بسم الله الرحمن الرحیم

در جواب گفته های آقای رفیعی در برنامه سمت خدا مبحث امامت

 

یکی از کاربران وبلاگ به اینجانب یکی از برنامه های سمت خدا را که اخیرا از شبکه سه سیما پخش شد، توصیه کردند تا ببینم، گفتند؛ تمام بحث های ما در این برنامه توسط آقای رفیعی جواب داده شده است.

من نیز برنامه را مشاهده کردم، ولی واقعا چیز خاصی در گفته های آقای رفیعی نشنیدم، و این جوابیه را هم فقط به احترام کاربر می نویسم.

 

این ویدیو را در اینجا و از طریق کانال یوتوب "قرآن هدایتگر است" مشاهده فرمایید.

 

 

برنامه سمت خدا همانطور که از حرف های آقای رفیعی پیداست، برنامه ایست که کمتر به بحث های اصلی و اعتقادی پرداخته می شود، بحث های مثل امامت، توحید و... در این برنامه و دیگر برنامه های مذهبی در سیما بیشتر به بحث های اخلاقی و مدح ائمه اختصاص دارد

ایشان از همان ابتدا با طرح این که بحث های اعتقادی مثل امامت، برای مردم خسته کننده است، سعی دارند درواقع همین را هم القا کنند که حتی اگر حقیقتا این بحث ها برای آنها خسته کننده نباشد با این حرف شان، آن را پیچیده و غیر قابل فهم! نشان می دهند و به همین دلیل برای مردم خسته کننده هستند!.

ایشان از همان ابتدا بحث های اعتقادی را می خواهد طوری تبیین کند که برای مردم سنگین است و در فهم مردم نیست، برای همین مردم از طرح این بحث ها خسته می شوند، همانطور که در ادامه و چندین بار این گفته اش را تکرار می کند.

ایشان بیشتر دوست دارند که مردم را سوق بدهند به اخلاقیات، آیا واقعا وقتی کسی از اساس عقیده اش اشتباه باشد، بحث از جزییات معنا پیدا می کند؟ مثلا مسیحیان عیسی را پسر خدا و خود خدا می دانند و مریم را نیز شفیع می گیرند، اگر مسیحی ها که از اساس راهشان اشتباه هست، درست است که به بحث های جزیی بپردازند؟

پس آقای رفیعی محترم، بحث های اعتقادی اساس هست و دیگر سعی نکنید که اینطور القا کنید، این بحث ها در فهم مردم نیست و برای مردم خسته کننده است، بازخورد هایی هم که دریافت کرده اید بماند برای خودتان، چون آدم مبلغ نباید به میل مردم حرف بزند و هر حرفی را که مردم دوست داشتند بزند، بر عکس باید آن چیزی را که حق است ذکر کند، چون وظیفه مبلغ فقط همین است.

اگر اینطور باشد که شما میگویی هر مشرکی در قیامت می تواند همین را بهانه کند و قطعا به بهشت برود!!! می تواند به خدا بگوید امامتی که تو از آن بحث کردی، در فهم من نبود!

در ایران شاهد فیلتر شدید در همه حوزه ها هستیم، و آقای رفیعی نیز همین را فرمود و از شبکه مجازی و کتاب و... بعنوان دشمن یاد کرد، این در حالی است که خدا و رسول دشمنان شان را به تحدی می کشانند، آنها را شکنجه نمی دهند، نمی کشند، بلکه با آنها به بحث می نشینند و هرگز مورد اذیت قرار نمی دهند بلکه از جان و مال و ناموس شان هم دقاع می کنند!

خب براستی اگر مذهب شما همین دین الهی است، چرا مخالفانتان را زندانی، شکنجه، اعدام و سرکوب می کنید؟

در صدر اسلام، دشمنان تا توانستند شبهه افکنی کردند، آیه جعل کردند و هر کار کثیف دیگری، و خدا دستور به کشتن آنها، بخاطر این اعمالشان را هرگز نداد، چرا؟ چون حرف خدا حق است و خدا از حرف خود یقین دارد که روشن است و با این شبهات هرگز باطل نمی شود

پس وقتی عکس العمل خدا در مورد مخالفانش این است، آیا واقعا مذهب حق شما نیز این گونه است؟ طبق شریعت الله است؟

کار به جایی رسید؛ حتی یهودیان در مورد آفرینش خدا گفتند که خدا بعد از آفریدن همه چیز، خسته شد و روز جمعه را برای رفع خستگی روز تعطیلی و استراحت قرار داد

آیا خدا بخاطر این گفته آنها دستور شکنجه شان را داد؟ زندانی شان کرد؟ خیر خدا اینطور جواب داد

ما آسمانها و زمین و آنچه را در میان آنهاست در شش روزآفریدیم، و هیچ گونه رنج و سختی به ما نرسید (50:38)

آقای رفیعی این را هم مورد توجه داشته باشند، که وقتی مبانی اصلی و اعتقادی شما قابل رد هست، و به هیچ وجه با قرآن قابل اثبات نیست، پس قاعدتا درست نیست

ایشان قبل از این که امامت را اثبات کند، از خاطرات آقای بهجت صحبت به میان می آورد که ایشان گفته اند هر کس بحث اعتقادی کند، من بهشت اش را تضمین می کنم

این خاطره من را یاد خاطره ای دیگر انداخت که یهودیان هم به گمان خودشان حق را می گفتند و بزرگان دینی شان، بهشت را به مردم می فروختند، بله دقیقا یعنی آنها متضمن بهشتی بودن اشخاص می شدند

آقای رفیعی، در جواب آقای بهجت باید گفت؛ هنوز که قیامت نشده و هیچ کس نتیجه اعمالش را نمی داند، آن وقت چطور ایشان تضمین بهشتی بودن می دهند؟

حتی رسول الله هم نمی دانست که عاقبت افراد که هیچ، حتی نمی دانست عاقبت خودش چه خواهد شد، روشن است چون هنوز قیامت و دادگاه عدل الهی برپا نشده است. رسول اینطور می گفت:

بگو: «من پیامبر نوظهوری نیستم؛ و نمی‌دانم با من و شما چه خواهد شد؛ من تنها از آنچه بر من وحی می‌شود پیروی می‌کنم، و جز بیم‌دهنده آشکاری نیستم!»(46:9)

وقتی می گوییم اصول دین، دیگر بحث روایت نیست، بلکه بحث خود قرآن است، در اثبات اصول دین اگر واقعا درست باشند، قرآن کفایت می کند

ولی شما بحث امامت را آیاتی برای آن می آورید، و برای آنکه منظور خود را برسانید متوسل به روایات می شوید، این یعنی، آن آیه به روشنی چیزی که شما از آن برداشت کردی را نمی گوید و متشابه هست، به روایاتی متوسل می شوید. روایاتی، که خدا قول حفاظت از آنها را نداده است، خدا قول حفاظت از قرآن را داده است ولی در مورد روایات این صدق نمی کند. خدا نفرموده هر چی از روایات به شما رسید درست است چون من حافظ روایات هستم. ولی خدا قول حفاظت از قرآن را داده است

ما قرآن را نازل کردیم؛ و ما بطور قطع نگهدار آنیم!(15:9)

کار درستی نیست که اصول دین را با روایات به اثبات برسانید، در این برنامه شما تمام ادله تان روایاتی بود که فقط برای خود شما حجت است. و آیاتی که می آوردید از بس منظور شما را نمی رساند که برای پیشبرد منظورتان و تحمیل منظورتان به آیه قرآن، دست به دامان روایات شدید!

درثانی، بحث توحید، نبوت، معاد در قرآن مشخص و روشن است یعنی اگر به آنها اعتقاد داشته باشی جزای تو فلان هست و اگر اعتقاد نداشته باشی جزای تو فلان است، اگر واقعا امامت از اصول دین است پس باید حداقل یک نصف آیه بیاورید فرموده باشد "کسی که به امامت منصوص از جانب الله اعتقاد نداشته باشد جزایش جهنم است و کسی که معتقد باشد جزایش بهشت است" آیا یک نصف آیه هست؟

من برای شما آیه میاورم که همه اصول دین ام را ذکر کرده است، شما هم به این روشنی آیه بیاورید

پیامبر، به آنچه از سوی پروردگارش بر او نازل شده، ایمان آورده است. و همه مؤمنان (نیز)، به خدا و فرشتگان او و کتابها و فرستادگانش، ایمان آورده‌اند؛ (و می‌گویند:) ما در میان هیچ یک از پیامبران او، فرق نمی‌گذاریم. و (مؤمنان) گفتند: «ما شنیدیم و اطاعت کردیم. پروردگارا! (انتظارِ) آمرزش تو را (داریم)؛ و بازگشت (ما) به سوی توست.»(2:285)

اگر واقعا امامت از اصول دین است پس باید جزای آن مشخص باشد، در غیر این صورت دیگر هیچ کس کافر نیست! این را برای این می گویم که شما اعتقاد دارید امامت به این خاطر که از اصول دین است، هر کس به آن اعتقاد نداشته باشد کافر است. چون اصول دین به چیز هایی اطلاق می شود که عدم اعتقاد به آنها موجب جهنمی شدن شخص می شود.

هر کسی در قیامت می تواند به این کار خدا ایراد بگیرد و بگوید: تو در کتاب ات هرگز نگفتی که اگر من امامت را قبول نکنم مرا عذاب خواهی داد، پس تو نمی توانی برای کاری که نگفته ای من را عذاب بدهی! تو ای الله حتی در مورد امامت یک آیه هم نیاورده ای، حرف زدن از جزای امامت که جای خود دارد!!!

آقای رفیعی نقل قولی آورد از ابوالحسن اشعری که گفته است؛ از مهم ترین موارد مورد بحث اختلافی در اسلام، امامت هست، و ایشان در ادامه نفرمود که همین اشعری که اهل سنت است، به عنوان مخالف امامت مورد ادعای شیعه این حرف را گفته است

همیشه از این شیطنت ها می کنند و نظرات اهل سنت را نصفه میاورند و قیچی می کنند، تا بلکه این را القا کنند که اهل سنت با ما اختلاف ندارند، خب اگر اختلاف ندارند و اختلاف جزیی است، چرا به آنها می گویند اهل سنت؟ چرا مثل شما به آنها نمی گویند شیعه؟

بعد برای پیشبرد همین هدف خود، روایتی را از مسند احمد از کتب ششگانه اهل سنت آورد که نقل شده است "هر کس بدون امام بمیرد، مرگ جاهلی کرده است"

و دیگر نمی گویند، این روایت در کتب اهل سنت هرگز منظور از امام، امامت مورد ادعای شیعه نیست!

ولی این را نمی گوید تا چند نفر ساده لوح را فریب دهد که بله، اهل سنت امامت را قبول دارند و در کتاب هایشان هم هست، پس اینهایی که امامت شیعه را قبول ندارند همان وهابی ها هستند!!!.

این فریب است، اهل سنت امامت منصوص از جانب الله را هرگز قبول نداشته است، چیزی که اهل سنت از امامت قبول دارد با چیزی که شیعه از آن معنی می کند، زمین تا آسمان تفاوت دارد و آخوند های شیعی نظرات اهل سنت را همیشه یا نمی گویند یا اگر بگویند اشاره ای کمرنگ به آن می کنند و قضیه را طوری نشان می دهند که اهل سنت در تایید شیعه این را گفته است، هر اهل سنتی وقتی اسمی از امامت آورد، منظور امامت طبق نظر و تعریف خودش است که نظر مقابل شیعه در همین مورد است!

ایشان در ادامه روایتی از کتاب اصول کافی! آوردند و گفتند که طبق گفته امام صادق منظور از حدیث بالا این است؛ شخصی که امام زمانش را نشناسد کافر از دنیا نرفته بلکه گمراه از دنیا رفته است!

آقای رفیعی، این حرف شما در اصل قضیه هیچ تغییری ایجاد نکرد و بلکه بدتر و درواقع صریح تر شد!!!، چون هم کافران و هم گمراهان یک جا هستند، ایشان به این خاطر کلمه گمراه را جایگزین کافر می کند، تا از بار بسیار منفی کلمه کافر برداشت آنچنانی که مد نظر آنها هست، نشود!!! آقای رفیعی، کافران به این دلیل که گمراه هستند در جهنم میروند!!!، پس کلمه ی گمراه بالاتر و عام تر از کافر هست. طبق این ایات:

اولا که شیطان قول داده است که انسان را گمراه کند

وَلَأُضِلَّنَّهُمْ

و آنها را گمراه می کنم سوره نساء آیه 119

دوما خدا گمراهان را در جهنم قرار می دهد

آنها با تکبّر و بی‌اعتنایی، می‌خواهند مردم را از راه خدا گمراه سازند! برای آنان در دنیا رسوایی است؛ و در قیامت، عذاب سوزان به آنها می‌چشانیم!(22:9)

(در آن روز،) بهشت برای پرهیزکاران نزدیک می‌شود،(26:90)

و دوزخ برای گمراهان آشکار می‌گردد،(26:91)

«به خدا سوگند که ما در گمراهی آشکاری بودیم،(26:97)

حالا اگر برداشت شما صحیح است و این مسئله این اندازه مهم است، چرا هرگز حتی یک نصف آیه هم در مورد جزای اعتقاد داشتن و نداشتن به امامت در قرآن نیست، اگر از اصول است؟ اصول دین را از قرآن می گیرند نه از روایات!!!

امامت در بین ما اهل سنت منصوص از جانب الله نیست، بلکه وقتی ما می گوییم امامت، منظورمان امامی است که خود ما مردم، انتخاب می کنیم!

آخوند ها هر وقت به روایتی استناد می کنند؛ یا مثل این حرف آقای رفیعی عمل می کنند، یعنی به نقل از ائمه می گویند که فلان امام گفته این حرف را از رسول الله شنیدم، یا هر وقت کلام خود ائمه باشد می گویند که این کلام معصوم است

آقایان آخوند! مگر این روایت ها دست نوشت خود معصومین!!! است؟ هر کسی می تواند هر چیزی را به هر کسی نسبت دهد. شگرد این ها همیشه این است که با گفتن این حرف ها حرف خود را به کرسی بنشانند، با برانگیختن احساسات و عواطف در مردم!

مجری هم وقتی آقای رفیعی این را گفت، چنان تحت تاثیر قرار گرفت که خنده ای کرد، بله آخوندها همین را می خواهند، احساسات را بربیاانگیزند و عقل را خاموش کنند.

ایشان قبل از این که بیاید و امامت را اثبات کند، آنرا اثبات شده فرض کرده است، اینطوری که نمی شود، شما باید اول اثبات کنی، و بعد ورود کنی به بقیه موارد جزیی در محدوده بحث امامت

ما چیزی داریم به نام غیب و دیگری بنام علم غیب و دیگری بنام اخبار غیب

این سه چیز با هم متفاوت هستند، علم غیب و غیب را فقط خدا دارد و فقط خاص خداست، اگر کسی علم غیب داشته باشد، خود غیب را هم دارد، چون بوسیله ی علم غیب است که از غیب آگاه می شویم

هیچ کس جز خدا، احدی جز خدا، از بدو خلقت، از همیشه، نه غیب می داند و نه علم غیب دارد. منظور از کلید های غیب همان علم غیب است.

بگو: «کسانی که در آسمانها و زمین هستند غیب نمی‌دانند جز خدا، و نمی‌دانند کی برانگیخته می‌شوند!»(27:65)

کلیدهای غیب، تنها نزد اوست؛ و جز او، کسی آنها را نمی‌داند (6:59)

(ای پیامبر!) این، از خبرهای غیبی است که به تو وحی می‌کنیم؛ (3:44)

من هرگز به شما نمی‌گویم خزائن الهی نزد من است! و غیب هم نمی‌دانم! (11:31)

بحث معصومیت را پیش کشیدند و فرمودند که ما نمی توانیم سرنوشت مان را به کسی بسپاریم که از او مطمین نباشیم!

آقای رفیعی! اولا خدا خود بر رسول نگهبان گمارده است و دقیقا به این خاطر که بداند آیا رسولان بدون کم و کاست پیامی را که از خدا دریافت می کنند را به خدا می رسانند یا خیر

عَالِمُ الْغَیْبِ فَلَا یُظْهِرُ عَلَى? غَیْبِهِ أَحَدًا

دانای غیب اوست و هیچ کس را بر اسرار غیبش آگاه نمی‌سازد،(72:26)

إِلَّا مَنِ ارْتَضَى? مِنْ رَسُولٍ فَإِنَّهُ یَسْلُکُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَمِنْ خَلْفِهِ رَصَدًا

مگر رسولانی که آنان را برگزیده و مراقبینی از پیش رو و پشت سر برای آنها قرار می‌دهد...(72:27)

لِیَعْلَمَ أَنْ قَدْ أَبْلَغُوا رِسَالَاتِ رَبِّهِمْ وَأَحَاطَ بِمَا لَدَیْهِمْ وَأَحْصَى? کُلَّ شَیْءٍ عَدَدًا

تا بداند پیامبرانش رسالتهای پروردگارشان را ابلاغ کرده‌اند؛ و او به آنچه نزد آنهاست احاطه دارد و همه چیز را احصاء کرده است!»(72:28)

قیامت، آن روزی است که خدا قدرت خود را نشان می دهد و همه را از غیبی که می دانسته آگاه می کند. عملی که هیچ کس جز خدا نمی تواند آن را صورت بدهد و قیامت تبلور و نمایش قدرت خداست. هزاران بار در قرآن فرموده رسولان :مثل ما: هستند، مگر ما معصوم هستیم؟! براستی آقای رفیعی اگر امثال شما با این گفته الله که خود مراقب رسولان است قانع نمی شوید، پس به کدام سخن بعد از آن قانع هستید؟ آیا مایلید که خدا شخصا بیاید و بگوید رسولان مثل شما بودند و عصمت نداشتند؟!!! وقتی خدا می فرماید نگهبانانی دارند و مراقب آنهاست، آیا شما به نگهبانی الله شک داری که می گویی حتما باید معصوم باشند؟!!! پس شما ضعیف الایمان هستید!

دوما ما حداقل روزی 17 بار از خدا می خواهیم که راه ما را از راه گمراهان جدا کند گمراه یعنی کسی که (ضال) هست در ضلالت است.

صِرَاطَ الَّذِینَ أَنْعَمْتَ عَلَیْهِمْ غَیْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَیْهِمْ وَلَا الضَّالِّینَ

راه کسانی که آنان را مشمول نعمت خود ساختی؛ نه کسانی که بر آنان غضب کرده‌ای؛ و نه گمراهان.(1:7)

در بالا مشخص شد که جایگاه گمراهان کجاست

خدا به رسولش اینطور می گوید

وَوَجَدَکَ ضَالًّا فَهَدَى?

و تو را گمراه یافت و هدایت کرد،(93:7)

وقتی می گوید هدایت کرد، دقیقا یعنی اینکه قبل از آن بر هدایت نبوده و دقیقا قبل از آن رسول گمراه بوده و راه صحیح را از غلط نمی دانسته، رسول خدا سردرگم بوده است. و لطف خدا شامل حالش شده است که او را هدایت کرده و راه را به او نشان داده و او را برگزیده است.

ایشان ایراد می گیرند که حاکم شرعی یا همان امامت مورد قبول اهل سنت، ابتدا به انتخاب مردم بود و سپس موروثی شد، این اشکال به خود شما هم وارد است، شما بدتر از آن می گویید. شما می گویید که امامت از فلان امام به فلان امام به صورت موروثی میرسد، می گویید از جانب خداست؟ پس چرا حسن بن علی خلافت از جانب خدا را واگذار کرد؟ خیلی حقیرانه است اگر بگویید شرایط اقتضا می کرد.

خدا به حسن امامتی داده و او را برگزیده طبق تعریف ناقص شما؛ درست؟ خدا یونس را هم بعنوان فرستاده خودش برگزید و به او مقام رسالت داد، ولی یونس سر باز زد و خدا به او اینطور می گوید

فَالْتَقَمَهُ الْحُوتُ وَهُوَ مُلِیمٌ

و ماهی عظیمی او را بلعید، در حالی که مستحقّ سرزنش بود!(37:142)

یونس خلاف دستور خدا عمل کرده برای همین خدا او را مستحق این می داند که 40 سال در شکم نهنگ او را زندانی کند. یونس بخاطر این خلاف دستور خدا عمل کردن به خود می گوید

لَا إِلَ?هَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنَ الظَّالِمِینَ

جز تو معبودی نیست! منزّهی تو! من از ستمکاران بودم!»(21:87)

خدا ظالمین را در جهنم قرار می دهد، یعنی کسی مثل امام حسن را، چون به عقیده اشتباه شما، امام حسن امامتی را که خدا به او داده بود، به یک کافر داد! هم به خود ظلم کرده، هم به امت و هم خلاف امر خدا عمل کرده است.

هیچ برگزیده ی خدایی، حق ندارد حکومتی را که برای دفاع از مسلمین به او میدهد، به یک کافر بسپارد و اگر این کار را انجام دهد از ظالمین است و خدا هم در مورد ظالمین حکم مشخصی دارد!

همچنین ایشان گفت که امامت در فهم مردم نیست

جواب این است: طبق این حرف دین خدا روی هواست! چون ایشان شناخت خدا را منوط به شناخت امام می دانند و سپس می افزایند که امامت از بس مقام بالایی دارد که عقل مردم عادی توان فهم آن را ندارد!!!

آقای رفیعی! پس وقتی من امام را نمی شناسم، قاعدتا خدا را هم نمی توانم بشناسم، پس با وجود این حرف ناقص، همه غیر مسلمانان می توانند خود را معاف کنند!!!

هر مسیحی و بلکه هر کافری می تواند بگوید، تو به من عقلی داده ای که توان شناخت نه خودت را داشتم و نه امام ات را پس من شایسته مواخذه و عذاب نیستم! من را حق نداری عذاب بدهی!

این حرف های آقای رفیعی از کتاب اصول کافی کلینی است، همین کتاب به تنهایی برای گمراهی کل بشریت کافی است و لزومی ندارد که شیطان خود را به زحمت بیاندازد!

دیگر بحث های امامت در پست های قبلی جواب داده شد و من نمی خواهم تکرار مکررات بکنم

بعد ایشان در ادامه به حالت دست بالا را گرفتن؛ گفت: بعضی ها روشنفکری می کنند و می گویند هر چیزی که در قرآن آمده باشد را قبول دارم!!!

آقای رفیعی! شما یا جاهل هستی، یا خودت را به نادانی زده ای! عزیز من! اصول دین را فقط باید از قرآن گرفت، من برای شما آیه ای آوردم از اصول دین اهل سنت، آن قدر واضح و روشن بود که هیچ جای توضیح اضافی ندارد، آیه از بس واضح است که نیاز به تببین آن با روایات نیست

اصول دین باید به این صورت باشد، شما  آیه ای را میاوری که برای اثبات و تحمیل عقیده ات متوسل می شوی به دهها روایات

آیه اطاعت از رسول چه ربطی به امامت دارد؟ آیه ولایت چه ربطی به امامت دارد؟ البته سر همین ولایت هم بحث هست و برداشت شما هرگز قابل قبول نیست، ولی باز هم هیچ ربطی به امامت ندارد، شما نمی توانی برای اثبات امامت آیه اطاعت بیاوری! مگر اصول دین اینطوری است؟ اصول دین از بس واضح است که نیازی حتی به اثبات نیست! به طرف آیه ای نشان میدهی و او قبول می کند

آقای رفیعی ایه 7 سوره حشر را برای اثبات امامت ذکر می کنند!!!

واقعا این ایه چه ربطی دارد به امامت؟ اگر امامت از اصول دین است نباید برای اثبات حرفشان هیچ روایتی یا ایه دیگری برای توضیح آن بیاورند، ولی هیچ عقل سلیمی از این آیه برداشت امامت نمی کند

آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش بازگرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او، و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا (این اموال عظیم) در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد! آنچه را رسول خدا برای شما آورده بگیرید، و از آنچه نهی کرده خودداری نمایید؛ و از (مخالفت) خدا بپرهیزید که خداوند کیفرش شدید است!(59:7)

این آیه در مورد نارضایتی برخی از تقسیم غنایم از سوی رسول هست! و خدا فرموده هر غنیمتی که رسول به شما داد بگیرید و دیگر چانه نزنید! چه ربطی به امامت دارد؟

آیه اطاعت از رسول را میاورند که فرموده، اطاعت از رسول اطاعت از خداست

مگر ما چیزی غیر از این را گفته ایم؟ بسیار خب! این ایه می گوید که اطاعت از رسول اطاعت از خداست و هرگز نگفته که اطاعت از امام! رسول با امامت تعریف شده شما فرق دارد! شما هم می گویید که ائمه ی ما رسول نیستند، اینجا هم خدا فرموده از رسول اطاعت کنید نه از امام! درثانی اطاعت از رسول اطاعت از خداست و نه اطاعت از محمد! آیا ذهن شما نمی تواند بین این موارد تفاوت قایل بشود

محمد با رسول فرق دارد! رسول با امام فرق دارد! رسول به خاطر فقط آن دسته از حرف هایی اطاعتش واجب است؛ که از جانب الله می گوید، برای همین است که علی وقتی رسول به جنگ می رفت، او را به عنوان جانشین در مدینه انتخاب می کرد اعتراض می نمود! اگر هر حرف محمد باید اطاعت می شد و هیچکس اعتراض نمی کرد، پس علی خلاف عمل کرده است و به مخالفت با خدا و رسولش برخاسته است! و خیلی موارد دیگر!

و باز هم! اطاعت از رسول چه ربطی به اثبات امامت دارد؟ چرا واقعا مغز شما این را درک نمی کند و نمی فهمد؟

یک آیه صریح بیاورید که دیگر نیازی به هیچ چیز دیگر نداشته باشد. الان من می توانم برای اثبات این که محمد رسول بوده است آیه بیاورم و برای اثبات آن نیاز به هیچ روایت یا آیه ی دیگری نیست

مثلا:

وَمَا مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ ?

محمد (ص) فقط فرستاده خداست؛ و پیش از او، فرستادگان دیگری نیز بودند

سوره آل عمران ایه 144

آیا در شک ماندید که محمد رسول الله نیست؟ پس مثل این ایه بیاورید. واقعا نمی فهمید؟

کار شما می دانید به چه می ماند؟ فرض کنید در قرآن هرگز نیامده است که محمد رسول الله است و همچنین فرض کنید در قرآن آیه ای داریم فرضا اینطوری "اطیعوا الامام". بعد کسی بیاید و از آیه مثلا اطیعوا الامام اثبات این بکند که محمد رسول است!!! چه ربطی دارد؟

چرا ادله ی شما این اندازه ضعیف و سخیف است؟

بعد ایشان گفت که رسول امام هست! این دروغ است! یک آیه برای اثبات حرفتان بیاورید که گفته باشد محمد امام منصوص از جانب الله است؟ یعنی همان امامتی که شما تعریف می کنید. شما هنوز اثبات امامت نکردید، رسول را امام کردی؟ واقعا جالب هستید!

رسول خدا یک انسان عادی بود دقیقا مثل ما فقط به او وحی می شد همین! نه معصوم است و نه غیب می داند و نه علم غیب دارد، بلکه خدا او را از خبر های غیبی آگاه می کند، خبرهای غیبی نه غیب است و نه علم غیب، مثلا کشته نشدن عیسی و این که خدا او را بسوی خود بالا برد، خبر غیب است. یا داستان مریم خبر غیب است و این نه غیب است و نه علم غیب. این خبر غیبی است

خب ما هم الان هر خبر غیبی ای که رسول از آن آگاه شده را می دانیم، ما هم مثل رسول از خبر اصحاب کهف می دانیم

خدا همه رسولانش را بنا بر روایات از 40 سالگی به بعد به رسالت برگزیده است، یعنی در سن و سالی که بلوغ عقلی رسیده باشند بعد اقایان ادعا دارند که فلان امام در بچگی امام برگزیده شده است!!!.

ایشان آوردند که چرا اسم فرزندت را فلان گذاشته ای، اشاره ایشان به این واقعیت است که علی بن ابی طالب اسم فرزندش را قاتل همسرش انتخاب کرد!!!

و این که چرا فلانی با فلانی ازدواج کرده است. و اشاره ایشان باز هم به ازدواج عمر خطاب با دختر علی بن ابی طالب است

ولی آقای رفیعی حتی جرات گفتن این را هم ندارد، فرمودند که این را فقط مثال میزنم، یعنی واقعیت ندارد! ایشان گفتند کسانی که این حرف ها را میزنند، ضد دین هستند، و دقیقا این حرف ها از سوی اهل سنت مطرح شده است! و واقعیتی است که حتی در کتاب های اصلی شیعه یعنی بحارالانوار و اصول کافی نیز ذکر شده است!

کتاب هایی مثل بحارالانوار حتی یک جلد آن برای گمراه کردن کل ملت ایران کافی است، برای ایشان که این کتاب را خوانده اند یک بچه 7 ساله و بلکه یک بچه 5 ساله می تواند امام شود، برای ایشان چون عیسی از نوزادی حرف میزد، پی امام هم از نوزادی حرف میزند! برای ایشان چون عیسی مرده را زنده می کند، امام هم عین این کار را می تواند انجام دهد

ما برای اثبات این که خدا اذن داده به مثلا عیسی که این کار ها را انجام دهد آیه داریم، ولی شما حتی یک نصف آیه و بلکه حتی یک کلمه هم ندارید که امام بتواند مرده را زنده کند، این دلیل نمی شود که چون خدا به عیسی اذن داده ائمه شما هم همین کار را بتوانند بکنند

خدا به عیسی اذن داده است، این چه ارتباطی به ائمه شما دارد؟ مثل این است که مریم عیسی را بی پدر بدنیا آورد بعد دهها نسل بعد از طایفه آل عمران گروهی پیدا بشوند و بگویند چون خدا این کار با با مریم انجام داد مثلا فلان زن هم می تواند اینطور بشود، این چه منطقی است؟

این اذن به عیسی داده شده است چه ارتباطی به ائمه شما دارد؟ این را می گویم چون این چرندیات در کتاب های بحارالانوار و اصول کافی بدون این که سندی از قرآن برای آن ارائه بدهند آورده اند

بهرحال این امر بزرگی است که به خدا نسبت می دهند و اگر قرار بر این باشد که امام این قدرت را داشته باشد، باید برای این که مردم به آن ها ایمان بیاورند در قرآن اشاره ای به آن ها میکرد، همانطور که در مورد معجزات عیسی اشاره شده است! نمی شود که همینطوری بگویند خدا اذن داده است! این اذن خدا کجاست؟

هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که تو را به روح‌القدس تأیید کردم که در گهواره و در میانسالى با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم؛ و آنگاه که به اذن من، از گِل، [چیزى‌] به شکل پرنده مى‌ساختى، پس در آن مى‌دمیدى، و به اذن من پرنده‌اى مى‌شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‌دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‌آوردى؛ و آنگاه که [آسیب‌] بنى‌اسرائیل را -هنگامى که براى آنان حجتهاى آشکار آورده بودى- از تو باز داشتم. پس کسانى از آنان که کافر شده بودند گفتند: این‌[ها چیزى‌] جز افسونى آشکار نیست.(5:110)

هر حرفی را نمی توانید به خدا نسبت دهید که به فلانی اذن داده است!

بعد ایشان شروع به گفتن قصه ای کردند که از اول تا آخر قصه پر از اشکال هست

ایشان می گویند که وحی با وفات رسول تمام شد، بعد از کجا امام از کسی که در دل خودش حرف بزند خبر دارد؟ پس یعنی امام غیب می داند؟ این خود غیب است که فقط خدا می داند. سر درون را کسی جز خدا نمی داند و برای همین است که رسول هر کسی را که می گفت ایمان آوردم ولو ظاهری در پناه اسلام قرار می داد، چون جز خدا کسی از دل دیگری خبر ندارد، بعد از کجا این امام جواد از دل آن زیدی مذهب خبر داشت؟ راهی ندارید جز این که بگویید به امام وحی می شود که در این صورت خلاف هم قرآن حرف زدید و هم خلاف حرفی که قبلا زدید و گفتید به امام وحی نمی شود. اگر بگویید به اذن خداست، بفرمایید آیه ای بیاورید و این را ثابت کنید، چون کاری ره به خدا نسبت می دهید که خدا حتی به رسول هم نداده است!

اما داستانی که ایشان تعریف کردند در مورد ایات سوره قمر و نسبت دادند به ائمه از اساس مخمل بافی است.

اولا که این ها قرآن است یعنی چیزی بوده که وحی شده به رسول، شما که می گویید به ائمه وحی نمی شود! و بعد اینکه این غیب نیست یعنی برخلاف ادعای آقای رفیعی در اینجا مردم در دل خودشان نمی گفتند او ساحر است و بعد رسول از خودش جوابشان را می داد بلکه این گفتگو و این آیات در مورد قوم ثمود است و نه رسول و مشرکان مکه!!!. یعنی صالح به عنوان بشری مثل خودشان نزد آنها رفته و دعوتشان کرده و ایشان هم این جواب ها را به صالح داده اند، و حتی اگر در زمان رسول در شرایطی به رسول این ایات وحی شده که به صورت معجزه بوده است، در این صورت هم وحی است، باز میگم که به ائمه شما وحی نمی شود!

مثلا فرض کنیم رسول در جمعی از مشرکان یا هر جای دیگری نشسته و آن ها در دل خود می گویند که آیا از یکی که مثل خود ما هست پیروی کنیم؟ خب در این صورت هم هرگز نمی توانید این را نسبت بدهید به ائمه، چون اینجا رسول همانطور که بارها گفته است از دل کسی خبر ندارد و این آیات از جانب خداست که بر او "وحی" می شود، پس رسول از خود نمی گفته است بلکه قرآن بوده که بر او وحی شده است. ولی شما در داستانی که تعریف کردید، گفتید که امام جواد از دل فلان شخص زیدی خبر داشت و هر چیزی که زیدی در دل خود می گفت، امام بلند جوابش را می داد، این باطل است!

طایفه ثمود (نیز) انذارهای الهی را تکذیب کردند،(54:23)

و گفتند: «آیا ما از بشری از جنس خود پیروی کنیم؟! اگر چنین کنیم در گمراهی و جنون خواهیم بود!(54:24)

آیا از میان ما تنها بر او وحی نازل شده؟! نه، او آدم بسیار دروغگوی هوسبازی است!(54:25)

ولی فردا می‌فهمند چه کسی دروغگوی هوسباز است!(54:26)

اما آقای رفیعی قصه (دروغیات ساختگی) دیگری را این بار هم از کتاب "اصول کافی" ذکر کردند، و گفتند شخصی با هشام (شیعه) بحث می کرده که آن شخص معتقد بوده امامت از فروع دین است (یعنی آن شخص اهل سنت بوده) و هشام به او گفته ما در خدا و پیغمبر با هم توافق داریم، ولی آیا بنظر تو این دو برای هدایت مردم کافی هستند؟ اگر همه به این دو عمل کنند اختلافات تمام می شود؟ آن شخص گفت: بله. هشام به او گفت: پس چرا الان من و تو با هم اختلاف داریم؟ الان پیغمبر هست که ما پیش او برویم؟ آیات قرآن هم توضیح می خواهد و کسی باید باشد تا آن ها را تبیین کند. و آن امام است.

اما جواب این قصه؛ آقای رفیعی البته که قرآن و خدا برای هدایت بشر کافی است، شما وقتی اعتقاد داری که خدا به تنهایی برای هدایت بشر کافی نیست در ایمان خودت شک کن.

آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟!(39:36)

و کافران و منافقان را اطاعت نکن و آزارشان را نادیده بگیر، و بر خدا توکّل کن، که حمایت خدا کفایت مى‌کند(33:48)

به یقین این قرآن از سوی حکیم و دانایی بر تو القا می‌شود.(27:6)

این قرآنی است که از سوی خداوند عزیز و رحیم نازل شده است‌(36:5)

که این (قرآن) سخنی است که حقّ را از باطل جدا می‌کند،(86:13)

این (قرآن) مایه هدایت است، و کسانی که به آیات پروردگارشان کافر شدند، عذابی سخت و دردناک دارند!(45:11)

بله آقای رفیعی امثال شما همیشه در شک هستید که آیا واقعا قرآن به تنهایی برای هدایت کافی است؟ یقینا این قرآن برای کسانی مایه هدایت می شود که به آن ایمان دارند، قلبا. خدا اینطور جواب امثال شما را می دهد

کافران همواره در باره قرآن در شکّ هستند، تا آنکه روز قیامت بطور ناگهانی فرارسد، یا عذاب روز عقیم به سراغشان آید!(22:55)

این (قرآن) وسایل بینایی و مایه هدایت و رحمت است برای مردمی که (به آن) یقین دارند!(45:20)

آقای رفیعی، می گویید امام باید باشد که ما نزد او برویم؟ کجاست این امام؟ هان؟ شما گفتید هشام در جواب آن شخص گفت که رسول نیست تا ما نزدش برویم، پس اگر امکانش هست و مقدور هست برایتان، آن امامی که از آن سخن می گویید را به همگان نشان دهید تا ما هم نزد او برویم، اگر نیست و ما نمی توانیم نزد امام برویم پس هر اشکالی که به جواب آن شخص گرفتید به خودتان هم وارد است! و دیگر اینکه، شما فرمودید که سنی و شیعه با این که به خدا و رسول معتقدند، ولی اختلاف دارند باید کسی باشد و...

شما به من جواب بده ای عقل، شما شیعیان که همگی به امامت معتقد هستید، حتی آن زیدیه ای که فرمودید، پس چرا خود شما شیعیان 12 فرقه شده اید؟ پس چه فرقی بین ما که معتقد به امامت نیستیم با شما هست؟ شما که معتقد هستید و باز اختلاف دارید! پس باز هر چیزی را که به این جواب شخص وارد دانسته اید، به کلام خودتان نیز وارد است! چون با وجود معتقد بودن شما به امامت، اما اختلاف همچنان باقی است! و هر کدام از فرقه ها هم خود را حق و دیگری را باطل می داند می خواهید اسم ببرم؟

علویه-امریه-اسحاقیه-ناووسیه-امامیه-یزدیه-عباسیه-متناسخه-رجعیه-لاعنیه-متربصه- اسماعیلیّه- فطحیّه- واقفیّه- هاشمیّه- راوندیّه-زیدیه-قرمطیان و...

جواب شما این است که قرآن امام است

وَمِنْ قَبْلِهِ کِتَابُ مُوسَى? إِمَامًا وَرَحْمَةً ? وَهَ?ذَا کِتَابٌ مُصَدِّقٌ لِسَانًا عَرَبِیًّا لِیُنْذِرَ الَّذِینَ ظَلَمُوا وَبُشْرَى? لِلْمُحْسِنِینَ

و پیش از آن (قرآن)، کتاب موسی (تورات) که پیشوا و رحمت بود، و این کتاب هماهنگ با نشانه‌های تورات است در حالی که به زبان عربی و فصیح و گویاست، تا ظالمان را بیم دهد و برای نیکوکاران بشارتی باشد!(46:12)

همه بسوی قرآن حرکت می کنند، حتی مومنان زمان رسول هم بسوی قرآنی حرکت میکردند که از طرف خدا به زبان رسول جاری می شد، نه بسوی خود رسول! این قرآن است که به ما خبر میدهد از اخبار آسمان و زمین!

هیچ کس نمی تواند از آسمان ها خبر بیاورد حتی شیاطین، تنها کسی می تواند از آسمان ها خبر داشته باشد، که خدا روح القدس بر او نازل کند و به او وحی شود و او را رسول برگزیند که طبق حرف خود شما بر هیچ امامی وحی نمی شود چون وحی با وفات رسول خاتمه یافت!

آنها (شیاطین) نمی‌توانند به (سخنان) فرشتگان عالم بالا گوش فرادهند، (و هرگاه چنین کنند) از هر سو هدف قرارمی‌گیرند!(37:8)

در ادامه یکی از دعاهای قرآنی را خواندند که من توصیه میکنم بیشتر قرآن بخوانند تا بیشتر این گونه دعاها را ببینند! چون گویا ایشان از این دعا خیلی ذوق زده شده اند! قرآن پر است از دعاهای این طوری که باید بیشتر مورد توجه شما قرار بگیرند. در ضمن دعاهای قرآن را با دعاهای مفاتیح الجنان یکی ندانید!

بعد در ادامه ایشان گفت یکی از وظایفی را که خدا به امامان داده، هدایت است! این حرف بسیار چرندی است، حتی رسول هم همچین وظیفه ای نداشته است!

تو نمی‌توانی کسی را که دوست داری هدایت کنی؛ ولی خداوند هر کس را بخواهد هدایت می‌کند؛ و او به هدایت یافتگان آگاهتر است!(28:56)

هدایت آنها بر تو نیست؛ ولی خداوند، هر که را بخواهد هدایت می‌کند.(2:272)

خداوند می فرماید تنها وظیفه رسول الله رساندن وحی به مردم هست و بس و هدایت فقط با خودش هست! و رسول از دل مردم هم خبر ندارد و این خود خداست که از آنچه در دل ها می گذرد خبر دارد!

پیامبر وظیفه‌ای جز رسانیدن پیام (الهی) ندارد. و خداوند آنچه را آشکار، و آنچه را پنهان می‌دارید می‌داند.(5:99)

همینطوری آقایان هر چیزی را که از کتاب های بحارالانوار و اصول کافی خوانده اند، در تریبون هایشان به خورد مردم بیچاره می دهند و کاری به دروغ و صحیح اش ندارند. این حرف ایشان دقیقا مخالف این ایه است. هیچکس نمی تواند هدایت کند جز قرآن که کلام خداست و خدا.

وظایفی که ایشان به امام نسبت دادند را هر شخص دیگری می تواند انجام دهد

فقط همین بحث هدایت اش مخالف قرآن بود و من به دیگر موارد نمی پردازم چون بحث طولانی تر این نشود

در پایان من سعی کردم که جواب تک تک حرف ها و ادعاهای کذب آقای رفیعی را بدهم هر چند ایشان امامت را اثبات نکردند بلکه آن را اثبات شده فرض کردند و وارد جزییات و روایات شدند، در حالی که اصول دین نیازی به روایات ندارد چون روشن است