شناخت نه خودت را داشتم و نه امام ات را پس من شایسته مواخذه و عذاب نیستم! من را حق نداری عذاب بدهی!

این حرف های آقای رفیعی از کتاب اصول کافی کلینی است، همین کتاب به تنهایی برای گمراهی کل بشریت کافی است و لزومی ندارد که شیطان خود را به زحمت بیاندازد!

دیگر بحث های امامت در پست های قبلی جواب داده شد و من نمی خواهم تکرار مکررات بکنم

بعد ایشان در ادامه به حالت دست بالا را گرفتن؛ گفت: بعضی ها روشنفکری می کنند و می گویند هر چیزی که در قرآن آمده باشد را قبول دارم!!!

آقای رفیعی! شما یا جاهل هستی، یا خودت را به نادانی زده ای! عزیز من! اصول دین را فقط باید از قرآن گرفت، من برای شما آیه ای آوردم از اصول دین اهل سنت، آن قدر واضح و روشن بود که هیچ جای توضیح اضافی ندارد، آیه از بس واضح است که نیاز به تببین آن با روایات نیست

اصول دین باید به این صورت باشد، شما  آیه ای را میاوری که برای اثبات و تحمیل عقیده ات متوسل می شوی به دهها روایات

آیه اطاعت از رسول چه ربطی به امامت دارد؟ آیه ولایت چه ربطی به امامت دارد؟ البته سر همین ولایت هم بحث هست و برداشت شما هرگز قابل قبول نیست، ولی باز هم هیچ ربطی به امامت ندارد، شما نمی توانی برای اثبات امامت آیه اطاعت بیاوری! مگر اصول دین اینطوری است؟ اصول دین از بس واضح است که نیازی حتی به اثبات نیست! به طرف آیه ای نشان میدهی و او قبول می کند

آقای رفیعی ایه 7 سوره حشر را برای اثبات امامت ذکر می کنند!!!

واقعا این ایه چه ربطی دارد به امامت؟ اگر امامت از اصول دین است نباید برای اثبات حرفشان هیچ روایتی یا ایه دیگری برای توضیح آن بیاورند، ولی هیچ عقل سلیمی از این آیه برداشت امامت نمی کند

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!(59:7)

این آیه در مورد نارضایتی برخی از تقسیم غنایم از سوی رسول هست! و خدا فرموده هر غنیمتی که رسول به شما داد بگیرید و دیگر چانه نزنید! چه ربطی به امامت دارد؟

آیه اطاعت از رسول را میاورند که فرموده، اطاعت از رسول اطاعت از خداست

مگر ما چیزی غیر از این را گفته ایم؟ بسیار خب! این ایه می گوید که اطاعت از رسول اطاعت از خداست و هرگز نگفته که اطاعت از امام! رسول با امامت تعریف شده شما فرق دارد! شما هم می گویید که ائمه ی ما رسول نیستند، اینجا هم خدا فرموده از رسول اطاعت کنید نه از امام! درثانی اطاعت از رسول اطاعت از خداست و نه اطاعت از محمد! آیا ذهن شما نمی تواند بین این موارد تفاوت قایل بشود

محمد با رسول فرق دارد! رسول با امام فرق دارد! رسول به خاطر فقط آن دسته از حرف هایی اطاعتش واجب است؛ که از جانب الله می گوید، برای همین است که علی وقتی رسول به جنگ می رفت، او را به عنوان جانشین در مدینه انتخاب می کرد اعتراض می نمود! اگر هر حرف محمد باید اطاعت می شد و هیچکس اعتراض نمی کرد، پس علی خلاف عمل کرده است و به مخالفت با خدا و رسولش برخاسته است! و خیلی موارد دیگر!

و باز هم! اطاعت از رسول چه ربطی به اثبات امامت دارد؟ چرا واقعا مغز شما این را درک نمی کند و نمی فهمد؟

یک آیه صریح بیاورید که دیگر نیازی به هیچ چیز دیگر نداشته باشد. الان من می توانم برای اثبات این که محمد رسول بوده است آیه بیاورم و برای اثبات آن نیاز به هیچ روایت یا آیه ی دیگری نیست

مثلا:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ?

محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند

سوره آل عمران ایه 144

آیا در شک ماندید که محمد رسول الله نیست؟ پس مثل این ایه بیاورید. واقعا نمی فهمید؟

کار شما می دانید به چه می ماند؟ فرض کنید در قرآن هرگز نیامده است که محمد رسول الله است و همچنین فرض کنید در قرآن آیه ای داریم فرضا اینطوری "اطیعوا الامام". بعد کسی بیاید و از آیه مثلا اطیعوا الامام اثبات این بکند که محمد رسول است!!! چه ربطی دارد؟

چرا ادله ی شما این اندازه ضعیف و سخیف است؟

بعد ایشان گفت که رسول امام هست! این دروغ است! یک آیه برای اثبات حرفتان بیاورید که گفته باشد محمد امام منصوص از جانب الله است؟ یعنی همان امامتی که شما تعریف می کنید. شما هنوز اثبات امامت نکردید، رسول را امام کردی؟ واقعا جالب هستید!

رسول خدا یک انسان عادی بود دقیقا مثل ما فقط به او وحی می شد همین! نه معصوم است و نه غیب می داند و نه علم غیب دارد، بلکه خدا او را از خبر های غیبی آگاه می کند، خبرهای غیبی نه غیب است و نه علم غیب، مثلا کشته نشدن عیسی و این که خدا او را بسوی خود بالا برد، خبر غیب است. یا داستان مریم خبر غیب است و این نه غیب است و نه علم غیب. این خبر غیبی است

خب ما هم الان هر خبر غیبی ای که رسول از آن آگاه شده را می دانیم، ما هم مثل رسول از خبر اصحاب کهف می دانیم

خدا همه رسولانش را بنا بر روایات از 40 سالگی به بعد به رسالت برگزیده است، یعنی در سن و سالی که بلوغ عقلی رسیده باشند بعد اقایان ادعا دارند که فلان امام در بچگی امام برگزیده شده است!!!.

ایشان آوردند که چرا اسم فرزندت را فلان گذاشته ای، اشاره ایشان به این واقعیت است که علی بن ابی طالب اسم فرزندش را قاتل همسرش انتخاب کرد!!!

و این که چرا فلانی با فلانی ازدواج کرده است. و اشاره ایشان باز هم به ازدواج عمر خطاب با دختر علی بن ابی طالب است

ولی آقای رفیعی حتی جرات گفتن این را هم ندارد، فرمودند که این را فقط مثال میزنم، یعنی واقعیت ندارد! ایشان گفتند کسانی که این حرف ها را میزنند، ضد دین هستند، و دقیقا این حرف ها از سوی اهل سنت مطرح شده است! و واقعیتی است که حتی در کتاب های اصلی شیعه یعنی بحارالانوار و اصول کافی نیز ذکر شده است!

کتاب هایی مثل بحارالانوار حتی یک جلد آن برای گمراه کردن کل ملت ایران کافی است، برای ایشان که این کتاب را خوانده اند یک بچه 7 ساله و بلکه یک بچه 5 ساله می تواند امام شود، برای ایشان چون عیسی از نوزادی حرف میزد، پی امام هم از نوزادی حرف میزند! برای ایشان چون عیسی مرده را زنده می کند، امام هم عین این کار را می تواند انجام دهد

ما برای اثبات این که خدا اذن داده به مثلا عیسی که این کار ها را انجام دهد آیه داریم، ولی شما حتی یک نصف آیه و بلکه حتی یک کلمه هم ندارید که امام بتواند مرده را زنده کند، این دلیل نمی شود که چون خدا به عیسی اذن داده ائمه شما هم همین کار را بتوانند بکنند

خدا به عیسی اذن داده است، این چه ارتباطی به ائمه شما دارد؟ مثل این است که مریم عیسی را بی پدر بدنیا آورد بعد دهها نسل بعد از طایفه آل عمران گروهی پیدا بشوند و بگویند چون خدا این کار با با مریم انجام داد مثلا فلان زن هم می تواند اینطور بشود، این چه منطقی است؟

این اذن به عیسی داده شده است چه ارتباطی به ائمه شما دارد؟ این را می گویم چون این چرندیات در کتاب های بحارالانوار و اصول کافی بدون این که سندی از قرآن برای آن ارائه بدهند آورده اند

بهرحال این امر بزرگی است که به خدا نسبت می دهند و اگر قرار بر این باشد که امام این قدرت را داشته باشد، باید برای این که مردم به آن ها ایمان بیاورند در قرآن اشاره ای به آن ها میکرد، همانطور که در مورد معجزات عیسی اشاره شده است! نمی شود که همینطوری بگویند خدا اذن داده است! این اذن خدا کجاست؟

هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که تو را به روح‌القدس تأیید کردم که در گهواره و در میانسالى با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم؛ و آنگاه که به اذن من، از گِل، [چیزى‌] به شکل پرنده مى‌ساختى، پس در آن مى‌دمیدى، و به اذن من پرنده‌اى مى‌شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‌دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‌آوردى؛ و آنگاه که [آسیب‌] بنى‌اسرائیل را -هنگامى که براى آنان حجتهاى آشکار آورده بودى- از تو باز داشتم. پس کسانى از آنان که کافر شده بودند گفتند: این‌[ها چیزى‌] جز افسونى آشکار نیست.(5:110)

هر حرفی را نمی توانید به خدا نسبت دهید که به فلانی اذن داده است!

بعد ایشان شروع به گفتن قصه ای کردند که از اول تا آخر قصه پر از اشکال هست

ایشان می گویند که وحی با وفات رسول تمام شد، بعد از کجا امام از کسی که در دل خودش حرف بزند خبر دارد؟ پس یعنی امام غیب می داند؟ این خود غیب است که فقط خدا می داند. سر درون را کسی جز خدا نمی داند و برای همین است که رسول هر کسی را که می گفت ایمان آوردم ولو ظاهری در پناه اسلام قرار می داد، چون جز خدا کسی از دل دیگری خبر ندارد، بعد از کجا این امام جواد از دل آن زیدی مذهب خبر داشت؟ راهی ندارید جز این که بگویید به امام وحی می شود که در این صورت خلاف هم قرآن حرف زدید و هم خلاف حرفی که قبلا زدید و گفتید به امام وحی نمی شود. اگر بگویید به اذن خداست، بفرمایید آیه ای بیاورید و این را ثابت کنید، چون کاری ره به خدا نسبت می دهید که خدا حتی به رسول هم نداده است!

اما داستانی که ایشان تعریف کردند در مورد ایات سوره قمر و نسبت دادند به ائمه از اساس مخمل بافی است.

اولا که این ها قرآن است یعنی چیزی بوده که وحی شده به رسول، شما که می گویید به ائمه وحی نمی شود! و بعد اینکه این غیب نیست یعنی برخلاف ادعای آقای رفیعی در اینجا مردم در دل خودشان نمی گفتند او ساحر است و بعد رسول از خودش جوابشان را می داد بلکه این گفتگو و این آیات در مورد قوم ثمود است و نه رسول و مشرکان مکه!!!. یعنی صالح به عنوان بشری مثل خودشان نزد آنها رفته و دعوتشان کرده و ایشان هم این جواب ها را به صالح داده اند، و حتی اگر در زمان رسول در شرایطی به رسول این ایات وحی شده که به صورت معجزه بوده است، در این صورت هم وحی است، باز میگم که به ائمه شما وحی نمی شود!

مثلا فرض کنیم رسول در جمعی از مشرکان یا هر جای دیگری نشسته و آن ها در دل خود می گویند که آیا از یکی که مثل خود ما هست پیروی کنیم؟ خب در این صورت هم هرگز نمی توانید این را نسبت بدهید به ائمه، چون اینجا رسول همانطور که بارها گفته است از دل کسی خبر ندارد و این آیات از جانب خداست که بر او "وحی" می شود، پس رسول از خود نمی گفته است بلکه قرآن بوده که بر او وحی شده است. ولی شما در داستانی که تعریف کردید، گفتید که امام جواد از دل فلان شخص زیدی خبر داشت و هر چیزی که زیدی در دل خود می گفت، امام بلند جوابش را می داد، این باطل است!

طایفه ثمود (نیز) انذارهای الهی را تکذیب کردند،(54:23)

و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود!(54:24)

آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است!(54:25)

ولی فردا می‌فهمند چه کسی دروغگوی هوسباز است!(54:26)

اما آقای رفیعی قصه (دروغیات ساختگی) دیگری را این بار هم از کتاب "اصول کافی" ذکر کردند، و گفتند شخصی با هشام (شیعه) بحث می کرده که آن شخص معتقد بوده امامت از فروع دین است (یعنی آن شخص اهل سنت بوده) و هشام به او گفته ما در خدا و پیغمبر با هم توافق داریم، ولی آیا بنظر تو این دو برای هدایت مردم کافی هستند؟ اگر همه به این دو عمل کنند اختلافات تمام می شود؟ آن شخص گفت: بله. هشام به او گفت: پس چرا الان من و تو با هم اختلاف داریم؟ الان پیغمبر هست که ما پیش او برویم؟ آیات قرآن هم توضیح می خواهد و کسی باید باشد تا آن ها را تبیین کند. و آن امام است.

اما جواب این قصه؛ آقای رفیعی البته که قرآن و خدا برای هدایت بشر کافی است، شما وقتی اعتقاد داری که خدا به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست در ایمان خودت شک کن.

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟!(39:36)

و کافران و منافقان را اطاعت نکن و آزارشان را نادیده بگیر، و بر خدا توکّل کن، که حمایت خدا کفایت مى‌کند(33:48)

به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می‌شود.(27:6)

این قرآنی است که از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است‌(36:5)

که این (قرآن) سخنی است که حقّ را از باطل جدا می‌کند،(86:13)

این (قرآن) مایه هدایت است، و کسانی که به آیات پروردگارشان کافر شدند، عذابی سخت و دردناک دارند!(45:11)

بله آقای رفیعی امثال شما همیشه در شک هستید که آیا واقعا قرآن به تنهایی برای هدایت کافی است؟ یقینا این قرآن برای کسانی مایه هدایت می شود که به آن ایمان دارند، قلبا. خدا اینطور جواب امثال شما را می دهد

کافران همواره در باره قرآن در شکّ هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم به سراغشان آید!(22:55)

این (قرآن) وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است برای مردمی که (به آن) یقین دارند!(45:20)

آقای رفیعی، می گویید امام باید باشد که ما نزد او برویم؟ کجاست این امام؟ هان؟ شما گفتید هشام در جواب آن شخص گفت که رسول نیست تا ما نزدش برویم، پس اگر امکانش هست و مقدور هست برایتان، آن امامی که از آن سخن می گویید را به همگان نشان دهید تا ما هم نزد او برویم، اگر نیست و ما نمی توانیم نزد امام برویم پس هر اشکالی که به جواب آن شخص گرفتید به خودتان هم وارد است! و دیگر اینکه، شما فرمودید که سنی و شیعه با این که به خدا و رسول معتقدند، ولی اختلاف دارند باید کسی باشد و...

شما به من جواب بده ای عقل، شما شیعیان که همگی به امامت معتقد هستید، حتی آن زیدیه ای که فرمودید، پس چرا خود شما شیعیان 12 فرقه شده اید؟ پس چه فرقی بین ما که معتقد به امامت نیستیم با شما هست؟ شما که معتقد هستید و باز اختلاف دارید! پس باز هر چیزی را که به این جواب شخص وارد دانسته اید، به کلام خودتان نیز وارد است! چون با وجود معتقد بودن شما به امامت، اما اختلاف همچنان باقی است! و هر کدام از فرقه ها هم خود را حق و دیگری را باطل می داند می خواهید اسم ببرم؟

علویه-امریه-اسحاقیه-ناووسیه-امامیه-یزدیه-عباسیه-متناسخه-رجعیه-لاعنیه-متربصه- اسماعیلیّه- فطحیّه- واقفیّه- هاشمیّه- راوندیّه-زیدیه-قرمطیان و...

جواب شما این است که قرآن امام است

وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى? إِمَامًا وَرَحْمَةً ? وَهَ?ذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى? لِلْمُحْسِنِینَ

و پیش از آن (قرآن)، کتاب موسی (تورات) که پیشوا و رحمت بود، و این کتاب هماهنگ با نشانه‌های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد!(46:12)

همه بسوی قرآن حرکت می کنند، حتی مومنان زمان رسول هم بسوی قرآنی حرکت میکردند که از طرف خدا به زبان رسول جاری می شد، نه بسوی خود رسول! این قرآن است که به ما خبر میدهد از اخبار آسمان و زمین!

هیچ کس نمی تواند از آسمان ها خبر بیاورد حتی شیاطین، تنها کسی می تواند از آسمان ها خبر داشته باشد، که خدا روح القدس بر او نازل کند و به او وحی شود و او را رسول برگزیند که طبق حرف خود شما بر هیچ امامی وحی نمی شود چون وحی با وفات رسول خاتمه یافت!

آنها (شیاطین) نمی‌توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، (و هرگاه چنین کنند) از هر سو هدف قرارمی‌گیرند!(37:8)

در ادامه یکی از دعاهای قرآنی را خواندند که من توصیه میکنم بیشتر قرآن بخوانند تا بیشتر این گونه دعاها را ببینند! چون گویا ایشان از این دعا خیلی ذوق زده شده اند! قرآن پر است از دعاهای این طوری که باید بیشتر مورد توجه شما قرار بگیرند. در ضمن دعاهای قرآن را با دعاهای مفاتیح الجنان یکی ندانید!

بعد در ادامه ایشان گفت یکی از وظایفی را که خدا به امامان داده، هدایت است! این حرف بسیار چرندی است، حتی رسول هم همچین وظیفه ای نداشته است!

تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‌کند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!(28:56)

هدایت آنها بر تو نیست؛ ولی خداوند، هر که را بخواهد هدایت می‌کند.(2:272)

خداوند می فرماید تنها وظیفه رسول الله رساندن وحی به مردم هست و بس و هدایت فقط با خودش هست! و رسول از دل مردم هم خبر ندارد و این خود خداست که از آنچه در دل ها می گذرد خبر دارد!

پیامبر وظیفه‌ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد. و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان می‌دارید می‌داند.(5:99)

همینطوری آقایان هر چیزی را که از کتاب های بحارالانوار و اصول کافی خوانده اند، در تریبون هایشان به خورد مردم بیچاره می دهند و کاری به دروغ و صحیح اش ندارند. این حرف ایشان دقیقا مخالف این ایه است. هیچکس نمی تواند هدایت کند جز قرآن که کلام خداست و خدا.

وظایفی که ایشان به امام نسبت دادند را هر شخص دیگری می تواند انجام دهد

فقط همین بحث هدایت اش مخالف قرآن بود و من به دیگر موارد نمی پردازم چون بحث طولانی تر این نشود

در پایان من سعی کردم که جواب تک تک حرف ها و ادعاهای کذب آقای رفیعی را بدهم هر چند ایشان امامت را اثبات نکردند بلکه آن را اثبات شده فرض کردند و وارد جزییات و روایات شدند، در حالی که اصول دین نیازی به روایات ندارد چون روشن است

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN