وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقاید اهل سنت، پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

۱۰ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «گمراهان» ثبت شده است

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت

بسم الله الرحمن الرحیم

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت

برنامه بعدی که تقدیم تان می کنیم، برنامه آقای محمد باقر سجودی، شیعه هدایت یافته است که خانه عنکبوت نام دارد و از شبکه جهانی نور پخش می شد. این برنامه از تیر ماه 1395 به بعد دیگر پخش نمی شود و در 32 قسمت به پایان رسیده است. موضوع این برنامه، عقاید گمراهان است. بدلیل سست بودن عقاید گمراهان بمانند تار عنکبوت، اسم این برنامه خانه عنکبوت انتخاب شده است. لازم به ذکر است آقای محمد باقر سجودی در برنامه دیگری که "برهان قاطع" نام دارد این بار از هر صفحه قرآن کریم بر علیه گمراهان دلیل می آورد. شما می توانید این برنامه ایشان را نیز از وبلاگ قرآن هدایتگر است به صورت صوتی دانلود فرمایید.

وبلاگ قرآن هدایتگر است آرشیو صوتی کامل برنامه خانه عنکبوت را برای شما تدارک دیده است. با کلیک بر روی عنوان "لینک 1" یا کلیک بروی عکس، به صفحه دانلود می روید و در آن جا می توانید کل فایل ها، یا تک تک دانلود فرمایید

در صورت بروز هر گونه مشکل، یا نیاز به راهنمایی به ما اطلاع دهید

آخرین تاریخ بروزرسانی: 14 تیر 1395

این برنامه در 32 قسمت به پایان رسیده و دیگر پخش نمی شود

برای دانلود، روی عکس ها کلیک کنید.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 

بسیاری افکار اشتباهی در مورد مشرکان مکه دارند و از ابتدا اینطور تعلیم دیده اند که مشرکان مکه چون 1400 سال پیش زندگی می کردند، انسان های احمقی بوده اند که بت را خدا و خالق می پنداشتند. اما این تصور کاملا اشتباه است. لازم نیست برای رد این فکر غلط به کتاب های تاریخی زیادی مراجعه کنید، بلکه اگر خود قرآن را باز کنید، بروشنی می بینید که این عقیده در تضاد با قرآن، پس مردود است.

برای هر بحث فقط یک آیه ذکر شده تا مقاله بیش از حد طولانی نشود ولی امکان دارد آیات تکمیلی، در ویرایش های بعدی مقاله به آن اضافه گردد.

 

شروع بحث

از جمله بت های مشرکان مکه: ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر، (سوره نوح آیه 23) لات، عزّی، مناه (سوره نجم آیات 19 و20) و بعل (سوره صافات آیه 125) بودند.

وُدّ، نزد طایفه کلب

سُواع، نزد طایفه هُذیل در ینبع

یغوث، نزد طایفه مذحج و اهل جُرش

یعوق، نزد طایفه خیوان در صنعا

نسر،  نزد قبیله حمیر. (متعلق به اعراب جنوبی)

بعل، نزد قبیله الیاس.  (متعلق به اعراب شمالی)

لات، نزد طایفه بنیثقیف در طائف

عُزّی،  نزد قریش در مکه

مناه، نزد اوس و خزرج در مدینه

هُبل، نزد قریش در مکه که بت بزرگی بوده است.

مشرکان مکه این بت ها را برای قرب و نزدیکی به خدای خدایان، یعنی الله عبادت می کردند. آنها خود را پیرو آیین ابراهیم می دانستند.

وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ

و آنها که جز او را اولیای خود گرفتند دلیلشان این بود که: این ها را عبادت نمی کنیم مگر بخاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند

سوره زمر آیه 3

کلمه ی الله متشکل از "ال" و "اله" است و این نشان دهنده آن است که الله یعنی خدای خالق همه چیز برای آن ها شناخته شده بوده است. چون وقتی اله با "ال" در ابتدا آمد، به آن معنی است که این اسم برای آنها شناخته شده است

برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) هم قربانی می کردند، تا رضایت آنها را جلب کنند، و از آنها بخواهند که نزد الله شفاعت شان کنند.

منبع: کتاب الاصنام ابن کلبی، ترجمهء یوسف فضائی (عطائی، 1348)

از جمله شترانی که برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) قربانی می کردند و در قرآن به آنها نیز اشاره شده: «بحیره» «سائبه» «وصیله» و «حام» بودند.

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَٰکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۖ وَأَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ

قرار نداده است خدا «بحیره» و نه «سائبه» و نه «وصیله» و نه «حامی» اما آنان که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان درنمی‌یابند

سوره مائده آیه 103

آنها معتقد بودند که الله روزی شان را میدهد، الله، خدای خدایان خالق آنها و هر چیز دیگر است و مالک هر چیزی است، الله تنها کسی است که می میراند و زنده می کند، و الله تنها کسی است که امور را تدبیر می کند

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» پس خواهند گفت: الله، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟

سوره ی یونس آیه 31

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

آنها معتقد بودند الله همه چیز را خلق کرد سپس خلق را به حال خود رها نمود در واقع الله بیکار شد (این تفکر برگرفته از تفکرات قوم یهود در مورد خداست که همین حرف را میزدند). فقط گهگاهی خشمش (طوفان و سیل و مرض و...) نمودار میشد، در این صورت برای فروکش کردن خشم الله به بت هایشان متوسل می شدند و برای جلب رضایت بت ها برایشان قربانی می کردند؛ تا بت ها نزد خدا شفاعت شان کنند و الله آنها را از گرفتاری نجات دهد.

بعبارتی عبادات مخصوص الله (قربانی و...) را برای بت ها نیز بکار می بردند ولی عبادت شان در خانه خدا (کعبه)، سوت کشیدن و کف زدن بود

وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت کشیدن و کف زدن نبود. پس به سزاى آنکه کفر مى‌ورزیدید، این عذاب را بچشید

سوره انفال آیه 35

دعاکردن، خواندن، طواف، سجده، قربانی و... در کل همه ی اعمال عبادی، فقط مخصوص ذات پاک الله هست ولی آنها تمام این عبادت ها را برای بت هایشان نیز بکار می بردند، شرک شان همین بود! شرک شان این بود عباداتی را که فقط مخصوص الله بود، به شراکت برای کسان دیگری هم به کار میبردند، این یعنی شریک قرار دادن برای الله، در عبادت

شرک در نظر شما شاید فقط این باشد که به الله اعتقاد نداشته باشی یا کس دیگری را عبادت کنی یا معتقد باشی کسی دیگر در کنار اعتقاد به الله، خداست!، ولی مشرکان مکه، هرگز این اعتقاد را نداشتند بلکه ضمن اعتقاد به الله عبادت مخصوص او را برای بت هایشان هم انجام میدادند.

خواندن و صدا زدن عبادتی است فقط مخصوص الله، و هر کس جز خدا را به فریاد بطلبد و دعا کند، یعنی برای او در عبادت شریک قایل شده است

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگار خود را مى‌خوانم و کسى را با او شریک نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

مشرکان مکه هرگز بت را خدای یکتا نمی دانستند تا او را لایق ستایش بدانند، برای همین بود وقتی رسول در اوایل مبعوث شدنش به آنها گفت: مراسم های عبادی ای که در مکه برگزار می کنید، در حقیقت عبادت بت ها هست نه عبادت الله

واکنش شدید مکیان را در برداشت، چون محمد از دید خودشان، به آنها تهمت شرک وارد کرده بود در حالیکه آنها نه خود را مشرک به الله می پنداشتند و نه بت ها را خدا می دانستند! و اگر کسی به آنها می گفت: "بت ها را عبادتی می کنید که فقط مخصوص الله است، این شرک است" عصبانی می شدند. مثل گمراهان امروزی که خود را مسلمان می دانند و قبول نمی کنند که خواندن غیر الله، از نگاه قرآن شرک است! و می گویند: " ما بجای الله نمی خوانیم بلکه برای قرب به الله وسیله قرار میدهیم" اتفاقا مشرکان مکه نیز همین را می گفتند

﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

«اینها را عبادت نمیکنیم مگر بخاطر اینکه ما را به الله نزدیک کنند».

کاری که مکیان می کردند، فقط این بود: آن بت ها تندیس افرادی بود که وفات یافته و در نزد خدا بودند، آنها از اشخاص مرده، تندیس ساخته بودند تا احساس نزدیکی بهتر و بیشتری داشته باشند. معتقد بودند الله تقدیرشان را نوشته و آنها را به حال خود رها کرده است، برای همین برای جلب رضایت الله و تغییر سرنوشت نوشته شده، به کسانی دیگر متمایل شدند و اعمال عبادی مخصوص الله را بخاطر جلب رضایت آن بندگان، برای آنها انجام میدادند، تا آنها را خوشحال کنند و در عوض آنها نیز چون مقرب الله هستند، شفیع شان نزد الله شوند

آنها چون معتقد بودند ملائکه در آسمان پنهان اند و آنها را با زیباترین صورت تصور می کردند، پس گفتند: ما پیکره ملائکه را بر زمین می سازیم و بر اینها قربانی می گذرانیم. این به آن دلیل بود که مکیان ملائکه و ستارگان و... را نزدیکترین اجسام به خدا هستند، پس از این رو ملائکه و ستارگان و... مورد تعظیم و پرستش قرار گرفتند، سپس بت ساخته شد.

اما داستان بت پرستی و شروع آن از چه قرار است؟

 

برمیگردیم به آغاز خلقت

وقتی آدم (درود الله بر او باد) درگذشت فرزندان "شیث بن آدم" جسدش را در کوهستان هند، همان جا که آدم از بهشت فرود آمد، دفن کردند و فرزندان شیث برای بزرگداشت آدم به آنجا میرفتند برای او از خدا طلب رحمت می کردند.

تا آنکه یکی از فرزندان قابیل گفت:‌ بنی شیث بتی دارند که دورش می گردند ما چرا نداریم؟ پس بتی برای فرزندان قابیل تراشید و آن نخستین کس بود که چنین کاری کرد.

بعد ها «ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر» بنده گان صالح خدا و یکتا پرستانی بودن که همگی در یک ماه درگذشتند و باعث اندوه شدید نزدیکانشان شدند. یکی از اولاد قابیل به ایشان گفت: اگر می خواهید پنج پیکرة نظیر آنها برایتان بسازم؛ اما نمی توانم در آنها روح بدمم. گفتند: این کار را بکن. پس پنج بت به شکل آن مرده ها ساخت و هر کدام از آن طایفه می آمدند و آن بتها را که به یادگار نزدیکان وخویشاوندانشان ساخته بود بزرگداشت و طواف می کردند.

آنها ابتدا این بزرگداشت را برای تسکین غم از دست دادن عزیزانشان انجام میدادند بدین گونه یک نسل گذشت و در نسلِ دوم آن بزرگداشت بیشتر شد

تا در نسل سوم گفتند: همانا اینان که مورد احترام و تعظیم پیشینان بودند از آن جهت است که می توانند نزد خدا شفاعت کنند، پس شروع به پرستشِ آن مجسمه ها کردند

در حالی که این فکر شیطانی درست نبود و فقط ناشی از ظن و گمان آنها بود، نیاکان آنها بزرگداشت میگرفتند، فقط به خاطر تسکین غم از دست دادن عزیزانشان، و هرگز از آنها طلب شفاعت نمیکردند

تا بعد ها ادریس علیه السلام آنان را از کفر منع فرموده و به خدا پرستی فرا خواند، اما تکذیبش کردند و بت پرستی همچنان شدت می یافت تا دوران نوح (علیه السلام) رسید و او در سن چهار صد و هشتاد سالگی به نبوت مبعوث شد و مدت صد و بیست سال آن قوم را به خدا پرستی خواند.

سرکشی نمودند.

تا خداوند امر کرد که نوح (علیه السلام) کشتی بسازد و در ششصد سالگی آن کشتی را تمام کرد و سوار شد و طوفان رخ داد، پس همگی غرق شدند. آن بتها را آب جا به جا کرد تا در سرزمین جدّه افتادند و چون آب فرو نشست آن بتها در ساحل ماندند و باد رویشان را پوشانید. عمرو بن لحی کاهن مکنّی به ابو ثمامه جنی داشت بدو گفت:‌ «به سعادت و سلام زود برو و چند بت در جده هست به تهامه بیار و عرب را به عبادت آنها بخوان». عمرو به جده رفت و آن بتها را از کف رودخانه پیدا کرد و در مراسم حج حضور یافته عرب را به عبادت آن بتها فرا خواند. عوف بن عذرة بن زید اللات دعوت عمرو را اجابت کرد و او برایش «ود» را تحویل داد و او آن را با خود برد و در وادی قرى در منطقه دومة الجندل قرار داد و پسر خود را «عبد ود» نامگذاری کرد و او اولین شخصی بود به این اسم نامیده می شد و سپس عمرو پسرش (عوف) را نگهبان آن تعیین کرد و اولادهایش نسل به نسل به آن گرویده بودند تا آنکه اسلام آمد و نابودش کرد.

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بعد از جنگ تبوک خالد را مأمور کرد که برود «وَد» را بشکند، اولاد عامر و عبدود مانع بودند. خالد با آنها جنگید و بتها را از بین برد و یکی از اولاد «عبد ود» که قطن بن سریح نام داشت آن روز کشته شد و مادرش نیز خود را روی جسد او انداخت و مرد.

کلبی گوید: از مالک بن حارثه پرسیدم «وَدّ» چه جور بود؟ گفت: ‌پیکرة مردی بود خیلی درشت اندام، نقش و انگار کرده، با دو حُلّه که یکی را ازار کرده بود و یکی را ردا؛ شمشیری به کمر بسته و کمانی به دوش افکنده، پیش رویش پرچم و جعبة تیری.

از قدیمی ترین بتهای عرب «مناة» است که بر ساحل دریا در قدید میان مکه و مدینه نصب شده بود و مورد احترام همة اعراب و اوس و خزرج و ساکنان مدینه و مکه و اطراف آن بود و برای آن ذبیحه وقربانی می گذراندند. و آورده اند که اوس و خزرج و پیروان آنها از مردم یثرب و غیره پس از انجام حج همراه دیگر حاجیان در مواقف توقف می نمودند اما سرشان را نمی تراشیدند و چون حرکت می کردند نزد «مناة» آمده آنجا سر می تراشیدند وتوقف می نمودند و حج خود را جز بدین گونه کامل و تمام می انگاشتند. بت «مناة» متعلق به هذیل و خزاعه بود و پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) در سال فتح مکه علی (رضی الله عنه) را فرستاد که آن را منهدم کرد.

بعد از «مناة» و تازه تر از آن، بت «لات» بود در طائف، و آن صخرة بلندی (یا: چهار گوشی) بوده است و متولیان آن از ثقیف بودند و بنایی بالای آن ساخته بودند. و قریش و دیگر عربها آن بت را بزرگ می داشتند، چنانکه میان اعراب جاهلی به اسامی «زید اللات» و «تیم اللات» بر می خوریم. و محل آن معبد در جای منارة چپ فعلی مسجد طائف ]‌در زمان ابن الکلبی[ بوده است. پس از اسلام، پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) مغیرة بن شعبه (رضی الله عنه) را فرستاد بت را شکست و بتخانه را آتش زد.

سپس پرستش «عُزّی» (که تازه تر از لات بود) باب شد و نخستین کسی که آن را پرستید ظالم بن اسعد بود. بتخانة عزی در وادی «نخلة الشامیة» قرار داشت و عربان از میان آن صدا می شنیدند.

از ابن عباس (رضی الله عنهما) روایت است که «عزّی» شیطان مادینه ای بوده که نزد سه درخت در وادی «نخلة» ظاهر می شد. پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) بعد از فتح مکه خالد بن ولید (رضی الله عنه) را به نخله فرستاد و فرمود: در آنجا سه درخت می بینی، اولی را قطع کن. او رفت و درخت اول را قطع کرد و آمد پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) فرمود:‌ آیا چیزی دید؟ گفت: نه. حضرت فرمود: برو و درخت دوم را قطع کن، رفت و قطع کرد و باز آمد فرمود: آیا چیزی دیدی؟ گفت:‌ نه. فرمود: پس برو سومی را قطع کن خالد به نخله رفت و خواست درخت سوم را قطع کند که در آنجا ماده جنّی را دید؛ با موی پریشان دست بر شانه گذاشته دندان بر هم می ساید و پشت سر آن ماده جن، دیبه سلمی که متولی آن بت بود ایستاده، خالد (رضی الله عنه) چنین خواند:‌ ای عزی تو را تقدیس نمی کنم بلکه بر تو کفر می ورزم، که می بینم الله تو را خوار کرده است.

پس سر آن ماده جن را با شمشیر شکافت، که تبدیل به خاکستر شد، سپس درخت سوم را قطع کرد و دیبه سَلمی را هم کشت و نزد پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) بازگشت. ماجرا را گزارش داد حضرت فرمود: «این بود عزی، وعرب بعد از این عزی نخواهد داشت و نخواهد پرستید» .

برای آشنایی با تحلیل و تبیین موجز و درعین حال جامعی از عقاید دینی اعراب جاهلی رک: تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، شوقی ضیف، ترجمهء علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیر کبیر 1364، ص 98 الی 106.-م.

 

با توجه به آیات قرآن، مشرکان مکه "لات-مناه-عزی" را نمادی از فرشتگان می پنداشتند، و فرشتگان را نیز دخترانی تصور میکردند که مقرب درگاه الله هستند. به همین دلیل در تصوراتشان پیکره آنها را ترسیم کرده و سپس تندیس آنها را ساختند و بنا بر آیه 3 سوره زمر از آنها طلب شفاعت می کردند

سوره نجم آیات 19 تا 21

أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ

به من خبر دهید از لات و عزّى،(53:19)

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ

و منات آن سومین دیگر،(53:20)

أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنْثَىٰ

آیا [به خیالتان‌] براى شما پسر است و براى او دختر؟(53:21)

 

چون اولاد اسماعیل در مکه زیاد شدند به طوری که مکه را پُر کردند و عمالیق را آز آنجا راندند، مکه برایشان تنگ شد و جنگ و خصومت بین خودشان رخ داد و بعضی، بعضی دیگر را بیرون کردند. پس در جستجوی معاش به سرزمینها پراکنده شدند و هر کدام از آنها که از مکه بیرون می رفت تکه ای از سنگهای حرم به همراه می بُرد تا حرمت مکه را حفظ کرده باشد و هر جا ساکن می شد آن سنگ را نصب می کرد و به یاد کعبه دور آن طواف می نمود، و نیز همه ساله مکه و کعبه را زیارت می کردند. تا آنکه دین اصلی فراموش شد و بت پرست گردیدند، با این حال بقایایی از آیین ابراهیم و اسماعیل از قبیل بزرگداشتِ خانة کعبه و طواف آن و حج، عمره و توقف در عرفه و مزدلفه و اهدای قربانی و لبیک بر کشیدن در حج و بلند گفتن نام خدا هنگام ذبح قربانی در آیین جاهلیان باقی مانده بود.

مشرکان چنین لبیک می گفتند: لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک إلا شریکا هو لک تملکه وما ملک.

یعنی: لبیک پروردگارا لبیک. شریکى برای تو نیست!، مگر آن شریکى که خودت اختیار کرده اى!، و تو مالک او و مالک هر چه ملک او هستی!

مشرکان معتقد بودند که از لات و.. شفاعت می کنند و... آن هم به اذن الله! این عینا اعتقاد گمراهان امروزی است که هر صفتی که دوست داشته باشند و هوای نفس شان بپسندد را به ... نسبت می دهند و تنها دلیل شان هم این است که آن به اذن الله بوده است! این گونه دین الله را بر مبنای میل خود تفسیر کردن، دقیقا یعنی الله را به سخره گرفتن

گمراهان امروزی مثل مشرکان هرگز نمی گویند و معتقد هم نیستند که فلان شخص خداست، یا مستقل از خدا عمل می کند، بلکه مانند شعار مکیان (لبیک اللهم...) معتقدند که به اذن الله است هر چه که انجام می دهد، خدا بالاتر از اوست ولی به اذن خدا او می تواند فلان کار را انجام دهد!

هم مشرکان مکه و هم گمراهان امروزی، جفت شان اله های خود را مخلوق می دانند. جفت شان معتقدند، که باید برای قرب به الله به آنها که بندگان صالح اویند متوسل شد. هر دو برای جلب نعمت خدا و دفع بلاها، به بنده های صالح خدا متوسل می شوند

لطفا فریب این استدلالات سخیف و خارج از دایره عقل و بدور از هر گونه سند را نخورید! آنها با این حیلمه که مثلا: مگر الله قدرت انجام فلان کار را ندارد، سعی می کنند بدون ارائه دلیلی بگویند که وقتی عیسی از زنی باکره متولد شد، پس ... ما هم می شود که از زن باکره متولد بشوند!!! این تمام استدلال آنان است که به دیگر حوضه ها و بحث ها نیز تعمیم می دهند. عزیزان! اینکه الله قادر به انجام کاری هست، هیچ ایمان داری در این شکی ندارد. ولی این مهم است که آیا الله اراده فرموده آن کار را انجام دهد؟ آیا دلیلی هست؟ اینکه الله می تواند از زن باکره بچه را در شکمش بوجود بیاورد شکی نیست، ولی برای این که عیسی این گونه بدنیا آمده دلیل قرآنی هست، اما آیا صحیح است هر بی خردی بنا به این دلیل بگوید فلانی هم از مادری باکره بدنیا آمده؟ به چه دلیل؟ بدلیل اینکه عیسی اینگونه بدنیا آمده؟ این منطق است؟ آیا الله همان طور که مستقیما اذن فرموده که برای قرب به من جهاد کنید آیا مستقیما اذن فرموده که از لات و... شفاعت بخواهید؟ آیا الله امر فرموده که لات و... وسیله، برای قرب به من هستند؟

اگر به گمراهان امروزی و مشرکان مکه بگویید که اله هایتان را عبادت خدایی می کنید، با شدیدترین لحن ممکن جواب تان را میدهند که: ما هرگز بجای خدا عبادتشان نمی کنیم. در صورتی که اصلا مهم نیست شما این عمل تان را عبادت بدانید یا نه! مهم آن است که به فریاد طلبیدن کسی غیر الله، بدلیل اینکه آنکس نمی شنود و نمی تواند حاجتی از کسی برآورده کند، شریک قرار دادن او کنار الله است حتی اگر شما ادعا کنی که من بعنوان شریک نخوانده ام.

درواقع مهم نیست که شما وقتی با کسی جروبحث میکنی و کار به کتک کاری منجر می شود؛ بگویی من با او دعوا نمی کردم، فقط با صدای بلند حرف میزدیم چون حرفم را متوجه نمی شد خواستم متوجه اش کنم! یعنی مهم نیست شما روی کارتان چه اسمی می گذارید. همانطور که دعوا تعریف شده است، عبادت و دعا کردن هم تعریف شده هستند.

 

توجه: این مقاله هنوز به پایان نرسیده است

در آینده مطالبی به آن اضافه می گردد.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

بسم الله الرحمن الرحیم

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

 

دوست عزیزی که این مطلب را میخوانی، من دشمن تو نیستم، من دشمن شیطانی هستم که در قلب پاک تو پنهان شده و نقاب دین به چهره زده است!

فرق جاهل و احمق در این است که جاهل نمی داند، ندانستن عیب نیست، ولی احمق نمی خواهد یا نمی تواند بفهمد. اگر نتواند باز هم عیبی نیست ولی وای بر آنان که نمی خواهند بدانند. دوزخیان همین ها هستند.

مهم نیست عقیده شما چیست، ما معمولا عقل سلیم را تنها از آن کسانی می دانیم که با نظرات ما موافقت می کنند

( لاروشفوکو)

می توان به یک روسپی فرهنگ آموخت، اما ممکن نیست بتوان او را وادار به اندیشیدن کرد!

(درثی پارکر )

اعتقاد و باور گمراهان در مورد "توسل به بندگان وفات یافته" سه نوع است:

دسته اول که بشدت افراطی هستند مستقیما حاجت شان را از بنده های صالح خدا میخواهند. این دسته برای بندگان قدرتی قایل هستند و معتقدند که باید مستقیما از بنده خواست چون آنها می توانند عطا کنند.

 به "ایمان" رسیده اند که آن بنده میتواند آنها را اجابت کند، باور دارند که عطای بنده مثل عطای خداست، و میگویند:

یا ...، من را از این گرفتاری نجات بده! یا ... فلان مشکلم را حل کن! یا ... مادر مریضم را شفا بده!

خطاب شان مستقیما به بندگان است و الله در این میان جایی ندارد و فراموش شده است. این دسته "سوپر مشرک" هستند. این نوع از افراطی های گمراه، دقیقا بنده را مثل خدا روزی دهنده میدانند، در حالی که روزی تمام بندگان بر عهده الله است و الله تنها کسی است که روزی می دهد

دسته دوم از گمراهان بسیار جالب تر هستند. این دسته خودشان را با ترجمه هایی کاملا اشتباه از قرآن مانند؛ ترجمه الهی قمشه ای ترجمه انصاریان  متقاعد کرده و گول میزنند و تصور می کنند قرآن عربی همان را می گوید که در ترجمه فارسی آن نوشته شده است. این دسته چوب اعتمادشان را می خورند. در صورتی که در این ترجمه های کاملا تحریف شده، اینطور آورده شده که مشرکان مکه بت را خدای خود می دانستند! اما قرآن هرگز این را نمی گوید و این ترجمه ها کاملا برعکس متن عربی نوشته و بعبارتی تحریف شده اند.

مشرکان مکه "هرگز" خدایشان بت نبود! این آیه را از قرآن تان بخوانید تا بدانید مشرکان مکه معتقد به الله بودند:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

این دسته از گمراهان امروزی بیشتر از این دست گفته ها دارند و می گویند: یا... برای من نزد الله واسطه شو که حاجتم برآورده شود.

این دسته تصور می کنند که با این عمل از دسته اول متمایز هستند در صورتی که اینطور نیست، چون این دسته نیز با وجود این که مستقیما از بنده نمی خواهند، ولی همچنان مورد خطاب شان به بنده است. یعنی به بنده می گویند که به خدا بگوید! خطابشان همچنان با بنده است و نه الله.

دسته سوم از گمراهان، الله را به بنده ها قسم میدهند! با این که عمل این دسته نسبت به دو دسته اول موجه تر است و تا حدودی قابل قبول است، ولی همچنان خالی از اشکال نیست، سوال اینجاست که مگر بنده در شان الله است و با او قابل مقایسه است که الله بخاطر این که شما او را قسم به بنده داده باشی، به خواسته تو تن بدهد؟ سبحانک یا الله! الله را فقط باید به ذات اقدس خودش قسم داد، ولاغیر. مثلا باید گفت: یا رحمان ارحمنی!

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى

بگو: ««اللّه» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است؛ و) برای او بهترین نامهاست

سوره اسراء آیه 10

ذکر این نکته ضروری است که دسته سوم زیاد مورد بحث ما نیست چون عمل آنها تا حدودی قابل قبول است.

 

 

شرک یعنی شریک قایل شدن، وقتی کسی بگوید جز من را صدا نزن، اگر صدا بزنی برای من شریک قایل شده ای و تو یکی دیگر را صدا بزنی یعنی تو برای او شریک قایل شده ای. این بدیهی و روشن است مثلا مادری به فرزندش می گوید از خانه بیرون نرو اگر بیرون بروی حرف من را زمین زده ای. آن فرزند با اینکه از جانب مادر کاملا توجیه شده که بیرون رفتن چه معنی ای میدهد، اما با وجود این بیرون میرود، و این یعنی حرف مادرش را زمین زده است.

در این مورد هم اصلا مهم نیست شما بگویید که خواندنی که من میخوانم بعنوان شریک برای الله و اعتقاد به خدای دیگر نیست. این مثل آن است فرزند توجیه کند که من بیرون نرفتم که حرف مادرم را زمین زده باشم بلکه بیرون رفتم تا حرف پسر همسایه که من را صدا زد گوش کرده باشم! شاید اشکال این است که معنی شرک را نمی دانیم، شرک فقط این نیست بجای الله کسی دیگر را خدای خود بدانی یا در کنار الله کسی دیگر را هم اله بدانی. وقتی الله به صراحت می فرماید اگر جز من را بخوانی، برای من به آن معنی است که برایم شریک قایل شدی، پس وقتی غیر الله را صدا بزنی نتیجه مشخص است! نتیجه همان است که الله فرموده است. تو برای او شریک قایل شده ای

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و کیست که امور را تدبیر می‌کند؟ می‌گویند: «الله»، بگو: پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید

سوره یونس آیه 31

خطاب الله در این آیه کسایی هستند که معتقدند خدا روزی رسان آنها است! کسانی که معتقدند الله مالک جان شان الله است! خداست که آنها را می میراند و زنده می کند! خداست که همه چیزشان را مدیریت می کند! الله این دسته را مورد خطاب قرار داده است. خطاب آیه به مشرکان مکه است. آیا این برای شما تلنگری نمی شود تا دوباره تحقیق کنید، پس چرا با وجود این که آنها همه چیزشان را از الله می دانستند، الله آنها را مشرک می داند؟ وجه اشتراک آنها با گمراهان امروزی در چیست؟ آنها الله را به عنوان خالق خود و هستی می دانستند، گمراهان امروزی هم همین اعتقاد را دارند، پس شرک آنها چه بود؟!!!

الله مشرکان مکه را اینطور در این مثال های قرآنی ذکر فرموده تا متذکر شود، آنها با اینکه من را خالق و روزی دهنده خود می دانستند، مشرک بودند. چرا؟ چون به بنده گانم روی می آوردند، آنها را صدا میزدند و بین من و خودشان واسطه قرار می دادند و با این کار برای من شریک قایل شدند

الله در سوره یونس آیه 35 می فرماید

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ

بگو: آیا کسی از شریکان شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت می‌کند آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟

شما نباید اینطور انتظار داشته باشید که الله می بایست اسم شخص خاصی را می آورد و مثلا می فرمود محمد را نخوانید، تا این که شما متقاعد شوید که نباید محمد را بخوانید. چرا این را می گویم؟ چون در این صورت در طول زمان های بعد کسایی می توانستند بندگان دیگر غیر از محمد را صدا بزنند و توجیه شان این می بود که الله فرموده محمد را صدا نزنید و نفرموده مثلا ... را هم صدا نزنید!.

این قرآن کتابی است برای همه زمان ها پس الله هرگز اسم شخص خاصی را نمی آورد و بجای آن کلمات کلی و قطعی را ذکر می کند که جای هیچ توجیهی برای کسی در طول زمان های مختلف باقی نماند و می فرماید: کسی

وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ

و جز خدا کسانی را می خوانند که خلق نکرده اند چیزی را و خودشان خلق شده اند

سوره نحل آیه 20

کلمه ی "الذین" برای اشاره به انسان بکار میرود، نه بت که سنگ و شی است مشرکای مکه هرگز بت را خالق نمی دانستند. آنها لات و... را که بنده های صالح بودند و از آنها تندیس ساخته بودند و تصور می کردند که مقربان نزد الله هستند، صدا میزدند تا هر چه بیشتر به خدا نزدیک شوند! ولی الله این عمل شان را شرک می داند

أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

آگاه باشید: آیین پاک از آن خداست، و کسانى که به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند [به این بهانه که:] ما آنها را عبادت نمی کنیم جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند،

سوره کوبنده ی زمر آیه 3

آیا مگر صدا زدن بندگانی که گمراهان امروزی انجام می دهند با این استدلال نیست که برای قرب به الله است؟ حتما می گویید ما عبادت نمی کنیم! البته که شما عبادت می کنید! فقط نزد خودتان روی کاری که الله آن را شریک قایل شدن برای خود می داند، اسم دیگری گذاشته اید. با عوض کردن اسم، چیزی حل نمی شود و شما اصطلاحا فقط صورت مسئله را پاک کرده اید و اصل مشکل به قوت خود در جایش باقی است.

لطفا توجه بفرمایید که کلمه عبادت کردن کلی تر از صدا زدن است. این دو کلمه در ترجمه دو کلمه زیر مورد استفاده قرار می گیرند:

عبد = عبادت کردن           دعو = خواندن، صدا زدن، دعا کردن، ندا دادن

دعا کردن یکی از اعمال عبادی است. بعبارتی کلمه دعا زیر شاخه کلمه عبادت است و اگر کسی بخواهد دستوری بدهد که هیچ کس هیچ عمل عبادی را انجام ندهد، نمی گوید که دعا نکن! بلکه می گوید عبادت نکن! چون عبادت شامل دعا و هر روش عبادی دیگر می شود و کلمه ای کلی است. پس معقول است الله که عبادت را در انحصار خود می خواهد باید بفرماید که کسی جز من را عبادت نکنید تا دیگر جای هیچ بحثی باقی نماند. (هر چند الله در آیات بسیاری خواندن را نیز در انحصار خود آورده است)

اگر الله می فرمود کسی جز من را دعا نکن، در زمان های بعد کسانی می آمدند و بر اشخاصی سجده می بردند و استدلال می کردند که الله سجده را بر غیر خود منع نفرموده بلکه دعا بر غیر خود را منع فرموده است. لطفا درک کنید که دین الله برای همه زمان هاست و معقول آن است که بفرماید کسی جز من را عبادت نکنید تا همه روش های عبادی را برای غیر خود باطل کند. حال سوال این است که دعا، عبادت است یا خیر؟ جواب این است: البته که دعا عبادت است. این را هر عالم دینی و شخص عادی معترف است و می داند. این را بخوانید:

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

اگر دعا کردن عبادت نباشد، آیه 60 سوره غافر اشتباه است. این آیه در صورتی صحیح است که دعا عبادت باشد

مثلا در قانون آمده که از چراغ قرمز عبور نکنید، اگر عبور کنید یعنی مرتکب تخلف رانندگی شده اید

این دیگر جای بحثی باقی نمی گذارد و همه می فهمند که "عبور از چراغ قرمز" مساوی است با "تخلف رانندگی" که نتیجه آن جریمه شدن است. الله نیز می فرماید من را بخوانید، اگر من را عبادت نکنید... و این روشن می کند که خواندن الله، عبادت او قلمداد می شود همانطور که عبور کردن از چراغ قرمز، تخلف نامیده می شود

یا مثلا این آیه روشن که بوضوح بین دو کلمه "دعو" و کلمه "عبد" تفاوت قایل شده است

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

بگو: «من از عبادت کسانی که جز خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!»

سوره انعام آیه 56

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگارم را مى‌خوانم و کسى را با او شریک نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

صدا زدن و خواندن جز الله=شریک قرار دادن برای الله

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ? عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟ حتماً می‌گویند: الله بگو: آیا هیچ درباره معبودانی که جز خدا می‌خوانید اندیشه می‌کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند جلو رحمت او را بگیرند؟ بگو: خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل می‌کنند

سوره زمر آیه 38

 

این آیه در مورد گمراهان امروزی نیز  صدق می کند. وقتی از آنها بپرسی چه کسی خالق است؟ جواب می دهند الله! و بعد اگر به آنها بگویی چرا کسی را صدا میزنی که اگر الله اراده کند شری برای من بخواهد آن کسی که تو می خوانی نمی تواند شر را از من دفع کند؟ هیچ جوابی ندارند که بدهند و برای یک لحظه به فطرتشان بازمی گردند. ولی فقط چند لحظه بعد، شاید درست وقتی هنوز در حال توضیح اینکه: "پس بیا فقط کسی را بخوان، که خواندن او به تنهایی برایت کافی است چون او تنها کسی است که می تواند شر را از تو دفع کند و به تو خیر عطا کند" به او هستی، شیطانش دوباره بر او چیره می شود.

وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ

و کسانى را که به جز او مى‌خوانید، نمى‌توانند شما را یارى کنند و نه خویشتن را یارى دهند

سوره اعراف آیه 197

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

کسانی را که می خوانید غیر خدا، بنده گانی هستند مانند خودتان، پس اگر راست می گویید بخوانیدشان تا شما را استجابت کنند

سوره اعراف آیه 194

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

بسم الله الرحمن الرحیم

رد امامت مورد ادعای شیعه از آیه 59 سوره نساء

 

در این پست می خواهیم در مورد آیه 59 سوره نساء یا همان آیه معروف "اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامرمنکم" بحث کنیم

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ ۖ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ ۚ ذَٰلِکَ خَیْرٌ وَأَحْسَنُ تَأْوِیلًا

اى مؤمنان، از خداوند اطاعت کنید و از رسول [او] و صاحبان امرتان [هم‏] اطاعت کنید هر گاه در چیزى اختلاف کردید، اگر به خدا و روز قیامت ایمان دارید، آن را به خدا و رسول بازگردانید. این بهتر و نیک انجام‏تر است

سوره نساء آیه 59

چرا همه استناد های گمراهان به قرآن استناد به بخشی از یک آیه است؟ اول ببینیم اعتقاد گمراهان در مورد این آیه چیست؟

بخوانید:

در بخش اول از اطلاق آیه درباره اطاعت از "اولی الأمر" در کنار اطاعت از خدا و رسول (ص) که بدون هیچ قید و شرطی ذکر شده است، عصمت اولی الأمر دانسته می شود؛ زیرا در کلام الهی تمام قیودات برای کلام ذکر می شود و اگر احتمال خطا در اولی الأمر داده می شد، حتماً خداوند متعال اطاعت از او را مقید ذکر می کرد، نه به صورت مطلق، همچنان که درباره اطاعت از والدین این مطلب رعایت شده است و آن جایی که دستورات آنها مخالف اوامر الهی باشد اطاعت استثناء شده است. پس حال که هیچ قیدی زده نشد، معلوم می شود که اولی الأمر نیز همانند رسول معصوم اند

اما نقد و رد این نظر

این آیه دو "اطیعو" دارد، یکی برای الله و دیگری برای رسول، اطاعت مطلق از آن خداست و رسول تنها به این جهت "اطیعوا" دارد که پیام خدا را می رساند. محمد و رسول دو شخصیت کاملا متفاوت از هم هستند. مومنان به هیچ وجه حرف محمد را بی چون و چرا قبول نمی کردند. اما حرف رسول را بدلیل این که وحی بود بی چون و چرا قبول می کردند. آن آیه که می فرماید "رسول از هوای نفس سخن نمی گوید" تک تک حرف های محمد نیست، بلکه منظور وحی است. یعنی او آن وحی را که بر مشرکان می خوانده که: این همه معبود را کنار بگذارید و فقط یک خدا را عبادت کنید. به این دلیل فرموده که از هوای نفسش سخن نمی گوید، که آنها تصور می کردند محمد می خواهد جای آنها را بگیرد و پول مردم را از آن خود کند. چون آنها اله هایشان را منبع پول کرده بودند. به همین خاطر تصور می شد محمد با طرح خدای غیر خدای آنها، سعی داشت همه ثروت را از آنها بگیرد و از آن خود کند به همین خاطر پیشنهاد های مالی به او کردند.

در واقع اطاعت از رسول اطاعت از خداست چون ما با اطاعت از وحی از محمد پیروی نکردیم بلکه از کلام خدا پیروی کردیم. ولی اطاعت از محمد اطاعت از خدا نبود. چون "تک تک" حرف های محمد کلام خدا نبود!!! اگر تصور می کنید که تک تک حرف های محمد وحی بود پس یعنی محمد هیچ حرف دیگری جز وحی نمیزد؟ کم حرف بوده است؟ مسلما خیر و اینجا بود که مردم می توانستند با حرف های خود او مخالفت کنند.

خداوند در چند آیه او را با نامش خطاب قرار داده است، ولی در بسیاری از آیات هم فرموده "الرسول" اسم محمد در قرآن 4 بار ذکر شده است

آل عمران 144 احزاب 40 محمد 2 فتح 29

الله هیچ جا نفرموده از محمد اطاعت کنید. (وقتی الله صحبت از اطاعت می کند منظور اطاعت بی چون و چرا می باشد) بلکه مثلا در آیه 2 سوره محمد فرموده از وحی، یعنی از آنچه که از طرف من بر محمد نازل شده اطاعت کنید

خدا گناه کسانى را که ایمان آورده‌اند و کارهاى شایسته کرده‌اند و بدانچه بر محمد نازل شده  ایمان آورده‌اند، از آنها زدود و کارهایشان را به صلاح آورد

سوره محمد آیه 2

محمد یک انسان عادی بود که همیشه به او وحی نازل نمی شد گاهی تا ماهها وحی نازل نمی شد. آیا در این مدت او هیچ حرفی نمیزد؟ اگر میزد پس از طرف خودش چیزی می گفت که وحی نبوده است و منظور من هم همین است. مردم می توانستند با همین حرف هایی که محمد از جانب خود میزد مخالفت کنند. ولی مردم به هیچ وجه نمی توانند وقتی محمد وحی را می گفت، با او مخالفت و یا حرفی بزنند.

حال سوال کلیدی این است، آیا به اولی الامر هم وحی می شود؟ چون اطاعت بی چون و چرا خاص خدا و درواقع کلام خدا یا همان وحی است. شما از هر کسی مجاز هستید بپرسید که چرا اما تنها خداست که از عمل و دستورش پرسیده نمی شود.

روایتی بسیار زیبا توجه کنید

کتاب: أسنى المقاصد وأعذب الموارد

مولف: علی بن أحمد بن عبد الواحد الحنفی

شماره حدیث: 33

این حدیث نزد اهل سنت صحیح هست

سند آن به این صورت است و بدلیل طولانی بودن فقط ترجمه آن ذکر می شود

أَخْبَرَنَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی زَیْدِ بْنِ حَمْدِ بْنِ نَصْرٍ الْخَبَّازُ، إِجَازَةً، قَالَ: أنبا أَبُو مَنْصُورٍ مَحْمُودُ بْنُ إِسْمَاعِیلَ بْنِ مُحَمَّدٍ الصُّوفِیُّ، قِرَاءَةً عَلَیْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْحُسَیْنِ أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ بْنِ فَاذشَاهْ، قِرَاءَةً عَلَیْهِ، قَالَ: أنبا أَبُو الْقَاسِمِ سُلَیْمَانُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ أَیُّوبَ الطَّبَرَانِیُّ، قثا مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ الْبَرَاءِ، قثا عَبْدُ الْمُنْعِمِ بْنُ إِدْرِیسَ بْنِ سِنَانٍ، عَنْ أَبِیهِ، عَنْ وَهْبِ بْنِ مُنَبِّهٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ، وَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ

ابن عباس می گوید در زمان بیماری پیامبر که منجر به وفات آن حضرت شد، حضرت فرمود تا مردم را فرا بخوانند و عمامه بست و با تکیه بر عصا به مسجد آمد و بر منبر رفت و ابتدا از دیدگاه مردم نسبت به رسالت خود جویا شد و آنگاه فرمود: "همانا پروردگارم قسم یاد کرده است که از ظلم هیچ ظالمی نگذرد. پس شما را به خدا هرکه از شما مظلمه ای به گردن محمد دارد برخیزد و قصاص کند که قصاص در دنیا را بر قصاص در آخرت در حضور ملائک و انبیا ترجیح می دهم.

آنگاه مردی که او را سوادة بن قیس می گفتند از انتهای جمع برخاست و گفت: پدر و مادرم فدایت ای رسول خدا وقتی شما از طائف برمی گشتی من به استقبال شما آمده بودم و شما سوار بر ناقه خود بودی و چوبی در دست شما بود. وقتی می خواستی با آن مرکب خود را برانی به شکم من خورد. حضرت فرمود پناه می برم به خدا که عمداً کسی را بیازارم. سپس به بلال فرمود به خانه فاطمه برو و آن چوب را بیاور. بلال از مسجد خارج شد و در حالی که در کوچه های مدینه صدا می زد: ای مردم کیست که قبل از روز قیامت تقاص خود را بدهد اینک محمد صلی الله علیه و آله تقاص خود را قبل از روز قیامت می دهد.

سپس رسول خدا فرمود: آن پیر مرد کجاست؟ گفت اینجا هستم یا رسول الله پدر و مادرم فدایت. فرمود: بیا و مرا قصاص کن تا راضی شوی. مرد گفت: شکمت را نمایان کن ای روسول خدا. پس حضرت پیراهن خود را کنار زد و شکمش را نمایان کرد. پیرمرد گفت فدایت شوم اجازه می دهی دهانم را روی شکمت بگذارم؟ حضرت اجازه داد. مرد گفت به محل قصاص بر روی شکم رسول خدا پناه می برم از آتش روز آتش. رسول خدا فرمود: ای سواده پسر قیس آیا می بخشی یا قصاص می کنی؟ گفت: بلکه می بخشم ای رسول خدا. رسول خدا صلی الله علیه و آله گفت: خدایا سواده پسر قیس را ببخش همچنانکه او پیامبرت محمد را بخشید.

 

اصلا مهم نیست کاری که محمد مرتکب شده چه اندازه بزرگ یا مهم هست. مهم آنست که محمد بر طبق آیات قرآن خودش را بشری مثل ما می دانست و مثل ما ممکن بود که خطا کند، برای همین مطمین نیست و سوال می پرسد که آیا حق هر کسی به گردنش هست؟ بیاید قصاص کند. این روایت دقیقا مثل همان بحث غیب است که رسول می فرماید من غیب نمی دانم ولی برخی می گویند رسول غیب میداند. اشتباه این گروه آنجاست که اخبار غیبی و علم غیب و خود غیب را با هم یکی می دانند!!!

 

اما برگردیم به بحث

گمراهان معتقد به این هستند که "اولی الامر" باید معصوم باشد، ضمن اینکه از جانب خدا هم هست اولا، کسی که از جانب خداست، قطعا به او وحی می شود در غیر این صورت هر چه گفته بر خدا افترا بسته است آیا به اولی الامر و امامان هم وحی می شود؟

ما پیش از تو هیچ پیامبری را نفرستادیم، مگر اینکه به او وحی کردیم: خدایی جز من نیست. پس تنها مرا بپرستید.» (انبیا، آیه ۲۵)

دوما، در آیه فرموده "أُولِی الْأَمْرِ‌ مِنکُمْ" این "منکم" یعنی از بین خود ما انسان ها. اگر بنا بود ادعای شما درست باشد باید می فرمود "من عند الله" ضمیر "کم" ضمیری هست که برمیگردد به "یا ایها الذین آمنو" پس یعنی آیا هر مومنی ممکن است معصوم باشد؟ چون اگر اولی الامر را طبق تعریف گمراهان بگیریم، یعنی یک شخص معصوم، مومنان نیز باید معصوم باشند. بعبارتی یک معصوم از بین معصومین باید انتخاب شود و نه از بین کسایی که خطا می کنند.

اما بیایید شان نزول آیه 59 سوره نساء را بخوانیم

سند اول: تفسیر طبری، جلد 5، صفحه 148.

سند دوم: صحیح بخاری حدیث شماره 4584

سند سوم: صحیح مسلم حدیث شماره 1834

این حدیث نزد اهل سنت صحیح است

رسول الله لشکری را به قیادت خالد بن ولید که عمار بن یاسر نیز در میان آن لشکر بود فرستاد، و لشکر به سوی گروة مطلوب رهسپار شد، هنگامی که نزدیک آن‌ها رسید فرود آمد. دو نفر از آنجا می‌گذشتند لشکر را دیدند خبر ورود آنان را به گروة دیگر رساندند. آن‌ها بامدادان فرار کردند. به جز یک نفر که به خانوادة خود دستور داد تا وسایل، اسباب و اثاثیه‌شان را جمع کنند، خودش در تاریکی شب روانه شد تا به سپاة خالد رسید و عمار پسر یاسر را جستجو کرد، وقتی به نزد او رسید. گفت: ای ابویقظان، من اسلام را پذیرفتم و شهادت می‌دهم: لا إله إلا الله وأن محمدا عبده ورسوله: خدایی نیست جز خدای یگانه و محمد بنده و فرستادة اوست. اما قوم من وقتی خبر آمدن شما را شنیدند فرار کردند و تنها من اینجا مانده‌ام، آیا پذیرش اسلام فردا برایم سودی خواهد داشت، اگر سودی ندارد من هم مثل دیگران فرار کنم؟ عمار گفت: مسلمان‌شدن تو خیر و نیکویی برایت خواهد آورد در نزد خانواده‌ات بمان، آن مرد فرار نکرد. سحرگاه خالد بن ولید حمله کرد. هیچکس را جز آن مرد نیافت، او را دستگیر و مال و دارایی او را ضبط کرد، جریان به گوش عمار رسید، به نزد خالد بن ولید آمد و گفت: این مرد را رها کن، زیرا وی اسلام را پذیرفته است و من امانش داده‌ام . خالد بن ولید گفت: تو که هستی که کسی را زنهار بدهی، به یکدیگر ناسزا گفتند. و جریان را به اطلاع پیامبر رساندند. پیامبر امان عمار را جایز شمرد و دستور داد که در آینده بدون دستور و موافقت فرماندة خود کسی را امان ندهد. آنان در نزد پیامبر به یکدیگر حرف‌های زشت زدند. خالد بن ولید گفت: ای رسول خدا آیا این غلام بی‌تربیت را به حال خود می‌گذاری که به من ناسزا بگوید، پیامبر گفت: ای خالد! به عمار حرف زشت نزن، زیرا هرکه به عمار ناسزا بگوید خدا او را ناسزا می‌گوید و هرکه با عمار دشمنی کند خدا او را دشمن خود می‌داند و هرکه عمار را لعنت کند خدا او را لعنت می‌کند. عمار خشمگین برخاست. خالد بن ولید به دنبال او رفت، دامنش را گرفت، از وی پوزش خواست و رضایت و خوشنودی عمار یاسر را به دست آورد.
پس خدا آیه 59 سوره نساء را نازل کرد.

 

مشاهده فرمودید که شان نزول آیه در کل برمی گردد به حاکمان و والیان عادی نه یک معصوم

خدا در ادامه همین آیه فرموده "فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِی شَیْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَالرَّسُولِ"

یعنی اگر نزاعی بین شما پیش آمد برگردید به کلام خدا و رسولش، کلام خدا و رسول چیست؟ دستورات قرآن است. شان نزول این آیه نزاع بین مردم با اولی الامر را نشان می دهد، آیه نفرموده به اولی الامر هم برگردید. چون اساسا این آیه بخاطر نزاع با اولی الامر نازل شده است. درواقع اولی الامر خود یکی از طرف های درگیر هست! پس برای رفع اختلاف باید به الله و رسول رجوع کرد و این نکته بسیار مهمی است

اولا اگر اولی الامر شخص معصوم و منصوص از جانب الله می بود، دقیقا به مانند رسول هرگز کسی حق نداشت در مقابل حرفش (وحی) مخالفت کند، دوما اگر اولی الامر معصوم می بود دلیلی نداشت مردم موقع حل اختلاف تشویق نشوند نزد یک معصوم بروند. بلکه باید توصیه می فرمود به خدا-رسول و اولی الامر برگردید. چه کسی بهتر از یک معصوم؟!

ولی اینطور نفرموده! چرا؟ چون حق داریم با اولی الامر نزاع کنیم! دقیقا برای همین هست که قبل از الله و رسول برای هر کدام جداگانه، اطیعو آورده شده است و حل اختلافی که ممکن است با اولی الامر پیش بیاید را به خدا و رسول رجوع داده است.

 

توجه: این مقاله در آینده ویرایش می شود

و ادله بیشتر و قوی تری به آن اضافه می گردد

 

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

بسم الله الرحمن الرحیم

توسل فقط یکی از عبادات است ولی عبادت فقط توسل نیست

 

آیا عبادت توسل را هم شامل می شود؟ اگر نه و توسل یک روش عبادی نیست، پس توسل دقیقا چیست؟

دیگر اینکه آیا توسل دربرگیرنده کلیه روشهای عبادی است؟ اگر نه پس آیا عبادت، شامل هر روش عبادی می شود؟

در این آیه ها:

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ قُلْ لَا أَتَّبِعُ أَهْوَاءَکُمْ ۙ قَدْ ضَلَلْتُ إِذًا وَمَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِینَ

بگو: «من از عبادت کسانی که غیر از خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!» بگو: «من از هوی و هوسهای شما، پیروی نمی‌کنم؛ اگر چنین کنم، گمراه شده‌ام؛ و از هدایت‌یافتگان نخواهم بود!

سوره انعام آیه 56

الله به رسول فرموده این را بگوید: عبادت کسانی را که غیر از خدا میخوانید نهی شده ام،این یعنی خداوند خواندن غیر از خدا را یک نوع عبادت میدوند! این جمله فقط در صورتی درست است که خواندن یک نوع عبادت باشد. توسل یک نوع خواندن هست

·        وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

الله فرموده مرا ادعونی کنید. بعد بلافاصله فرموده، آنهایی که از عبادت من... این یعنی دعا و خواندن خدا هم یک نوع عبادت اوست. ای گمراهان توسل هم خواندن است خواندن یک عبادت هست خداوند ما را از عبادت و خواندن هر کسی جز خودش نهی کرده است

الله کلمه عبادت را بکار برده چون این کلمه دربرگیرنده کلیه روش های عبادی است، اگر فقط می فرمود من را نخوانید، دیگران عبادات دیگری را که مخصوص خداست را برای کسی دیگر بکار می بردند و استدلال می کردند که خدا این را نهی نکرده بلکه خواندن را نهی کرده است. پس خدا عبادت را نهی کرد و عبادت را خاص خود کرد تا هیچکس عبادات مخصوص او را در قبال دیگری انجام ندهد

توسل، خواندن و دعا کردن است. توسل در هر صورت یک روش عبادتی هست برای قرب و نزدیکی به خدا، این اعتقاد شماست

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ? فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

همانا آنان را که جز خدا می‌خوانید بندگانیند مانند شما پس بخوانیدشان تا اجابت کنند شما را اگر هستید راستگویان‌

سوره اعراف آیه 194

 

مگر شما نمی گویید علی را برای شفیع شدن نزد خدا می خوانیم (ادعونی) و متوسل می شویم؟ این آیه را بخوانید و بدانید دلیل مشرکان نیز همین بود

أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ? وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى? إِنَّ اللَّهَ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ فِی مَا هُمْ فِیهِ یَخْتَلِفُونَ ? إِنَّ اللَّهَ لَا یَهْدِی مَنْ هُوَ کَاذِبٌ کَفَّارٌ

آگاه باشید که دین خالص از آن خداست، و آنها که غیر خدا را اولیای خود قرار دادند و دلیلشان این بود که: «اینها را عبادت نمیکنیم! مگر بخاطر اینکه ما را به خداوند نزدیک کنند»، خداوند روز قیامت میان آنان در آنچه اختلاف داشتند داوری می‌کند؛ خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدایت نمی‌کند

سوره  زمر آیه 3

إِنَّ وَلِیِّیَ اللَّهُ الَّذِی نَزَّلَ الْکِتَابَ ? وَهُوَ یَتَوَلَّى الصَّالِحِینَ

ولی و سرپرست من، خدایی است که این کتاب را نازل کرده؛ و او همه صالحان را سرپرستی می‌کند

وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ

و آنهایی را که جز او می‌خوانید، نمی‌توانند یاریتان کنند، و نه خودشان را یاری دهند

 

وَإِنْ تَدْعُوهُمْ إِلَى الْهُدَى? لَا یَسْمَعُوا ? وَتَرَاهُمْ یَنْظُرُونَ إِلَیْکَ وَهُمْ لَا یُبْصِرُونَ

و اگر آنها را به هدایت فرا خوانید، سخنانتان را نمی‌شنوند! و آنها را می‌بینی به تو نگاه می‌کنند، اما در حقیقت نمی‌بینند

سوره اعراف آیه 196 تا 198

مشرکان مکه الله را خالق می دانستند

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ? عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟ حتماً می‌گویند: الله بگو: آیا هیچ درباره معبودانی که جز خدا می‌خوانید اندیشه می‌کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند جلو رحمت او را بگیرند؟ بگو: خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل می‌کنند

سوره زمر آیه 38

 

قرآن اعتقاد دارد: خواندن خاص خداست. شما در توسل، ائمه را می خوانید. یعنی عبادت مخصوص خدا را در قبال آنها بکار می برید پس توسل را که برای قرب به خداست انجام می دهید، آن هم با روش خواندن ائمه، یک عبادت است.

توسل و یا خواندن (ادعونی) همه روش های عبادی را در بر نمی گیرد. یعنی اگر کسی مرادش این باشد که عبادت را خاص خود کند، نمی گوید که جز من را نخوانید چون خواندن شامل همه روش های عبادی نمی شود و خود زیرمجموعه عبادت است در عوض باید بگوید جز من را عبادت نکنید تا هر روش عبادی از جمله خواندن خاص او شود. در این که خواندن یکی از عبادات هست شکی نیست، پس با خواندن کسی غیر الله شما برای الله در عباداتش شریک قایل شده اید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

رد برداشت عصمت از آیه تطهیر یعنی آیه 33 سوره احزاب

بسم الله الرحمن الرحیم

رد برداشت عصمت از آیه تطهیر یعنی آیه 33 سوره احزاب

توجه: این مقاله در جهت اثبات این نیست که علی بن ابی طالب (داماد و پسر عموی رسول الله) و فرزندان بزرگوارش از مصادیق آیه تطهیر و اهل البیت نیستند، بلکه در جهت اثبات این است؛ خطاب این آیه در درجه اول به زنان رسول است و هم چنان که بعد از نازل شدن این آیه حسن، حسین و علی به خواست قلبی رسول جزء اهل البیت او شدند، پس هر ادعایی (عصمت) به کلمه اهل البیت بچسبانید در صف نخست به زنان رسول و سپس به فاطمه و... برمیگردد .

 

می خواهیم مثل گمراهان نباشیم که یک بخش از آیه را می خوانند و چشم شان را بر ادامه همان آیه می بندند و با این عمل زشت حرف در دهان گوینده که الله است می گذارند. شما برای این که حرف کسی را بفهمید باید حرف هایش را از اول بشنوید نه این که از وسط حرف هایش یک بخشی را انتخاب کنید و به جای این که بیایید کل حرف هایش را کنار هم بگذارید تا به برداشتی که مد نظر آن شخص بوده برسید، به باطل و به زشتی یک قسمت خاص از گفته هایش را انتخاب و جدا کرده و فقط از همان قسمت کل حرف هایش را برداشت کنید. در حالی که اگر کل حرف را می شنیدید او یک منظور مشخص دارد و اگر از وسط حرف بخواهید که برداشت کنید، برداشت متفاوتی از آن می شود. زشتی کار در این جاست که شخص کلی توضیحات می دهد و شما کل توضیحات را فقط در بخشی از صحبت ها خلاصه می کنید که منظور شخص آن نیست.

بحث بر سر آیه 33 سوره احزاب هست که به آیه تطهیر مشهور است؛ پس لطفا با علم و منطق وارد شوید

وَقَرْنَ فِی بُیُوتِکُنَّ وَلَا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِیَّةِ الْأُولَىٰ ۖ وَأَقِمْنَ الصَّلَاةَ وَآتِینَ الزَّکَاةَ وَأَطِعْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ ۚ إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَیُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا

و در خانه‌های خود بمانید، و هم چون دوران جاهلیّت ظاهر نشوید، و نماز را برپا دارید، و زکات را بپردازید، و خدا و رسولش را اطاعت کنید؛ خداوند فقط می‌خواهد پلیدی و گناه را از شما اهل البیت دور کند و کاملاً شما را پاک سازد

سوره احزاب آیه 33

بسیاری از عوام چون در تمام طول زندگی شان شنیده اند که اهل البیت ائمه هستند، وقتی قرآن باز می کنند و به این آیه می رسند با خود تصور می کنند که منظور قرآن همان اهل البیتی است که در نظر آنهاست. گمراهان درواقع پیشفرض خود را از قبل اثبات شده دانسته اند. یعنی وقتی به آیه می رسند تصور می کنند که ما اهل البیت داریم قرآن هم لفظ اهل البیت را ذکر کرده پس ما بر حق هستیم!!! در آیه بالا قسمتی که با قرمز مشخص شده، استناد گمراهان است، و می بینید که رنگ قرمز دنباله رنگ مشکی است و مورد استناد آن ها کل آیه نیست بلکه بخشی از آیه است

 

اکنون به دلایل گمراهان می پردازیم

دلیل اول، می گویند "انما" که در این بخش از آیه آمده ادات حصر است یعنی عده خاصی را شامل می شود و آن عده بخصوص زن های رسول نیستند چون زن آدم جزء اهل البیت او به حساب نمی آید، بلکه اهل البیت شامل فاطمه ایست که در زمان نزول این آیه شوهر کرده است و اهل البیت خودش را دارد و علی بن ابی طالب ایست که پسر عموی رسول است و فرزندان این بزرگواران یعنی حسن و حسین؛ دلیل این حرف از آنجاست که رسول به اعتقاد گمراهان همین چند نفر را زیر عبای خود جا داد و چون انما ادات حصر هست فقط شامل کسانی می شود که زیر عبای رسول بوده اند

دلیل دوم کلمه "یرید الله" است و می گویند چون در اینجا با توجه به این که الله فرموده: "خدا می خواهد" که شما اهل البیت را معصوم کند و رجس و پلیدی را از شما دور کند. پس خدا اراده کرده و صرف اراده خدا قطعیت انجام آن را می رساند این نوع از اراده خدا تکوینی است. بعبارتی دیگر، خدا بگوید "باش" آن موجود "می شود"

تعریف اراده خداوند طبق نظر آیت الله مکارم شیرازی

اراده ی تکوینی: این اراده خدا تخلف ناپذیر است و به طور حتم و یقین اتفاق خواهد افتاد. خداوند به انسان اختیار و آزادی داد و بر اساس آزادی او را مکلف کرد و مورد خطاب دستورات خود قرار داد .

اراده تشریعی: خدای سبحان از انسان آزاد و مختار می خواهد یک سری کارها را انجام بدهد و یک سری کارها را انجام ندهد . بنابراین خداوند متعال اراده کرده است که انسان به اختیار خود به سمت خوبی ها برود و از بدیها پرهیز کند و این اراده تشریعی الهی است.

دلیل سوم ضمیر "کم"  در کلمه "عنکم" می باشد

می گویند چون که قبلا برای همه افعال، ضمیر مونث "کن" آمده و مخاطب زن های رسول بوده اند حالا که ضمیر مذکر "کم" ذکر شده پس مخاطب زنان رسول نمی توانند باشند و چون خود رسول به زعم آن ها جزء اهل البیت خود محسوب نمی شود!!!. پس "کم" به قاطمه-علی-حسن-حسین برمیگردد.

ترس آن ها از این که بپذیرند رسول جزء اهل البیت خودش محسوب می شود!، بخاطر این است که در این صورت زن های رسول نیز جزء اهل البیت قرار می گیرند برای همین مجبورند بگویند که مخاطب رسول نیست و رسول جزء اهل البیت خودش محسوب نمی شود!

دلیل چهارم خود کلمه اهل البیت است و معتقد اند، زنان جزء اهل البیت مرد بحساب نمی آیند!

 

با هم دلایل بطلان این 4 دلیل را بخوانیم

می دانیم که الله از آیاتش منظور مشخصی دارد، یا تفسیر شما گمراهان مد نظر الله بوده یا تفسیر ما. اگر عقیده شما کاملا همان منظور خداست، پس عقل خود را قاضی کنید. کلام خدا که تضادی ندارد اگر منظور الله همان برداشت شماست هرگز نباید تضادی داشته باشد.

 

در جواب دلایل ذکر شده حول کلمه "انما"

در این جا "انما" حصر در افراد نیست بلکه حصر در موضوع است و موضوع نیز همان تطهیر و پاک کردن است.

یعنی خدا هرگز نفرموده فقط و فقط می‌خواهم شما اهل البیت را تطهیر کنیم
بلکه فرموده هدف از این امر و نهی کردن فقط و فقط تطهیر کردن است

مثال: تو و برادر کوچکت در بازی خود را کثیف کرده اید؛ بعد مادر شما می گوید: پسرای من! بیایید شما را حمام کنم. شما می گویید: نه نمیایم. بعد مادرتان می گوید: فقط می خواهم شما را حمام کنم که تمیز باشید، همین. توی حمام که شما را خفه نمی کنم

این حصر و "انما" در این جمله آیا برمیگردد به تو؟یا برادرت؟یا عمل استحمام و تمیز کردن شما؟

خدا هم همین گونه فرموده است: منظور الله با توجه به آیات قبل این است که؛ امر و نهی کردن شما در آیات قبل که گفتیم این کار را بکنید و آن کار را نکنید، به شرط اجرای آن به صورت کامل توسط شما باعث پاکی شما می شود، این امر و نهی را کردیم چون می خواهیم پاک تان کنیم نه این که جز شما کس دیگری را پاک نکنیم؛ بلکه هر کسی با رعایت این دستورات از گناه پاک خواهد شد. خدا دین نازل نکرده برای چند نفر که فقط آن ها را از رجس و پلیدی شیطان پاک کند و بقیه را این چنین نکند و رها کند. بلکه دین نازل کرده تا همه انسان ها را با نماز و زکات و... از رجس پاک کند. با توجه به این که افعال مضارع؛ یعنی مربوط به زمان حال هستند، و با توجه به این که پاک کردن مستلزم ناپاکی است، پس قبل از آن اهل البیت پاک نبوده اند. صحیح نیست به یک معصوم بگوییم می خواهم تو را معصوم کنم!!! آیا تعقل نمی کنید؟

ضمن این که با توجه به گفته خودتان که می گویید "انما حصر است و فقط آن دسته از افراد را شامل می شود که زیر عبای رسول بوده اند" پس این عصمت را "هرگز" نمی توانید به دیگر ائمه نسبت دهید چون بقول خودتان اینجا حصر آمده و قانون حصر طبق برداشت شما اگر در این آیه ذکر شده باشد می گوید که تطهیر فقط شامل همان 4 تفر می شود و نسبت دادن این آیه به بقیه ائمه باطل است

 

در جواب "یرید الله" و اراده تکوینی

قبل از هر چیز به این نکته توجه داشته باشید که گمراهان به "جبر" معتقد نیستند (منظور این نیست که ما معتقدیم) و وقتی اراده تکوینی را برای این آیه برداشت کنند دیگر نمی توانند اختیاری برای معصومین قایل شوند. اگر در آیه تطهیر اراده را تکوینی بدانیم چون خدا اراده نکوینی کرده آن ها مجبور خواهند بود و هر کس در مقابل اراده تکوینی خدا برای کسی دیگر اختیار قایل شود مرتکب شرک شده است. مثلا بگوید خدا در مورد فلانی اراده تکوینی دارد ولی فلانی به اختیار خود عمل می کند.

منظور از یرید الله این است: وقتی خدا بخواهد از اختیار ما خارج است یعنی مثلا خدا به ما قدرت اختیار داده است کسی نمی تواند تغییر بدهد؛ یا اراده کرده است که زمین به دور خودش بچرخد، و ما این وسط انتخابی نداریم ما نمی توانیم در مقابل اراده تکوینی خدا تصمیم بگیریم و انتخاب کنیم

بنابر آیه:

هنگامی که فرمان وجود چیزی را صادر کند، تنها می‌گوید: «موجود باش!» و آن، فوری موجود می‌شود

سوره بقره آیه 117

تضاد های این نظر که در آیه تطهیر اراده تکوینی بوده است؛ خدا به دو صورت "می خواهد" یکی این که ما هیچ اراده ای در مقابل خواست او نداریم و دیگر این که او برای ما حق انتخاب قایل می شود. افعال در آیه تطهیر مضارع آمده است "می خواهد" و مشروط به انجام افعال و اوامر و نواهی ای است که قبل از آن آمده اند. اگر افعال به صورت فعل ماضی می آمد درست می بود یعنی" خدا خواست". البته حتی در آن صورت نیز باز خدا امر و نهی کرده است. وقتی خدا امر و نهی کرد پس یعنی اختیار داده که می توانیم از آن دستور یکی را برگزینیم، مثلا دستور داده: نماز بخوانید اگر نخوانید آتش بر شما عرضه می شود. این جا خدا دیگر اراده تکوینی ندارد. چون ما می توانیم یکی از راهها را انتخاب کنیم. وقتی حرف از انتخاب کردن برای ما از میان دستورات الله به میان بیاید، آن اراده الله تشریعی است درست نیست هر جا خواندیم خدا می خواهد آن را بر هوای نفس خود اراده تکوینی برداشت کنیم بدون آن که عقل خود را به کار بریم

کلمه "یرید الله" در قرآن فقط در این آیه نیامده است. عینا مثل همین آیه و با همین شرایط، در آیه 6 سوره مائده نیز هست

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِذَا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلَاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَکُمْ وَأَیْدِیَکُمْ إِلَى الْمَرَافِقِ وَامْسَحُوا بِرُءُوسِکُمْ وَأَرْجُلَکُمْ إِلَى الْکَعْبَیْنِ ۚ وَإِنْ کُنْتُمْ جُنُبًا فَاطَّهَّرُوا ۚ وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَىٰ أَوْ عَلَىٰ سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ مِنْهُ ۚ مَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیَجْعَلَ عَلَیْکُمْ مِنْ حَرَجٍ وَلَکِنْ یُرِیدُ لِیُطَهِّرَکُمْ وَلِیُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ

اى مؤمنان، چون به [قصد] نماز برخیزید، روى خود و دستهایتان را تا آرنج ها بشویید و سرتان را مسح کنید و پاهایتان را تا دو قوزک [بشویید] و اگر جنب باشید، غسل کنید. و اگر بیمار یا مسافر باشید و یا کسى از شما از موضع قضاى حاجت بیاید و یا با زنان آمیزش کرده باشید، آن گاه آبى نیابید، آهنگ خاکى پاک کنید، و از آن [خاک‏] رویتان و دستانتان را مسح کنید. خداوند نمى‏خواهد بر شما دشوارى قرار دهد. بلکه مى‏خواهد که شما را پاک بدارد و نعمتش را بر شما تمام کند، باشد که سپاس گزارید».

سوره مائده آیه 6

خداوند در این آیه مومنان را امر و نهی فرموده است، مومنان می توانند اطاعت کنند یا نکنند در هر صورت مجیور نیستند و اختیار نداشته باشند که نماز نخوانند؛ خدا در همین آیه فرموده: ای مومنان هدفم از این اوامر و نواهی به شما فقط این است که می خواهم پاک شوید

در این صورت اگر تعریف گمراهان صحیح باشد، پس ما فقط 4 معصوم نداریم بلکه کل مومنان معصوم هستند!!!

ببینید عزیزان! ما مومنان طبق این آیه فقط در صورتی پاک می شویم که طبق همین دستورات خدا که فرموده عمل کنیم؛ خدا دستور به وضو و غسل و ... داده، و ما اگر می خواهیم پاک شویم باید این اوامر را اطاعت کنیم. این اراده تکوینی خدا نیست بلکه اراده تشریعی خداست و ما اگر طبق این دستورات عمل کنیم پاک خواهیم شد. در آیه سوره احزاب نیز همین گونه است. خدا در آیه های قبل و در خود آیه 33 و آیه بعد دستوراتی را به زنان رسول می فرماید و سپس هدف خود را از این اوامر و نواهی عرض می کند.

اگر از "یرید الله" برداشت اراده تکوینی داشته باشیم، دیگر اوامر و نواهی را نمی کرد، و الان مذاهب و فرقه های مختلف با اختیار خود هر کدام سلیقه ای عمل نمی کردند چون طبق اراده تکوینی نمی توانستند به اختیار خودشان فرقه ای یک چیز را و فرقه دیگر دستور دیگر را قبول می کردند

فقط این نیست، سوره توبه آیه 103 را ببینید

خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَةً تُطَهِّرُهُمْ وَتُزَکِّیهِمْ بِهَا

از مال‌های ایشان زکات بگیر که بدین کار پاکشان می‌سازی و آنان را تزکیه و پاک می‌کنی

پس طبق تعریف گمراهان از کلمه تطهیر، هر کس به رسول زکات داده باشد معصوم می شود!!! هرگز، این باطل است

مثل آیه قبل، افعال «تطهر» و «تزکی» در این آیه نیز مضارع آمده اند، یعنی مربوط به زمان حال می شوند درواقع منظور آیه این است که خدا می خواهد بگوید، هدف از زکات فقط این است که انسان‌ ها را از آلودگی به حرص و آز نسبت به مال دنیا، پاک کند و این پاکی از طریق عمل کردن به قانون زکات میسر می شود.

یعنی اگر می خواهید پاک شوید، پس زکات دهید تا پاک تان کنم و در آیه های بالا نیز به مومنان می فرماید اگر می خواهید پاک تان کنم باید وضو و غسل و... بجا بیاورید و خطاب به زنان رسول می فرماید اگر می خواهید پاک شوید این دستورات را رعایت کنید

در قرآن آیات زیادی در مورد اراده تشریعی خدا هست مثل: (بقره/ 185)، (نساء/ 26-28)

در آیات سوره‌ی احزاب نیز مقصود این است. چنان که خداوند درباره‌ی نماز فرموده:

وَأَقِمِ الصَّلَاةَ ۖ إِنَّ الصَّلَاةَ تَنْهَىٰ عَنِ الْفَحْشَاءِ وَالْمُنْکَرِ ۗ

نماز بگزار، که نماز آدمى را از فحشا و منکر باز مى‌دارد.(29:45)

حتی پیامبر شب و روز نماز می خواند و بسیار روزه می‌گرفت و این گونه اعمال در طهارت نفسانی اش مؤثر بود و در او تأثیر مثبت داشت و الا اگر جز این بگوییم و ادعا کنیم که اعمال عبادی و انجام اوامر الهی هیچ تأثیری در آن حضرت نداشته و مانند یک عمل لغو بوده باید به یاد داشته باشیم که از مزایای ایمان، اعراض  و دور شدن از لغو است و پیامبر هرگز کار بیهوده نمی کند.

قَدْ أَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ

به تحقیق رستگار شدند مؤمنان:(23:1)

وَالَّذِینَ هُمْ عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ

آنان که از بیهوده اعراض مى‌کنند،(23:3)

گمراهان ائمه را حتی قبل از نزول آیه 33 احزاب و از بچگی و قبل از بدنیا آمدن شان نیز معصوم و مصون از خطا می دانند؛ در آیه 33 احزاب که افعال مضارع و مربوط به زمان حال هستند؛ پس قبل از نزول آن آیه چه آیا معصوم بوده اند؟!!! در حالی که شما می گویید ائمه از بدو خلقت معصوم اند و چون اراده خدا تکوینی است پس دیگر اراده ای نمی توانند داشته باشند.

ضمن این که وقتی می گویید اراده تکوینی است؛ "هرگز" نمی توانید برای آنها اختیاری قایل شوید، قایل شدن اراده برای دیگری در مقابل اراده تکوینی الله برخلاف توحید و یگانگی الله است و با اصل توحید در تضاد مستقیم و روشن است. اگر اراده ای برای کسی در مقابل اراده تکوینی خدا قایل شوید مرتکب شرک شده اید. یعنی شما به کسانی قایل شده اید که اگر خدا بگوید باش آن ها می توانند نباشند! در حالی که خدا می فرماید اگر بگویم باش، موجودات در مقابل این اراده ام اختیاری ندارند.

عصمت بنا بر اراده تکوینی با اصل امامت و پیشوا بودن در تضاد و تعارض مستقیم است. اگر آن ها مثل ما اختیاری نداشته باشند اولا که این نشان می دهد از ما پایین تر هستند. چون ما اگر در محیط فساد قرار بگیریم به اختیار خود گناه نمی کنیم ولی آنها اگر در شرایط مشابه قرار بگیرند خواه و ناخواه اختیاری ندارند. پس عمل ما بسیار با ارزش تر است. دوما خدا در مورد آن ها اراده کرده و نمی توانند مثل ما گناه کنند پس مثل ما نیستند و هرگز اسوه و پیشوای ما نیستند، چون خدا در مورد ما اراده تکوینی نفرموده و ما هر اندازه سعی کنیم نمی توانیم مثل آن ها شویم پس ما هر اندازه سعی کنیم مثل شان نخواهیم شد و نتیجتا نمی توانند پیشوای ما باشند. پیشوای ما باید کسی باشد که مثل ما باشد اختیار داشته باشد تا ما بتوانیم مثل او عمل کنیم و دقیقا خدا به همین دلیل است که برای هر قومی از جنس خودشان رسول فرستاده است.

وَمَا مَنَعَ النَّاسَ أَنْ یُؤْمِنُوا إِذْ جَاءَهُمُ الْهُدَىٰ إِلَّا أَنْ قَالُوا أَبَعَثَ اللَّهُ بَشَرًا رَسُولًا

هیچ چیز مردم را از ایمان آوردن آنگاه که هدایتشان مى‌کردند، باز نداشت مگر اینکه مى‌گفتند: آیا خدا انسانى را به رسالت مى‌فرستد؟(17:94)

قُلْ لَوْ کَانَ فِی الْأَرْضِ مَلَائِکَةٌ یَمْشُونَ مُطْمَئِنِّینَ لَنَزَّلْنَا عَلَیْهِمْ مِنَ السَّمَاءِ مَلَکًا رَسُولًا

بگو: اگر در روى زمین فرشتگان به آرامى راه مى‌رفتند، برایشان به پیامبر فرشته‌اى از آسمان نازل مى‌کردیم.(17:95)

برخی تلبیس و مغلطه می کنند و می گویند اراده خدا اینطور بوده که معصوم باشند ولی به اراده خود گناه نکنند و هرگز مرتکب گناه نشوند. در رد این مغلطه همین کافی که این مدعا در مورد سهو و خطا صادق نیست. یعنی آدم به اختیار خودش که دچار سهو نمی شود!!! در این آیه پیامبر فراموش کرد و دچار سهو شد!!!

وَاذْکُرْ رَبَّکَ إِذَا نَسِیتَ

 چون فراموش کنى، پروردگارت را به یادآر.(18:24)

تمام این حرف شما فقط و فقط ظن و گمان است و ظن و گمان انسان را به حقیقت نمی رساند

آنها هرگز به این سخن دانشی ندارند، تنها از گمان بی‌پایه پیروی می‌کنند با اینکه «گمان» هرگز انسان را از حقّ بی‌نیاز نمی‌کند!(53:28)

خودتان تعقل کنید یعنی چه: خدا اراده کرده که به اختیار خود گناه نکنند؟!!!

 

در جواب ضمیر مذکر "کم"

گمراهان از قبول این که رسول را جزئی از اهل البیت خود بدانند اکراه دارند، چون در آن صورت طبق قاعده تغلیب زنان رسول نیز می توانند در ضمیر "کم" مورد خطاب قرار گیرند.

قاعده ی تغلیب قاعده ای است در زبان عربی که بر اساس آن اگر جمع زیادی از جنس مونث در بین آنها فقط یک جنس مذکر باشد ضمیر مخاطب برای آنها، قطعا مذکر خواهد بود. برای همین است گمراهان از قبول این که خود رسول جزء اهل البیت خودش باشد اکراه دارند!!! مثلا اگر جمعی زن که بین شان فقط یک مرد هست به شما سلام بگویند جواب شما به آن ها با جمع مذکر خواهد بود، یعنی می گویید: علیکم السلام

یک مثال در قرآن:

قَالُوا أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ أَهْلَ الْبَیْتِ ۚ إِنَّهُ حَمِیدٌ مَجِیدٌ

آیا از کار خدا شگفتی می‌نمایی رحمت خدا و برکاتش بر شماست [ای] اهل این خانه، بی‌گمان خدا ستوده و بزرگوار است

سوره هود آیه 73

مشاهده می کنید که فرشتگان با همسر ابراهیم هم کلام شده اند و جواب او را می دهند. در جواب زن ایراهیم ضمیر مفرد مونث ذکر شده (أَتَعْجَبِینَ) و این روشن است که خطاب آن ها مستقیما به خود زن ابراهیم بوده است یعنی " أَتَعْجَبِینَ" و بعد در ادامه همان پاسخ شان به زن ابراهیم او را با ضمیر مذکر "علیکم" خطاب قرار میدهند. ضمیر مذکر "علیکم" در ادامه جمله صرفا بخاطر این است که خود کلمه "اهل" جمع مذکر است. و اتفاقا ضمیر مذکر و سپس اهل البیت مورد استفاده در جواب ساره زن ابراهیم، روشن می کند که زن جزء اهل البیت است. برخی ادعا داشته اند که در این زمان ابراهیم فرزندی داشته در حالی که در آن زمان که فرشتگان این خبر را به ابراهیم عرضه داشتند، او اصلا فرزندی نداشته است. و ساره نازا بوده و او را به اسحاق و یعقوب مژده داده اند. توجه شما را به این نکته جلب می نمایم که گمراهان از طرفی زن آدم و خود مرد را با بی شرمی تمام جزء اهل البیت نمی دانند، پس می توانید بگویید در این آیه که فرشتگان برای مژده دادن بر ابراهیم به تولد فرزند آمده اند و قبل از آن ابراهیم فرزندی نداشته است، پس منظور از اهل البیت چه کسانی هستند؟ فرزند بدنیا نیامده (اسحاق و یعقوب و اسماعیل) و پسر عموهایش؟!!! در این جا خطاب به ابراهیم و ساره است ولی شما هیچ یک از این دو را از مصادیق اهل البیت نمی دانید، پس فرشتگان چه می گویند؟ با چه کسی سخن می گویند چرا تعقل نمی کنید؟

همسرش ایستاده بود، خندید؛ پس او را بشارت به اسحاق، و بعد از او یعقوب دادیم.(11:71)

سوره هود آیه 71

وقتی ساره از فرشته سوال می پرسد و فرشتگان در حال جواب دادن به او هستند، معقول نیست وقتی در حال جواب دادن به سوال او هستند، چیزی بگویند که به او ربطی ندارد و به کسی دیگر اشاره کنند!! کلام پروردگار منقطع نیست و حکیمانه هست. یعنی مثلا فرشتگان طبق این حرف سخیف گمراهان گفته اند: ای زن، آیا از امر خدا تعجب می‌کنی در حالی که رحمت و برکات خدا بر شما (ای زید و عمرو و بکر) است؟! این چه جوابی که به آن زن می دهند؟! در کل اگر چنین جواب منقطعی باید داده شود؛ چرا از ابتدا ضمیر مونث آورده و خطاب به زن است و در جواب به زن است؟! اگر اشاره به دیگران دارد باید در ابتدای جمله خطاب را با آنان آغاز می کرد نه با ساره!!! جالب است که زن تعجب کرده و می خندد، بعد فرشتگان طبق استدلال گمراهان با کسی دیگر حرف میزنند.

همینطور در آیه 83 سوره اعراف

فَأَنْجَیْنَاهُ وَأَهْلَهُ إِلَّا امْرَأَتَهُ کَانَتْ مِنَ الْغَابِرِینَ

لوط و خاندانش را نجات دادیم. جز زنش که با دیگران در شهر ماند.(7:83)

در این آیه الله می فرماید "اهل و خاندان لوط را جز زنش نجات دادیم" این جمله در صورتی صحیح است که زن جزء اهل خانه لوط به شمار بیاید. در این جا الله زن لوط را به خاطر کفرش از اهل خانه لوط خارج می کند همانطور که در آیه زیر پسر نوح را از اهل خانه نوح با لفظ صریح خارج می کند. وقتی می گوییم انسان ها چشم دارند و با چشم می بینند جز کسانی که نابینا هستند. این جمله یعنی این که نابینا ها نیز انسان هستند. تلاشی که شما سعی می کنید زن را از اهل ندانید مثل همین است که یک نابینا را انسان ندانید!!!. وقتی زنان رسول جزء اهل البیت باشند، چون خطاب "یطهرکم" به اهل البیت است پس هر ادعایی که راجع به "یطهرکم" داشته باشید باید برای زنان رسول نیز قایل شوید.

همه پسر را جزء اهل می دانند و در آیه بالا نیز الله زن را جزء اهل دانسته ولی هم همسر لوط و هم پسر نوح را بدلیل کفرشان از اهل آنها بودن خارج می سازد، یعنی آن ها اهل خانه بوده اند و سپس بدلیل کفرشان خارج شده اند

وَنَادَىٰ نُوحٌ رَبَّهُ فَقَالَ رَبِّ إِنَّ ابْنِی مِنْ أَهْلِی وَإِنَّ وَعْدَکَ الْحَقُّ وَأَنْتَ أَحْکَمُ الْحَاکِمِینَ

نوح پروردگارش را ندا داد: اى پروردگار من، پسرم از خاندان من است و وعده تو حق است و نیرومندترین حکم‌کنندگان تو هستى.(11:45)

قَالَ یَا نُوحُ إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ

گفت: اى نوح، او از خاندان تو نیست،

در آیه 33 سوره احزاب هم به همین شیوه است

چطور ممکن است کل آیات قبل و همینطور خود همان آیه خطاب به زن های رسول باشد و بعد منقطع شود و به یکباره کسی دیگر را مورد خطاب قرار دهد! و سپس دوباره مورد خطابش زنان رسول باشد. اصلا معقول و مقبول نیست که قرآن در میان خطاب به زنان پیامبر در 8 آیه قبل از آیه 33 و همینطور آیه بعد از آن، بدون ذکر مخاطبین جدید و بی‌آن که کلام قبلی را به پایان برساند، از زنان رسول صرف نظر کرده و با افراد دیگری مطلبی را بگوید که هیچ ارتباطی با زنان پیامبر ندارد و آن ها را اصلا شامل نمی شود!!!

در همان آیه سوره هود جواب مشخص است، فرشته در جواب تعجب کردن ساره چی گفت؟ گفت: آیا تعجب می کنی از قدرت خدا در حالی که تو در خانه ای هستی که رحمت خدا شامل آن شده است؟ رحمت الله بر این خانه بواسطه ابراهیم بوده، الله رحمت خود را بخاطر ابراهیم ارزانی می دارد بعد یک سری جاهل خود ابراهیم را که رحمت بحاطر او بر اهل خانه داده شده، جز اهل خانه بحساب نمی آورند!!! یعنی آقایان گمراه می گویند: اهل خانه شما خواننده گرامی پدر و مادرتان نیستند، بلکه اهل خانه شما داماد شما، پسر عموی پدرتان و شما هستید!!! پس اهل خانه پدر داماد شما و اهل خانه پدر پسر عموی شما چه کسانی هستند؟ اهل خانه داماد شما چه کسانی هستند؟ این تضاد ها برای چی هست؟ این حرف های باطل و دنیای آشفته برای چی هست؟ پس اگر داماد جزء اهل البیت است، عثمان ذوالنورین نیز جزء اهل البیت رسول الله است. ضمیر مذکر در "علیکم" دقیقا برای همین آمده، چون این رحمت که شامل اهل خانه شده، بواسطه رسول اکرم و در سوره هود بواسطه ابراهیم بوده است.

ضمن این که از طرفی می گویید انما ادات حصر است و از طرفی می گویید رسول جزء اهل البیت نیست، پس چون در این آیه هدف تطهیر اهل البیت است و انما ادات حصر، پس رسول معصوم نیست. اگر حرف شما درست می بود و زن آدم اهل خانه او به حساب نمی آید پس باید در آیه سوره هود آیه به این شکل می آمد: أتعجبین من أمر الله، رحمت الله وبرکاته علیک در حالیکه اینطوری آورده، أَتَعْجَبِینَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ ۖ رَحْمَتُ اللَّهِ وَبَرَکَاتُهُ عَلَیْکُمْ

پس حرف شما با خود قران رد می شود، حتی نیازی به استفاده از قرآن نیست چون حرف های شما خود متناقض است و در کلام خودتان رد می شود.

از خود سوال کنید. از عقل تان؛ اگر زن آدم اهل خانه اش نیست، پس چیست؟

کلمه "تاهل" در کتب لغت به معنای همسر گرفتن است، این کلمه از ریشه "اهل" است و این روشن و آشکار می سازد که زن؛ مصداق بارز "اهل" است و جای تعجب نیست در آیاتی که ابتدا اشاره به مثلا "نساء النبی" است بعد از آن کلمه "اهل البیت" می آید. چون زن مصداق اهل البیت است. اگر بگوییم مخالفان این دیدگاه زن ستیز هستند، گزاف نگفته ایم.

شباهت ها بین آیه احزاب و هود زیاد هستند؛ مخاطب هر دو آیه مونث اند، در آیه هود مفرد مونث و در آیه احزاب جمع مونث و در هر دو آیه لفظ منصوب "اهل البیت" به کار رفته است در ابتدای آیه 33 سوره‌ی احزاب، افعال جمع مؤنث مخاطب و در انتهای همان آیه ضمایر جمع مذکر مخاطب آمده اند، پس ضمیر جمع مذکر به هر دلیلی که در آیه‌ 73 سوره‌ی هود آمده باشد به همان دلیل در آیه تطهیر هم ذکر شده است. این طبق قانون حکم الأمثال واحد هست! چون القرآن یفسر بعضه بعضاً یا چنانکه علی بن ابی طالب فرموده: یشهد بعضه على بعض (نهج البلاغه / خطبه 133). قرآن و با قرآن باید تفسیر کرد و بهترین منبع برای تفسیر قرآ«، خود قرآن است. برای فهم یک کلمه از قرآن باید دانست در آیات دیگر همان کلمه به چه معنی بکار رفته است

 

در جواب خود کلمه "اهل البیت"

اولا، لفظ "اهل" منصوب است، چون که منادی است. یعنی یا أهل البیت = ای اهل خانه! یعنی مخاطب همان کسایی هستند که قبل و بعد از این کلمه، مورد خطاب قرار داده شده اند پس خداوند اینطور فرموده: ای اهل این خانه جز این نیست که خداوند می‌خواهد پلیدی را از شما بزداید و شما را چنانکه باید، پاک سازد.

دوما، رسول در کنار مسجدشان، خانه‌ای نسبتاً وسیع داشت که دارای حجره‌ هایی بود. و هر یک از همسران پیامبر در یکی از آن‌ حجره ها اقامت داشتند. برای همین هست در ابتدای آیه "بیوت" در وسط آن "بیت" و در آیه بعدی دوباره "بیوت" ذکر شده است؛ یک بار به اعتبار این که همه زنان منزل پیامبر به سبب انتساب به آن حضرت از اعضای خانوادة او و اهل خانة او هستند و همینطور این که کل حجره های رسول درون یک خانه بزرگ بود «أهل البیت = اهل این خانه» گفته می‌شوند یعنی به عنوان مثال حجره ‌ی «ام سلمه» بیت پیامبر است، حجره‌ ی «جویریه» بیت پیامبر است و... بار دیگر به اعتبار این که هر یک از همسران پیامبر، با آن حضرت، خانواده ‌ای را تشکیل می‌دهند و همین طور در حجره ای جداگانه بودند، «بیوت» گفته می‌ شود.و این دو تعبیر مخالفتی با هم ندارند.

خلاصه و چکیده این مدعا بنابر آیات قرآن

محل زندگی پیامبر و همسرانش که حجره های مختلف داشت، البیت (یعنی خانه پیامبر ص) بود،

کَمَا أَخْرَجَکَ رَبُّکَ مِنْ بَیْتِکَ بِالْحَقِّ

همان‌گونه که خدایت تو را بحق از خانه ات بیرون فرستاد،.

سوره انفال آیه 5

و به اعتبار هر حجره یا اتاق به صورت جدا بودند و حجره های متعدد؛ لفظ بیوت آورده شده است

یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تَدْخُلُوا بُیُوتَ النَّبِیِّ

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! در خانه‌های پیامبر داخل نشوید

سوره احزاب آیه 53

به همین دلیل است در آیه 34 سوره احزاب به همسران پیامبر فرموده: «یاد کنید آنچه را که از آیات خدا و حکمت در ﴿بُیُوتِکُنَّ یعنی در خانه‌های شما (یعنی خانه های زنان رسول)» تلاوت می‌شود.

خانه رسول و زن رسول نداریم،خانه زن رسول خانه خود رسول است و خانه رسول خانه زن رسول است؛ خانه زن شما خانه شماست و خانه شما خانه زن شماست ذکر بیوت در آیات به این دلیل بوده که آن زنان همسر پیامبر بوده اند و درواقع خانه های آن زن ها خانه رسول بوده است. در کل خانه ای که کل حجره ها در آن قرار داشت، خانه هم رسول و هم زن های رسول بوده است. هر یک از همسرانش در یکی از حجره ‌های آن اقامت داشته ‌اند چنین نبوده که هر یک خانه ‌ای در جایی دیگر و جدا از سایر همسران داشته باشند

قرآن زن را اهل البیت دانسته است به این آیات توجه کنید:

وَحَرَّمْنَا عَلَیْهِ الْمَرَاضِعَ مِنْ قَبْلُ فَقَالَتْ هَلْ أَدُلُّکُمْ عَلَىٰ أَهْلِ بَیْتٍ یَکْفُلُونَهُ لَکُمْ وَهُمْ لَهُ نَاصِحُونَ

و ما شیر دایگان را از پیش بر او حرام کرده بودیم. پس [خواهرش آمد و] گفت: آیا شما را بر اهل بیتی راهنمایى کنم که او را برایتان سرپرستى کنند و خیرخواهش باشند(28:12)

همانطور که می دانیم و بر خود شما نیز روشن است الله موسی را به مادرش برگرداند و قول بازگشت موسی را به او داده بود و در آیه بالا فرموده او را به اهل البیت بر می گردانم. همچنان که در آیه بعد همین را ذکر فرموده که موسی را به مادرش که همان اهل البیت بود برگرداند و بعد از کلمه اهل البیت "یکفلونه" آمده که فعل جمع مذکر است و دلیلی که آقایان در آیه تطهیر اقامه می کنند که چرا "عنکم" و "یطهرکم" بصورت مذکر آورده از نطفه رد می کند.

فَرَدَدْنَاهُ إِلَىٰ أُمِّهِ کَیْ تَقَرَّ عَیْنُهَا وَلَا تَحْزَنَ وَلِتَعْلَمَ أَنَّ وَعْدَ اللَّهِ حَقٌّ وَلَٰکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

پس او را به مادرش بازگرداندیم تا چشمش [بدو] روشن شود و غم نخورد و بداند که وعده‌ى خدا درست است، ولى بیشترشان نمى‌دانند(28:13)

همچنین در آیه زیر بخوانید که الله زن موسی را جزء اهل البیت او میداند

فَلَمَّا قَضَىٰ مُوسَى الْأَجَلَ وَسَارَ بِأَهْلِهِ آنَسَ مِنْ جَانِبِ الطُّورِ نَارًا قَالَ لِأَهْلِهِ امْکُثُوا إِنِّی آنَسْتُ نَارًا لَعَلِّی آتِیکُمْ مِنْهَا بِخَبَرٍ أَوْ جَذْوَةٍ مِنَ النَّارِ لَعَلَّکُمْ تَصْطَلُونَ

چون موسى مدت را به سر آورد و با زنش روان شد، از سوى طور آتشى دید. به کسان خود گفت: درنگ کنید. آتشى دیدم. شاید از آن خبرى یا پاره آتشى بیاورم تا گرم شوید.(28:29)

در کتب لغت آمده است وقتی کلمه "اهل" مضاف بر مکان باشد معنی ساکن یا ساکنین آن مکان تعبیر می شود مثلا کلمه "اهل مکه" به معنای ساکنین مکه است. بنابراین همسران رسول الله که در خانه او سکونت داشته اند مصداق بارز اهل البیت یعنی ساکنین بیت او می باشند

همچنین در سوره طه می خوانیم که

وَأْمُرْ أَهْلَکَ بِالصَّلَاةِ

کسان خود را به نماز فرمان ده.(20:132)

اگر زن رسول الله جزء اهل او نیست، پس در این صورت رسول الله مسئولیتی در قبال زنش ندارد و حق ندارد او را مثلا بخاطر عملی توبیخ کند!!!

و در آخر این که خود کلمه "اهل" مذکر است، و طبیعی است که کلمه "عنکم" که برای آن آمده نیز باید مذکر باشد. نمی شود که با ضمیر مونث بگوید "عنکن=از شما زنان" سپس کلمه مذکر "اهل" را برای آن ها بیاورد.

کلمه "اهل" به این خاطر اسم جمع و مذکر است گه زن جزء اهل البیت است همراه با مرد و جمع بین 1 مرد با یک زن ولو هزاران زن، طبق قاعده زبان لغت عربی فعل مذکر می آید. و ضمایر مذکر بعد و قبل از اهل البیت نیز به این خاطر آمده اند که "اهل" از لحاظ معنی "اسم جمع" است و هم مرد و هم زن را با هم شامل می شود، و به لحاظ لفظی "مذکر مجازی" است

پس زن اهل البیت است

پس با توجه به دلایل ذکر شده از خود قرآن، بحث معصومیت ائمه با استناد به تنها دلیل قرآنی آن، کاملا باطل است.

 

توجه: این مقاله با این که کافی، کامل و درخور است

ولی در آینده ممکن است ویرایش شود و ادله قویتری به آن اضافه گردد.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا زنده بودن شهدا ربطی به شنوایی آنان از این دنیا دارد؟

 

امروز بلاخره در این پست می خواهم در مورد آیه 169 سوره آل عمران که به آیه "شهدا زنده اند" معروف است و همینطور حدیثی از رسول الله که به اعتقاد گمراهان رسول در جنگ بدر مرده ها را صدا زده و اعتقاد داشته است که مردگان از این دنیا می شنوند، بحث کنم.

گمراهان می گویند: الله در این آیه فرموده شهدا زنده اند و ما معتقدیم علی شهید شده است، پس علی حی است و میت نیست و می تواند صدای ما را بشنود. این در حالی است که خدا در این آیه صرفا فرموده: به شهدا میت نگویید و الله هرگز نفرموده که میت ها می شنوند. بلکه گمراهان استدلال می کنند که چون شهدا زنده اند پس از این دنیا می شنوند!

وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ

و کسانى را که در راه خدا کشته شده‌اند مرده مپندار، بلکه آنها زنده‌اند و نزد پروردگارشان روزى داده مى‌شوند

سوره آل عمران آیه 169

در جواب گمراهان باید گفت؛ اگر فکر می کنید که وقتی می گویم میت ها از این دنیا نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد دارم، سخت در اشتباه هستید و بلکه این شمایید که قایل به این شده ابد قرآن تضاد دارد! بله من با این گفته که میت ها نمی شنوند خلاف این آیه اعتقاد ندارم بلکه این شمایید که وقتی می گویید میت ها می شنوند خلاف قرآن اعتقاد دارید. این را توجه داشته باشید که الله نفرموده میت ها می شنوند بلکه فرموده آنها زنده اند و شنوایی میت ها را شما استدلال کرده اید و ما در این پست و پست های آینده به رد این استدلال می پردازیم.

قرآن در چند جا فرموده که مرده ها نمی شنوند، خب من هم همین را می گویم

مثلا یک مورد آن سوره نمل آیه 80

مسلّماً تو نمی‌توانی سخنت را به گوش مردگان برسانی، و نمی‌توانی کران را هنگامی که روی برمی‌گردانند و پشت می‌کنند فراخوانی!

این آیه دو قسم دارد. قسمت اول آیه رسول نمی تواند صدای خود را به گوش میت ها برساند به قسمت قسمت دوم تشبیه شده است. یعنی مردگان مانند کرانی هستند که پشت کرده اند صدای ما را نمی شنوند. اگر مردگان می شنیدند در این صورت به کرانی که پشت کرده اند تشبیه نمی شدند!!! و همینطور در سوره فاطر آیه 22 و...

نه تنها می گویم شهدا زنده اند، بلکه کل انسان هایی که تا قبل از این مرده اند نیز، زنده اند! کجا زنده اند؟ این مهم است، جواب این است: نزد پروردگارشان! بروید آیه را دوباره با دقت بخوانید، آن ها نزد پروردگارشان زنده اند. این زنده بودن "عند ربهم" هرگز مخالف اعتقاد به ناشنوایی میت ها از این دنیا نیست؛ بلکه برعکس در تضاد با اعتقاد کسایی است که می گویند میت ها شنوا هستند. میدانید چرا؟ جوابش فقط با کمی دقت مشخص می شود بقدری واضح است که نه حدیث و نه تفسیر لازم نیست.

خدا در آیه 42 سوره زمر می فرماید

خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‌کند، و ارواحی را که نمرده‌اند نیز به هنگام خواب می‌گیرد؛ سپس ارواح کسانی که فرمان مرگشان را صادر کرده نگه می‌دارد و ارواح دیگری را (که باید زنده بمانند) بازمی‌گرداند تا سرآمدی معیّن؛ در این امر نشانه‌های روشنی است برای کسانی که اندیشه می‌کنند

برادران و خواهران، روح هرگز نمی میرد، چه روح ما که در دنیا زنده ایم و می خوابیم و روحمان که طبق این آیه نزد الله میرود، و چه روح کسایی که از این دنیا وفات میابند و روحشان نزد خدا میرود. روح خواب رفته ها و وفات یافته ها، هردو نزد خداست و هردو نزد پروردگارشان زنده هستند

وقتی می گویم "مرده از این دنیا نمی شنود" این هیچ تضادی با زنده بودن روح نزد خدا ندارد. به این دلیل که اساسا زنده بودن روح هیچ ارتباطی به شنیدنش از این دنیا ندارد، تعقل کنید! روح که همیشه زنده است! چه روح ما که خواب می رویم و چه روح میت ها که نزد خدا هستند. روح معدوم می شود نه میت. این جسم است که میت می شود.

اگر قرار بود روح کسی که میت شده و نزد خدا زنده است از این دنیا بشنود، خب طبق این استدلال شما باید وقتی خواب هستیم، بتواتیم مثلا دزدی را که به خانه مان آمده ببینیم یا صدای کسی را وقتی با ما صحبت می کند بشنویم!

خب از عقل و منطق خود سوال کنید. خدا می فرماید وقتی می خوابید روح شما را به سوی خودم می برم یعنی همان جا که روح میت ها هست، آیا در وقت خواب که روحتان نزد پروردگارتان است، امتحان کنید، اگر مادرتان برای آزمایش هم که شده تا صبح با شما صحبت کند و شما خواب باشید، آیا شما چیزی می شنوید؟ آیا اگر صبح مادرتان از شما مساله را جویا شود شما می توانید به او پاسخی بدهید؟ چیزی شنیده اید؟ خب پس چرا تعقل نمی کنید؟ روشن است که وقتی خواب هستیم چیزی از این دنیا نمی شنویم و اگر کسی خلاف این بگوید که در خواب می شنویم متضاد حرف زده است هم با قرآن و هم با عقل و منطق تضاد دارد

شما فقط وقتی شنوا می شنوید که روح اجازه برگشت به جسم تان را بگیرد، برای همین است اگر کسی با شما صحبت کند تنها آخرین حرف او را بیاد می آورید. چون اساسا بشر وقتی از این دنیا می شنود و آگاه است که روح و جسم با هم در ارتباط باشند. کل زمانی که روح نزد الله است شما هیچ نمی شنوید و بعد از آن که خدا اذن بازگشت به جسم را داد، آنوقت شما فقط کلام آخری را می شنوید که با شما گفته اند.

روح همه، هم علی هم محمد و... الان نزد پروردگارشان زنده است و از نعمت هایی که خدا به آنها ارزانی داده خوشحال اند، جسم محمد و علی و... نیز الان خاک است. خدا فقط در قیامت است به روح آن هایی که میت شده اند اذن می دهد که به جسم برگردد. عزیزان جسم ماده است هر ماده ای مستلزم آن است که مکانی داشته باشد، یک ماده در یک زمان دو جا نیست. اگر روح به جسم برگردد طبق آیات قرآن آن جسم زنده می شود. اگر آن جسم زنده شود فقط در آن صورت است که می تواند از این دنیا آگاه شود. شنوایی از این دنیا فقط با ارتباط جسم و روح ممکن است. اگر ارتباط این دو قطع شود نه جسم از این دنیا می شنود و نه روح از این دنیا می شنود

روح زنده ما وقتی خوابیم نزد خداست

روح زنده کسایی هم که وفات یافته اند نزد خداست

به همان دلیل که وقتی خوابیم چیزی از این دنیا نمی بینیم و نمی شنویم

به همان دلیل نیز، وفات یافته ها این دنیا را نمی بینند و نمی شنوند

روح فرعون، روح نمرود، روح ابن ملجم، روح محمد و... روح همه الان زنده است، نزد پروردگارشان زنده است. بعضی طبق آیات قرآن از نعمت ها خوشحال اند و برخی عذاب می بینند.

حالا بپردازیم به حدیث

کتاب صحیح بخاری، شماره حدیث: 3747

(حدیث مرفوع) حَدَّثَنَا إِبْرَاهِیمُ بْنُ الْمُنْذِرِ ، حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ فُلَیْحِ بْنِ سُلَیْمَانَ ، عَنْ مُوسَى بْنِ عُقْبَةَ ، عَنْ ابْنِ شِهَابٍ ، قَالَ : " هَذِهِ مَغَازِی رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ " , فَذَکَرَ الْحَدِیثَ ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ وَهُوَ یُلْقِیهِمْ : " هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَکُمْ رَبُّکُمْ حَقًّا " ، قَالَ : مُوسَى ، قَالَ نَافِعٌ : قَالَ عَبْدُ اللَّهِ : قَالَ نَاسٌ مِنْ أَصْحَابِهِ : یَا رَسُولَ اللَّهِ تُنَادِی نَاسًا أَمْوَاتًا ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : " مَا أَنْتُمْ بِأَسْمَعَ لِمَا قُلْتُ مِنْهُمْ " ، قَالَ أَبُو عَبْد اللَّهِ : " فَجَمِیعُ مَنْ شَهِدَ بَدْرًا مِنْ قُرَیْشٍ مِمَّنْ ضُرِبَ لَهُ بِسَهْمِهِ أَحَدٌ وَثَمَانُونَ رَجُلًا , وَکَانَ عُرْوَةُ بْنُ الزُّبَیْرِ ، یَقُولُ : قَالَ الزُّبَیْرُ : قُسِمَتْ سُهْمَانُهُمْ فَکَانُوا مِائَةً وَاللَّهُ أَعْلَمُ " .

رسول در این حدیث فرموده: شما شنواتر از آنها به آن چه به آن ها می گویم، نیستید

این استناد گمراهان است، برای این که توجیهی پیدا کنند برای آیه آل عمران و حرف خود را درواقع با روایت به آیه بچسبانند! این حدیث تا اینجا، کاملا برخلاف آیه های 80 سوره نمل و 22 سوره فاطر است، اگر اینطور باشد در کلام الله تضاد پیش آمده و دست آویزی برای رد قرآن توسط اسلام ستیزان می شود ولی جالب است ذات ریاکارانه شان، هرگز به آن ها اجازه نمی دهد که ادامه این حدیث را بخوانند و در همه جا این حدیث را تا اینجا ذکر می کنند از پدر بزرگ هایشان تا همین جا می شنوند، در کتاب هایشان تا همین جا می نویسند. ولی توجه داشته باشید، این حدیث ادامه دارد!!! اگر این حدیث در اینجا تمام بشود، کاملا خلاف قرآن است! ولی این حدیث اهل سنت است و این پایان حدیث نیست!

چون خدا به رسول در قرآن فرموده، تو هرگز نمی توانی مردگان و کسانی که در گورها هستند را شنوا کنی، یعنی مردگان شنوا نیستند و یکی با قدرتی لازم است تا آنها را شنوا کند و این قدرت فقط خداست. پس مردگان شنوا نیستند. پس یعنی رسول این را نمی دانسته و قرآنی که بر او نازل می شده را فراموش می کرده است؟!!! و اگر می دانسته مردگان نمی شنوند پس چرا با وجود این، چنین حرفی فرموده است، منظور رسول الله از این حرف چه بوده است؟!!!

طبق آیه زیر قدرت شنوا کردن مردگان فقط در دست خداست

وَمَا یَسْتَوِی الْأَحْیَاءُ وَلَا الْأَمْوَاتُ ۚ إِنَّ اللَّهَ یُسْمِعُ مَنْ یَشَاءُ ۖ وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ

و زندگان و مردگان برابر نیستند. خدا هر که را خواهد مى‌شنواند. و تو نمى‌توانى سخن خود را به مردگانى که در گور خفته‌اند بشنوانى.(35:22)

سوره فاطر آیه 22

 

تمام دعوت وبلاگ "قرآن هدایتگر است" همان طور که در پست "هدف از دعوت وبلاگ قرآن هدایتگر است" نوشته شده است، در همین آیه 22 سوره فاطر خلاصه می شود؛ عزیزان! الله بیهوده نفرموده که او شنوا و بیناست، می دانیم که صفات الله یعنی همین شنوایی و بینایی مطلق هستند و کسی مثل آنها را ندارد و اگر کسی صفات الله را برای کس دیگری قایل شود مشرک است. از طرفی می دانیم که همه موجودات زنده و بندگان الله، هم شنوا هستند و هم بینا هستند. اما نکته این جاست که هیچ کس مانند الله در یک لحظه هرگز همه چیز را نمی شنود. جز خدا کسی نمی تواند میلیون ها نفر را که در یک زمان او را می خوانند، ببیند و بشنود.

بیایید ادامه حدیث را در حدیث شماره 4724 در کتاب مسند أحمد بن حنبل یا در همان کتاب صحیح بخاری حدیث شماره 1288 بخوانیم

 (حدیث مرفوع) حَدَّثَنَا یَزِیدُ ، أَخْبَرَنَا مُحَمَّدٌ یَعْنِی ابْنَ عَمْرٍو ، عَنْ یَحْیَى بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ حَاطِبٍ أَنَّهُ حَدَّثَهُمْ ، عَنِ ابْنِ عُمَرَ أَنَّهُ قَالَ : وَقَفَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ عَلَى الْقَلِیبِ یَوْمَ بَدْرٍ ، فَقَالَ : " یَا فُلَانُ یَا فُلَانُ ، هَلْ وَجَدْتُمْ مَا وَعَدَکُمْ رَبُّکُمْ حَقًّا ؟ أَمَا وَاللَّهِ إِنَّهُمْ الْآنَ لَیَسْمَعُونَ کَلَامِی " ، قَالَ یَحْیَى : فَقَالَتْ عَائِشَةُ : غَفَرَ اللَّهُ لِأَبِی عَبْدِ الرَّحْمَنِ ، إِنَّهُ وَهِلَ ، إِنَّمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ : " وَاللَّهِ إِنَّهُمْ لَیَعْلَمُونَ الْآنَ أَنَّ الَّذِی کُنْتُ أَقُولُ لَهُمْ حَقُّ ، وَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى یَقُولُ : إِنَّکَ لا تُسْمِعُ الْمَوْتَى سورة النمل آیة 80 وَمَا أَنْتَ بِمُسْمِعٍ مَنْ فِی الْقُبُورِ سورة فاطر آیة 22 .

این احادیث، حدیث های مرفوع بودند و نزد اهل سنت صحیح هستند

تعریف حدیث مَرفُوع: آن است که به رسول خدا نسبت داده شود، از گفتار یا کردار یا اعمالی که به حضور مبارک انجام شده و یا صفتی، سند آن متصل باشد یا منقطع یکسان است.

ام المومنین عایشه در این حدیث که ادامه و تکمیل کننده حدیث بالا بود فرمودند: خدا از ابی عبدالرحمن ببخشاید، درست است که رسول الله این را فرموده اند، ولی او اشتباه فکر می کرده که رسول الله منظورش آن بوده است، چون اگر منظور رسول الله اینطور باشد که عبدالرحمن می گوید، رسول خدا بر خلاف آیه فاطر و نمل سخن گفته است، بلکه رسول خدا منظورش این بوده و فرموده: الان این مشرکان کشته شده جنگ بدر، به یقین حرف هایی که در زمان حیات شان به آن ها می گفتم و دعوت شان می کردم، به یقین آن حرف هایم رسیدند، فهمیدند حرفایی که من به آن ها میزدم حق بود، بلکه حتی از الان شما نیز بهتر یقین پیدا کرده اند چرا که آن ها در حال حاضر فرشتگان را که بر پشت شان میزنند، می بینند و آگاه شدند، ولی شما هنوز چیز هایی که آن ها دیده اند، نمی بینید و هنوز بر شما غیب مانده است و شما به اندازه آنان حرف های من را مطمین نیستید. آن ها وعده های الله را همین الان از شما بهتر می بینند، یعنی آن ها به "علم الیقین" و به "عین الیقین" رسیده اند و شما اینطور نیستید.

 

خب! این دو برداشت کاملا متفاوت بود، از دو صحابه بزرگوار، یکی عبدالرحمن و دیگری ام المومنین عایشه، باید دید کدام برداشت صحیح و مطابق قرآن است، مسلما هر حدیثی که در تضاد با قرآن باشد، باطل است و پر واضح که حدیث مورد استناد گمراهان تا آنجا، کاملا برخلاف قرآن است! ولی ادامه حدیث و برداشتی که ام المومنین عایشه داشته اند، کاملا موافق قرآن است. اگر برداشت ام المومنین عایشه نبود، الان این حدیث نزد اهل سنت مردود و باطل می بود چون کاملا برخلاف قرآن است. درستش هم همین است که احادیث متضاد با قرآن را باطل بدانیم، چون قرآن حجت است و الله قول حفاظت از قرآن را داده است

من احساس می کنم که تنفر گمراهان نسبت به ام المومنین، بر میگردد به همین حدیث های نقل شده از ایشان، چون اساس مذهب آن ها با همین احادیث باطل شده است. خدا به صورت واضح فرموده که مردگان نمی شنوند. دیگر باید به چه صورت می گفت تا شما باور کنید؟ آیا باید خدا خود بیاید و حضورا به دست تک تک شما نامه دهد یا سخن بگوید؟

مگر انتظار آنان غیر از این است که خدا و فرشتگان، در [زیر] سایبانهایى از ابر سپید به سوى آنان بیایند و کار یکسره شود؟ و کارها به سوى خدا بازگردانده مى‌شود

سوره بقره آیه 210

 

توجه: با اینکه این پست کامل هست ولی ممکن است در آینده ویرایش شود

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

بررسی آیه راسخون در علم



بسم الله الرحمن الرحیم

بررسی آیه راسخون در علم

 

در این پست قصد داریم در مورد آیه 7 سوره آل عمران بحث کنیم

استناد بسیاری از گمراهان برای تقلید کورکورانه به این آیه است. منظور از تقلید کورکورانه این است که وقتی به شخصی نظری را بگویند، او تحقیق نکرده آن را قبول کند آنهم به دلیلی گمراه کننده تر از آن، یعنی این که آن شخص گوینده را نزد خود بزرگ جلوه داده باشد و همه حرف های او را چشم بسته قبول و اجرا کند. این یعنی "رب گرفتن". چون فقط الله است که چشم بسته باید اطاعت شود و هر کس هر چیزی گفت باید پرسید چرا؟.

سوال این است: اولا ایا در کلام خدا تضاد هست؟ دوما یعنی خدا قرآن را برای علما نازل کرده است؟ اگر اری! پس چرا در صدها آیه که گفتگوهای قیامت را می خوانیم، دلیل به گمراهی رفتن مردم همان علما هستند که مردم در دنیا به آن ها اعتماد کرده بودند و فقط آن ها را عالم می دانستند؟

و بعد این که چرا خدا در آیات متعددی که فقط بخش کوچکی از آن ها رو ذکر می کنم، فرموده:

وَلَقَدْ یَسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ

ما قرآن را برای تذکّر آسان ساختیم؛ آیا کسی هست که متذکّر شود؟

سوره قمر آیه 17 و...

إِنَّا أَنْزَلْنَا عَلَیْکَ الْکِتَابَ لِلنَّاسِ بِالْحَقِّ

ما این کتاب را برای مردم بحق بر تو نازل کردیم

سوره ی کوبنده زمر ایه 41

اوج عزت مندی اسلام در زمانی بود که مسلمین تقلید نمی کردند، اما از آن وقت که تقلید را علما به دین افزودند امت اسلام رو به ضعف نهاد و اتفاقا دلیل پیشرفت کشور های غیرمسلمان این بود که تقلید نداشتند. و هر وقت کسی چیزی به آنها می گفت سوالاتی از جمله: چرا، چگونه و چطور می پرسیدند و هرگز چشم بسته چیزی را قبول نمی کردند. این کتاب برای مردم آسان شده، چرا؟ چون فقط و فقط کتابی است برای راهنمایی، تذکر و یادآوری. باید طوری آسان باشد که هر کس آن را خواند، بفهمد.

در حالی که بسیاری از شما اصلا کتاب را باز نکردید، و اگر باز کردید روزنامه وار خواندید و کمی تامل نکردید تا بتوانید نظر بدهید که آسان است یا نیست!!! حتی همین گفته تان را که می گویید آسان نیست و علما می فهمند از علما شنیده اید و طوطی وار تکرار می کنید! البته این مخالف قرآن است و عکس این گفته در قرآن ذکر شده است.

إِنْ هُوَ إِلَّا ذِکْرٌ لِلْعَالَمِینَ

این قرآن چیزی جز تذکّری برای جهانیان نیست

سوره تکویر آیه 27

 

پس وقتی شما با استفاده از آیه "راسخون در علم" می گویید قرآن را فقط علمای ما می فهمند و ما نمی فهمیم، و خدا که در این ایات به صراحت گفته این قرآن برای همه است و برای همه آسان شده، چون فقط تذکر دهنده است بدانید که یک جای کار شما و حرفای شما اصطلاحا می لنگد. چون حرفای خدا هرگز تضادی ندارند این ترجمه ها و برداشت شماست که باعث تضاد شده، نه کلام خدا.

آیه این است سوره آل عمران آیه 7 ترجمه بزرگترین مرجع تقلید شیعه یعنی آیت الله مکارم شیرازی

هُوَ الَّذِی أَنْزَلَ عَلَیْکَ الْکِتَابَ مِنْهُ آیَاتٌ مُحْکَمَاتٌ هُنَّ أُمُّ الْکِتَابِ وَأُخَرُ مُتَشَابِهَاتٌ ۖ فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیْغٌ فَیَتَّبِعُونَ مَا تَشَابَهَ مِنْهُ ابْتِغَاءَ الْفِتْنَةِ وَابْتِغَاءَ تَأْوِیلِهِ ۗ وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلَّا اللَّهُ ۗ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنَا ۗ وَمَا یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُو الْأَلْبَابِ

او کسی است که این کتاب را بر تو نازل کرد، که قسمتی از آن، آیات محکم است؛ که اساس این کتاب می‌باشد؛ و قسمتی از آن، «متشابه» است اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهاتند، تا فتنه‌انگیزی کنند؛ و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند؛ در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم نمی‌دانند و می‌گویند: ما به همه آن ایمان آوردیم؛ همه از طرف پروردگارِ ماست. و جز صاحبان عقل، متذکر نمی‌شوند

اینجا "واو" که بین الله و راسخون آمده "واو" استیناف هست، وقتی استیناف باشد یعنی جمله بعد از کلمه الله وقف دارد، و باید مکث کرد و این عکس نظر کسایی ایست که معتقدند "واو" عطف است. گر مرحمت کنید و به قرآن مراجعه کنید می بینید که در تمامی قرآن ها بین الله و راسخون در علم علامت وقف هست خصوصا در همین آیه بالا که از نرم افزار کپی شده است می توانید علامت وقف را بین الله و راسخون ببینید همچنین همه قاریان نیز وقتی به اینجا می رسند وقف و مکث دارند. یعنی به الله که می رسند مکث می کنند سپس با واو ادامه جمله را می خوانند

یعنی چه؟ اگر "و" را عطف بدانیم، راسخون در علم را به الله عطف کرده ایم در این صورت معنی این می شود:

تاویل آیات را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند در حالی که می گویند ما به همه ی آن ایمان آوردیم

این همان ترجمه ای هست که اقای مکارم بر این اعتقاد هست این در جا غلط است چون که اگر اینطور باشد، راسخون می گویند " آمَنَّا بِهِ" این "به" بر میگردد به ایات متشابه، پس راسخون در علم هم باید مثل الله همه آن را بدانند یعنی وقتی که تاویل همه را می دانند، پس دیگر متشابه و... برایشان معنی ندارد که جایز باشد بگویند "امنا به". در آن صورت مثل خدا همه اش را میدانند و همه آیات برایشان محکم است. پس وقتی همه آیات برایشان محکمات است، ادامه ی جمله بی معنی می شود

چون این گفته را کسانی می گویند که آیاتی برایشان متشابه است و تاویل آن را نمی دانند، برای همین چون فقط الله آن را می داند در برابر او سر تسلیم می آیند و این جمله را می گویند.

ضمن این که اگر "واو" را عطف بدانیم و هم الله و هم راسخون آن را بدانند؛ پس در این صورت کلمه "یقولون" که ضمیر است، جمله ای که در ادامه گفته می شود، هم به الله برمیگردد و هم به راسخون. پس چون واو عطف شده آیا خود الله نیز می گوید: من به همه آن ایمان آوردم آن از طرف پروردگار من است؟!!! همه این اشکالات به این دلیل است که "واو" را عطف گرفتیم. این اشتباه محض است که هم "واو" را عطف بگیریم و در ادامه آن گفته را فقط به راسخون در علم نسبت بدهیم!!!

همچنین اگر تاویل آن آیات را راسخون در علم نیز می دانند، بفرمایید ایات قیامت را با استفاده از آن تاویل بر همه معلوم کنید، آیات قیامت و خیر از قیامت و حوادث آن را فقط خدا می داند چون قیامت و حوادث آن غیب است و تنها کسی تاویل کامل ایات قیامت را می داند که علم غیب داشته باشد در حالی که جز خدا کسی علم غیب ندارد.

آیات قیامت پیشکش، اگر تاویل آیات متشابه را ائمه شما می دانند بفرمایید تاویل آیات سوره "الرحمن" را برای ما طبق مدعایتان شرح دهید. سوره الرحمن مشتی است بر دهان کسانی که در ترجمه این آیه نوشته اند: تاویل آیات متشابه را جز خدا و راسخون در علم نمی دانند.

اما نکته ای بسیار مهم که در اینجا حتما باید ذکر شود این است: همه می دانیم تمام علمی که الله به رسولان عطا کرده برای این بوده است تا آنها انسان هایی را که به گمراهی رفته اند متذکر شوند تا به اسلام بازگردند، پس وقتی به آنها علم آگاهی از متشابهات داده شده است تا آنها مانند الله متشابهات را بدانند و از سویی بعضی فتنه انگیزان از همین متشابهات برای گمراهی مردم استفاده می کنند، کجای دین الله کامل شده است؟ پس چرا الله فرموده الیوم اکملت لکم دینکم؟ این تفسیر و تاویل کجاست تا دیگر فتنه انگیزان با استفاده از آن آیات متشابه مردم را به گمراهی نکشانند؟ چرا تاویل بسیاری از آیات را نمی دانیم؟ و چرا همه ما دقیقا مثل آن گفته راسخان در علم عمل می کنیم و مثل آنها می گوییم به همه آن ایمان آوردیم؟ وقتی ما هم مثل آنها همان را می گوییم این چه فضیلتی است که برای آنها قایل می شوید؟ خب ما هم به غیب ایمان داریم!!! این را نیز توجه داشته باشید که ائمه نظر مخالف این حرفی که به آنها نسبت می دهند دارند و می گویند تاویل آیات را "جز خدا" کسی نمی داند.

اگر راسخون در علم بدلیل آگاهی یافتن از متشابهات است که ایمان آورده اند و آنطور که گمراهان می گویند خدا به ائمه علم به آن متشابهات را داده است. پس در این صورت کسانی که به آنها علم داده نشده حق دارند که ایمان نیاورند و همین را بهانه کنند که علم آن به ما داده نشده بود.

اتفاقا راسخون در علم در سوره نساء آیه 162 هم ذکر شده است

بیایید ببینیم منظور از راسخون در علم چه کسانی هستند و چه چیز را می فهمند و چه کسانی همراه راسخون در علم آن چیز را می فهمند

لَکِنِ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ مِنْهُمْ وَالْمُؤْمِنُونَ یُؤْمِنُونَ بِمَا أُنْزِلَ إِلَیْکَ وَمَا أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِکَ ۚ وَالْمُقِیمِینَ الصَّلَاةَ ۚ وَالْمُؤْتُونَ الزَّکَاةَ وَالْمُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْیَوْمِ الْآخِرِ أُولَٰئِکَ سَنُؤْتِیهِمْ أَجْرًا عَظِیمًا

ولی راسخانِ در علم از آنها، و مؤمنان (از امّت اسلام،) به تمام آنچه بر تو نازل شده، و آنچه پیش از تو نازل گردیده، ایمان می‌آورند. (همچنین) نمازگزاران و زکات‌دهندگان و ایمان‌آورندگان به خدا و روز قیامت، بزودی به همه آنان پاداش عظیمی خواهیم داد

سوره نساء آیه 162

این آیه در مورد یهودیان است، پس مشخص می شود که یهودیان هم راسخون در علم دارند، و تعبیری که گمراهان از راسخون در علم دارند و خاص ائمه خود می دانند اشتباه است. خب پس آیا راسخون یهودیان هم ائمه شما هستند؟ یهودیان قبل از رسول هم راسخون در علم داشتند، پس قبل از آن راسخون در علم آنها چه کسانی بوده اند؟

جدایی از این بحث ها مگر راسخون چه چیز را فهمیدند که باعث شده علما این برچسب را به آنها بزنند و چیزی را که فقط خدا می داند به آنها هم نسبت دهند؟ یعنی چی؟ منظور چی هست؟ و این چه امتیازی است؟

خدا که هم به راسخون در علم یهود، هم راسخون مسلمانان و هم نمازگزاران و زکات دهنده گان و ایمان داران به قیامت بخاطر اینکه به رسول گفتند، ما ایمان داریم به آنچه پیش از تو نازل شده و همچنین آنچه اکنون بر تو نازل شده، وعده ی پاداش بزرگ داده است

راسخون در علم می گویند به تمام آنچه از طرف الله نازل شده، هر چیزی که باشد، ایمان آوردیم، چون از جانب الله هست، خب این چه امتیازی است؟ بقیه مومنان نیز که عینا همین گونه می گویند! آن ها هم در مقابل این آیات سر تسلیم می آیند!

یعنی ما مردم عادی چه به آیات متشابه و چه محکم، ایمان نداریم؟ و نمی گوییم آن از طرف پروردگارمان است؟ یعنی فقط راسخون در علم این را می گویند؟ عجب!!! اشتباه معتقدان به واو عطف در این است که انتظار دارند حتما راسخون در علم امتیاز و برتری در حد آگاهی خدا دارند سبحان الله- که الله در ادامه جمله، نقلی از آنان را ذکر کرده که می گویند به همه آیات ایمان داریم!!! در صورتی که این گفته راسخون در علم به جهت آن است، آنها چون در دستیابی به غیب اظهار عجز و اعتراف می کنند مورد ستایش قرار گرفته اند و اگر نه همه مومنان همین حرف آنها را می گویند. کما این که خدا در مورد مومنان، یعنی کسانی که حقیقتا به خدا ایمان دارند در آیه 3 سوره بقره اینطور می فرماید و آنها را دقیقا بخاطر همین عقیده مورد ستایش قرار داده و مومن می نامد:

الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ

(پرهیزکاران) کسانی هستند که به غیب [=آنچه از حس پوشیده و پنهان است‌] ایمان می‌آورند.(2:3)

 

بله! همه مومنان به غیب ایمان دارند. خدا، قیامت، فرشتگان، جهنم، نعمت های بهشت، حوادث قیامت و... همه در غیب هستند و به کسانی مومن می گویند که به این غیب ایمان آورده اند. دلیل این که الله رب گرفته شده است این است که مومنان به دستور او به چیزی که برایشان پوشیده است ایمان آورده اند و از دستور او اطاعت بی چون و چرا کرده اند. حالا اگر شما از کسی اطاعت بی چون و چرا کرده باشی، او را رب گرفته اید.

آیاتی هست که جز خدا کسی تاویل آن ها را نمی داند، و محال ممکن است اگر راسخون در علم بدانند تاویل این آیات چی بوده است

نظری هم که می گویید، فقط از روی ظن و گمان هست که مثلا فرمایش می کنید: شاید منظور الله این بوده، شما که در مورد آیات دیگر نظر قطعی دارید، پس اگر مثل خدا همه آن را می دانستید دیگر نباید بگویید شاید و نباید در مورد یک آیه چند نظر مختلف بیاورید! مگر ادعا نکردید شما تاویل آن را دانسته بودید؟

ما مردم عادی هم می توانیم به نظرات مان "شاید" اضافه کنیم و هر چی خواستیم بگوییم این که نشد که، می فهمید؟ وقتی در کلام تان "شاید" آوردید، یعنی همان طور که الله در همین آیه رسوایتان کرده است، فقط و فقط برای فتنه انگیزی این را می گویید، درواقع شما حتی در آیه ای که الله در آن هشدار داده کسانی هستند که می خواهند با آیات متشابه فتنه انگیزی کنند، در خود همین آیه نیز همین کار را می کنید!!!

ترجمه ی صحیح آیه طبق ترجمه دیگر مترجمان شیعی از جمله آقای عبدالمحمد آیتی، ابوالفضل بهرام پور، محمد کاظم معزی و... بسیاری دیگر به این صورت است

اوست که این کتاب را بر تو نازل کرد. بعضى از آیه‌ها محکماتند، این آیه‌ها ام‌الکتابند، و بعضى آیه‌ها متشابهاتند. امّا آنها که در دلشان میل به باطل است، به سبب فتنه‌جویى و میل به تأویل از متشابهات پیروى مى‌کنند، در حالى که تأویل آن را جز خداى نمى‌داند. و آنان که قدم در دانش استوار کرده‌اند مى‌گویند: ما بدان ایمان آوردیم، همه از جانب پروردگار ماست. و جز خردمندان پند نمى‌گیرند

ترجمه ی صحیح آیه 7 سوره آل عمران

پس اگر راسخون هم مانند الله میدانند، دیگر متشابه برایشان معنی ندارد تا جایز باشد بگویند ما به متشابهات و آیات محکم آن ایمان داریم. برعکس؛ وقتی می گویند ما به همه آیات چه متشابه و چه محکمات ایمان داریم، پس یعنی برای راسخون در علم هم برخی آیات متشابه هست!!!

 

الله می فرماید:

فَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَذَبَ عَلَى اللَّهِ وَکَذَّبَ بِالصِّدْقِ إِذْ جَاءَهُ ۚ أَلَیْسَ فِی جَهَنَّمَ مَثْوًى لِلْکَافِرِینَ

پس چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که بر خدا دروغ ببندد و سخن راست را هنگامی که به سراغ او آمده تکذیب کند؟! آیا در جهنّم جایگاهی برای کافران نیست؟

سوره کوبنده زمر آیه 32

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

آیا شیعه پاسخ گفته است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

آیا شیعه پاسخ گفته است؟

در رد دلایل قرآنی اثبات تقیه مورد نظر شیعه مومن آل فرعون

 

مجموعه پست های "آیا شیعه پاسخ گفته است" نقد و ردیه ای است بر کتاب "شیعه پاسخ می دهد" که من در سایت آقای مکارم شیرازی خواندم و تصمیم به این گرفتم که تا حد توان ام به تمامی ادعاهای مطرح شده در این کتاب جواب بدهم. این کتاب را شیعیان در جواب نقد های اهل سنت نوشته اند و سعی کرده اند با قویترین دلایل، بقول خودشان جوابی دندان شکن به اهل سنت بدهند. البته بسیار جای تعجب دارد که مورد خطابشان بیشتر متوجه "وهابیت" است!!! در حالی که عنوان این کتاب در اصل جوابیه به اهل سنت است و این روشن می کند که درواقع منظور آنان از وهابیت، اهل سنت است.!

در اولین پست در این زمینه به رد اولین دلیلی می پردازیم که این کتاب با عنوان دلایل قرآنی تایید تقیه از آن یاد می کند. یعنی آیه 28 سوره بسیار زیبای غافر که البته ما آیات 28 تا 45 را با هم خواهیم خواند.

ابتدا ادعاهای کتاب شیعه پاسخ می دهد را بخوانید:

تقیّه آن است که انسان، عقیده دینى خود را در برابر مخالفان متعصّب و سرسخت که ممکن است خطرى براى او بیافرینند، کتمان کند.

به عنوان مثال یک مسلمان شیعى در بیابانى گرفتار یک فرد وهّابى تندرو مى شود که ریختن خون مسلمان شیعه را مباح مى داند، در این حالت براى حفظ جان و مال و ناموس خود، عقیده خود را از او پنهان می کند.

هر عاقلى تصدیق مى کند که این کار کاملا منطقى است و عقل بر آن حاکم است، چرا که نباید جان خود را فداى تعصّب متعصّبان کرد.

تقیّه اى که ما مى گوییم این است که شخص در باطن اعتقاد صحیح اسلامى دارد، منتها تابع نظر بعضى از تندروان وهّابى که همه مسلمین را جز خودشان، کافر مى دانند و براى آنها خط و نشان مى کشند و تهدید مى کنند، نیست; هرگاه فرد با ایمانى عقیده خود را براى حفظ جان و مال و ناموس خود، از این گروه متعصّب کتمان کند، تقیّه است و عکس آن نفاق.

تقیّه در واقع یک سپر دفاعى است و به همین جهت در روایات ما به عنوان «تُرس المُؤمن» یعنى «سپر افراد با ایمان» معرّفى شده است.

هیچ عقلى اجازه نمى دهد که انسان عقیده باطنى خود را در برابر افراد خطرناک و غیرمنطقى اظهار کند و جان یا مال یا ناموس خود را به خطر بیندازد، چرا که هدر دادن نیروها و امکانات بدون فایده عاقلانه نیست.

تمام عقلاى دنیا براى حفظ جان خود در برابر دشمنان سرسخت، از روش تقیّه استفاده مى کنند، و هرگز کسى را بر استفاده کردن از این روش، سرزنش نخواهند کرد. در تمام دنیا نمى توانید کسى را پیدا کنید که تقیّه را با شرایطش نپذیرفته باشد.

 

بعد از این توضیحات، نویسنده کتاب شیعه پاسخ می دهد، به ذکر اولین آیه از قرآن می پردازد یعنی آیه 28 سوره غافر و مثل همیشه هرگز ادامه آیات را نمی خوانند، و البته مردم هم همیشه چشم شان به دهان آنها هست و قرآن نمی خوانند.! و در توضیح این آیه نوشته اند:

به این ترتیب مؤمن آل فرعون در عین تقیّه و «کتمان ایمان خود» نصایح لازم را به آن گروه متعصّب لجوج که تصمیم گرفته بودند خون پیامبر الهى موسى را بریزند، مى کند.

 

می بینید که این کتاب از کل حرف های آن مومن که در مقابل فرعون و آل فرعون می گفته است با عنوان "نصایح" یاد می کند و به این ترتیب می خواهد گفته های او را در جمع "امامان جهنم" کوچک جلوه دهد.

اینها نصیحت است، درست. ولی چه جور نصیحتی کرده است؟ در مقابل چه کسانی و در چه شرایطی؟ شما می گویید وقتی در شرایط خطر قرار گرفتید مجاز هستید که عقیده خود را آنطور که طرف ظالم می خواهد بیان کنید و از بیان عقیده راستین خود خودداری کنید، آیا زمان فرعون آن شرایط نیست؟

ما اکنون به حرف هایی که بین فرعون و آن مومن از بزرگانش ردوبدل شد می پردازیم و با حرف هایی که رسولان به مردم می زدند مقایسه می کنیم، لطفا به این نکته توجه داشته باشید که این مومن در دربار فرعون و با شخص فرعون مجادله می کند. شرایط حکومت جبار فرعون را که منکر نیستید؟ حکومتی از بس ظالم که خدا از آنها به عنوان پیشواها و امامان جهنم یاد کرده است و این مومن درواقع در مقابل ظالم ترین اشخاصی این سخنان را گفته که هزاران برابر بدتر از آن غولی که شما بعنوان "وهابی" به دروغ ساختید، بوده اند به طوری که فرعونیان امامان جهنمیان هستند.!

مرد مومن از آل فرعون گفت:

مردى مؤمن از خاندان فرعون که ایمان خود را نهان مى‌داشت، گفت: «آیا مردى را مى‌کشید که مى‌گوید: پروردگار من خداست؟ و مسلماً براى شما از جانب پروردگارتان دلایل آشکارى آورده، و اگر دروغگو باشد دروغش به زیان اوست، و اگر راستگو باشد برخى از آنچه به شما وعده مى‌دهد به شما خواهد رسید،

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

بگو: «به من خبر دهید اگر این قرآن از سوی خداوند باشد و شما به آن کافر شوید، چه کسی گمراهتر خواهد بود از کسی که در مخالفت شدیدی قرار دارد؟!(41:52)

یا مى‌گویند: «آن (قرآن) را بربافته است.» بگو: «اگر آن را به دروغ سر هم کرده‌ام، گناه من بر عهده خود من است، و[لى‌] من از جُرمى که به من نسبت مى‌دهید برکنارم.»(11:35)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

چرا که خدا کسى را که افراطکار دروغزن باشد هدایت نمى‌کند.(40:28)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

خداوند آن کس را که دروغگو و کفران‌کننده است هرگز هدایت نمی کند‌!(39:3)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

اى قوم من، امروز فرمانروایى از آنِ شماست [و] در این سرزمین مسلطید، و[لى‌] چه کسى ما را از بلاى خدا -اگر به ما برسد- حمایت خواهد کرد؟

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

بگو: «چه کسی می‌تواند در برابر خداوند از شما دفاع کند هرگاه زیانی برای شما بخواهد، و یا اگر نفعی اراده کند (مانع گردد)؟! و خداوند به همه کارهایی که انجام می‌دهید آگاه است!»(48:11)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

کسى که ایمان آورده بود، گفت: «اى قوم من، من از [روزى‌] مثل روز دسته‌ها[ى مخالف خدا] بر شما مى‌ترسم.(40:30)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

و به سوى [اهل‌] مَدْیَن، برادرشان شعیب را [فرستادیم‌]. گفت: «اى قوم من، خدا را بپرستید. براى شما جز او معبودى نیست. و پیمانه و ترازو را کم مکنید. به راستى شما را در نعمت مى‌بینم. و[لى‌] از عذاب روزى فراگیر بر شما بیمناکم.»(11:84)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

[از سرنوشتى‌] نظیر سرنوشت قوم نوح و عاد و ثمود، و کسانى که پس از آنها [آمدند]. و [گرنه‌] خدا بر بندگان [خود] ستم نمى‌خواهد.(40:31)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

خداوند هیچ به مردم ستم نمی کند‌؛ ولی این مردمند که به خویشتن ستم می‌کند!(10:44)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

و اى قوم من، من بر شما از روزى که مردم یکدیگر را [به یارى هم‌] ندا درمى‌دهند، بیم دارم.(40:32)

روزى که پشت‌کنان [به عنف‌] بازمى‌گردید، براى شما در برابر خدا هیچ حمایتگرى نیست؛ و هر که را خدا گمراه کند او را راهبرى نیست.»(40:33)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

از روزی بترسید که هیچ کس از دیگری دفاع نمی‌کند؛ و هیچ‌گونه عوضی از او قبول نمی‌شود؛ و شفاعت، او را سود نمی‌دهد؛ و (از هیچ سوئی) یاری نمی‌شوند!(2:123)

کسی را که خدا گمراه کند، ولیّ و یاوری جز او نخواهد داشت؛ و ظالمان را (روز قیامت) می‌بینی هنگامی که عذاب الهی را مشاهده می‌کنند میگویند: «آیا راهی به سوی بازگشت وجود دارد؟!»(42:44)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

و آن کس که ایمان آورده بود گفت: «اى قوم من، مرا پیروى کنید تا شما را به راه درست هدایت کنم.(40:38)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

بگو: «اگر خدا را دوست می‌دارید، از من پیروی کنید! تا خدا (نیز) شما را دوست بدارد؛ و گناهانتان را ببخشد؛ و خدا آمرزنده مهربان است.»(3:31)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

اى قوم من، این زندگى دنیا تنها کالایى [ناچیز] است، و در حقیقت، آن آخرت است که سراى پایدار است.(40:39)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

زندگی دنیا، چیزی جز بازی و سرگرمی نیست! و سرای آخرت، برای آنها که پرهیزگارند، بهتر است! آیا نمی‌اندیشید؟!(6:32)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

هر که بدى کند، جز به مانند آن کیفر نمى‌یابد؛ و هر که کار شایسته کند -چه مرد باشد یا زن- در حالى که ایمان داشته باشد، در نتیجه آنان داخل بهشت مى‌شوند و در آنجا بى‌حساب روزى مى‌یابند.(40:40)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

هر کس کار نیکی بجا آورد، ده برابر آن پاداش دارد، و هر کس کار بدی انجام دهد، جز بمانند آن، کیفر نخواهد دید؛ و ستمی بر آنها نخواهد شد.(6:160)

 

همانطور که در این آیه می خوانید، مرد مومن به صورت آشکار می گوید که به خدای یکتا ایمان دارد!!! کجای این تقیه است؟ این ایات در رد تقیه است و نه تایید تقیه! چرا تعقل نمی کنید؟

مرد مومن از آل فرعون گفت:

و اى قوم من، چه شده است که من شما را به نجات فرا مى‌خوانم و [شما] مرا به آتش فرا مى‌خوانید؟(40:41)

مرا فرا مى‌خوانید تا به خدا کافر شوم و چیزى را که بدان علمى ندارم با او شریک گردانم؛ و من شما را به سوى آن ارجمند آمرزنده دعوت مى‌کنم.(40:42)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

ما به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند، و اگر آن دو تلاش کنند که برای من همتایی قائل شوی که به آن علم نداری، از آنها پیروی مکن! بازگشت شما به سوی من است، و شما را از آنچه انجام می‌دادید با خبر خواهم ساخت!(29:8)

بگو: «آیا به جاى خدا چیزى را بخوانیم که نه سودى به ما مى‌رساند و نه زیانى؛ و آیا پس از اینکه خدا ما را هدایت کرده از عقیده خود بازگردیم؟

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

آنچه مرا به سوى آن دعوت مى‌کنید، به ناچار نه در دنیا و نه در آخرت [درخور] خواندن نیست، و در حقیقت، برگشت ما به سوى خداست، و افراطگران همدمان آتشند.(40:43)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

خداوند بحقّ داوری می‌کند، وکسانی را که غیر از او می‌خوانند هیچ گونه داوری ندارند؛ خداوند شنوا و بیناست!(40:20)

مالکیّت و حاکمیّت آسمانها و زمین برای خداست؛ و آن روز که قیامت برپا شود اهل باطل زیان می‌بینند!(45:27)

و اوست خدا[یى که‌] جز او معبودى نیست. در این [سراى‌] نخستین و در آخرت، ستایش از آنِ اوست، و فرمان، او راست و به سوى او بازگردانیده مى‌شوید.(28:70)

بگو: «کسانى را که جز خدا [معبود خود] پنداشته‌اید بخوانید؛ هموزن ذرّه‌اى نه در آسمانها و نه در زمین مالک نیستند، و در آن دو شرکتى ندارند، و براى وى از میان آنان هیچ پشتیبانى نیست.»(34:22)

 

مرد مومن از آل فرعون گفت:

پس به زودى آنچه را به شما مى‌گویم به یاد خواهید آورد. و کارم را به خدا مى‌سپارم؛ خداست که به [حال‌] بندگان [خود] بیناست.»(40:44)

دعوت الله و رسولان همیشه این بوده است:

او آفریننده آسمانها و زمین است و از جنس شما همسرانی برای شما قرار داد و جفتهایی از چهارپایان آفرید؛ و شما را به این وسیله زیاد می کند؛ هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست!(42:11)

اوست که بر بندگان خود، قاهر و مسلّط است؛ و اوست حکیم آگاه!(6:18)

 

همانطور که خواندید، این مومن تماما داشت حرف هایی را میزد که رسولان می گفتند. ما رسولانی داریم که بخاطر گفتن همین نصیحت ها، تهدید به مرگ شان کرده اند و آنها را کشته اند، از جمله ابراهیم و شعیب و... حال این مومن آن هم در برابر ظالم ترین حکومتی که از دید الله بشریت به خود دیده است، همان حرف های رسولان را میزده است!!! حتی اگر به حرف هایش دقت کنید می بینید که حرف هایی بالاتر از حرف های موسی گفته است و به هیچ وجه تقیه ای در کار نیست. درواقع اگر شما بجای این مومن بنویسید مثلا موسی، هیچ تضادی با شریعت الله نمی بینید و خواهید دید که صراحتا دعوت به الله می کند فقط اسم آن مومن آل فرعون است و رسول نیست، همین! ضمن این که عقیده خود را نیز آشکار می کند. فرعون می توانست بخاطر این حرف ها او را گردن بزند یعنی حرف هایش تا این حد صریح بود.

و هرگز کتمان عقیده نیست خصوصا آنجا که گفت: من را دعوت می کنید که به خدای یکتا کافر شوم!!! در این آیه او ایمان خود را به صراحت بیان کرده است، آیا این مومن تقیه کرده است؟ براستی این آیات تایید تقیه می کنند؟ باید به کسانی که این آیات را دلیل بر اثبات تقیه بیان می کنند و با آن کتاب پر می کنند و به خورد مردم می دهند و مردمی که چشم بسته قبول می کنند، خندید و بس.!

به صرف این که خدا فرموده او ایمان خود را تا آن موقع پنهان کرده بود، آیا دلیل بر تایید تقیه مورد نظر شیعه در این آیه از جانب الله است؟ مگر الله از این کارش رضایت خود را اعلام کرده است؟ وقتی الله می فرماید او ایمانش را مخفی کرده بود و سپس در ادامه می بینیم الله می فرماید که مومن ایمانش را آشکار کرده است، مشخص است که الله از کتمان عقیده اش رضایت ندارد در غیر این صورت به این نمی پرداخت که آن مومن چه حرف هایی زده است!!! اگر از کتمان عقیده اش راضی بود به حرف های بعدی اش نمی پرداخت و تا همین جا بسنده می کرد تا این آیه دلیل تایید تقیه کند!!! او عقیده اش را آشکار کرد آن هم در حضور فرعون پس این رد تقیه است.! آیا کمی تعقل نمی کنید؟!!!

چرا او در حضور فرعون عقیده اش را آشکار کرد؟ نمی دانید چرا؟ چون همانطور که از اسمش پیداست او "یک مومن" بود. یعنی ایمان به الله در قلبش عمیقا نفوذ کرده بود و به این گفته الله ایمان داشت که می فرماید:

و در نهایت:

پس خدا او را از عواقب سوء آنچه نیرنگ مى‌کردند حمایت فرمود، و فرعونیان را عذاب سخت فرو گرفت.(40:45)

و الله می فرماید:

خدا به دشمنان شما آگاهتر است. و کافی است که خدا ولیِّ شما باشد؛ و کافی است که خدا یاور شما باشد.(4:45)

برای خداست آنچه در آسمانها و زمین است؛ و کافی است که خدا، حافظ و نگاهبان آنها باشد.(4:132)

او کسی است که رسولش را با هدایت و دین حق فرستاده تا آن را بر همه ادایان پیروز کند؛ و کافی است که خدا گواه این موضوع باشد!(48:28)

 

اما حالا خوب است به این موضوع نیز بپردازیم که، شیعیان در تقیه افراط می کنند و روایاتشان را در پست های بعدی را ان شاء الله بررسی می کنیم.

آنها برای تایید تقیه مثال یک وهابی را می زنند که در بالا خواندید، حالا شرایطی را که این مومن در آن زمان این حرف ها را میزده است ضمن این که این آیات را می خوانید تصور کنید. او عقیده اش را در مقابل امامان جهنم صراحتا آشکار کرده است.

شرایطی که شخص مومن از آل فرعون این حرف ها را زد:

هنگامی را که موسی به قومش گفت: «نعمت خدا را بر خود به یاد داشته باشید، زمانی که شما را از آل فرعون رهایی بخشید! همانها که شما را به بدترین وجهی عذاب می‌کردند؛ پسرانتان را سر می‌بریدند، و زنانتان را (برای خدمتگاری) زنده می‌گذاشتند؛ و در این، آزمایش بزرگی از طرف پروردگارتان برای شما بود!»(14:6)

(فرعون) گفت: «آیا پیش از آنکه به شما اذن دهم به او ایمان آوردید؟! مسلّماً او بزرگ شماست که به شما سحر آموخته است! به یقین دستها و پاهایتان را بطور مخالف قطع می‌کنم؛ و شما را از تنه‌های نخل به دار می‌آویزم؛ و خواهید دانست مجازات کدام یک از ما دردناکتر و پایدارتر است!»(20:71)

سرانجام، کسى به موسى ایمان نیاورد مگر فرزندانى از قوم وى، در حالى که بیم داشتند از آنکه مبادا فرعون و سران آنها ایشان را آزار رسانند، و در حقیقت، فرعون در آن سرزمین برترى‌جو و از اسرافکاران بود.(10:83)

 

شما از کجا می دانید؟ شاید آن مومن از خویشان و نزدیکان موسی بوده که همراه با خود موسی از مقربان فرعون شده بودند و به این خاطر عقیده اش را پنهان می کرده تا برای موسی از فرعون خبر بیاورد، شاید دلیل پنهان کاری اش ترس نبوده و جاسوسی بوده است! مگر خدا فرموده از ترس عقیده اش را مخفی می کرده است؟ مگر هرگز خدا فرموده این عملش را تایید می کنم؟ در حالیکه چند آیه پایین تر خدا فرموده او ایمانش را آشکار گفت و خدا بخاطر این عمل شجاعانه اش فرمود که خود حافظ او شد! چه چیز مطمین تر از این که خدا حافظ و نگهبان ما باشد؟؟؟ این را فقط مومنان درک می کنند و بس!

خیلی از مفسرین حتی عقیده دارند وقتی موسی یک نفر از فرعونیان را کشت آن کسی که از دور آمد و برای او خبر آورد که فرعونیان دنبال تو می گردند تا دستگیر ات کنند و تو را بکشند، همین شخص بوده یا با همکاری او که خبرچینی از دربار فرعون می کرده صورت گرفته است. در این صورت او ایمانش را هرگز از روی ترس مخفی نمی کرده است و نمی توانید از آن استفاده ببرید. ضمن این که او در حضور فرعون صراحتا گفت که من به خدا ایمان دارم!!!

(در این هنگام) مردی با سرعت از دورترین نقطه شهر [= مرکز فرعونیان‌] آمد و گفت: «ای موسی! این جمعیّت برای کشتن تو به مشورت نشسته‌اند؛ فوراً از شهر خارج شو، که من از خیرخواهان توام!»(28:20)

درسی که خدا در این ایات به ما می دهد این است که حتی در مقابل امامان جهنم که ظالم ترین افراد بودند نیز عقیده تان را مخفی نکنید که من با شما هستم و حافظتان خواهم بود همیشه به حق دعوت کنید و از باطل نترسید که حق پیروز است.

وقتی گفته می شود فقط یک آیه یا قسمتی از یک آیه را به تنهایی نخوانید، برای همین است. در آیه 28 آورده که او ایمانش را مخفی می کرد ولی در آیات 41 و 42 صراحتا اعتقاد خود را در حضور فرعونیان آشکار می کند. پس در حق خودتان لطف کنید و قرآن را مثل ما کامل بخوانید، نه یک بخش از یک آیه به تنهایی و نه یک آیه به تنهایی، بر خدا دروغ نبندید.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

خدا به چه کسی اذن داده است؟

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا به چه کسی اذن داده است؟

 

گمراهان هر وقت دلیلی بر چیزی که می گویند نمی یابند، نهایتا جواب شان جز این نخواهد بود که: این کار به "اذن خدا" صورت می پذیرد

اگر این رویه درست باشد هر دینی با هر تفکری می تواند بر ادعاهای باطل خود با همین استدلال رنگ "حق بودن" بزند و ایراداتی را که دیگران بر آنها وارد می کنند رد کرده و خود را حق بنمایانند

این دین ها و تفکرات باطل تنها کافی است بگویند: این به اذن خدا صورت گرفته است. اصلا فرقی نمی کند، چه بودایی باشد، چه هندو، چه مسیحی و...

خدا این همه دین را نازل نکرده است، بلکه خدا تنها یک دین و آن هم تسلیم بودن بی چون و چرا در مقابل فرمانش را نازل کرده است و این انسان بوده که در اثر گذر زمان، فراموشی و غفلت، دست به فرقه فرقه کردن آیین یکتا و واحد خدا زده است

ولی مگر آیا ممکن است هر چیزی را به خدا نسبت داد که بله این به اذن خدا است؟ از کجا باید بدانیم که خدا به کسی اذن داده است یا خیر؟ و چطور بدانیم چه کسی است که بر خدا دروغ می بندد؟ آیا هر انسانی می تواند کتابی بنویسد و به نیابت از خدا و از جانب او به دیگران اذن دهد و بگوید فلانی این اذن را دارد؟ در این صورت آیا خدا برای حقانیت آن ادعا و آن کتاب دلیلی نازل کرده است؟

این قرآن کتابی است از سوی الله و هر چیزی که در آن ذکر شده به علم او ضروری آمده که گفته بشود. اگر در مورد مطلبی چیزی ذکر نشده به علم الله آن ضروری نبوده است. چون قرآن کتاب پیش گویی و اتم و هسته و... نیست بلکه کتاب قوانین و حدود و شریعت الله است. مثل کتاب قانون جمهوری اسلامی ایران! درواقع قرآن کتاب زندگی است. برخی انتظار دارند که الله در این کتاب در مورد هر چیزی سخن گفته باشد و در پی این هستند که ناآگاهانه چیزهایی را به قرآن نسبت بدهند

در حالی که این عملی گمراهانه است و فقط از سوی کسانی صورت می گیرد و دنبال می شود که سست ایمانانند. کسانی اند که خیال می کنند قرآن اکنون، بنظر می آید فقط برای زمان 1400 سال قبل بوده و اکنون باید به روز آوری شود و اگر نشود انگار باطل بر حق پیروز شده است!

همین تفکر باعث می شود که نه تنها خود گمراه شوند بلکه خلق را هم به گمراهی بکشانند، چیزهایی را به آیات نسبت می دهند که نه تنها منظور آیه آن نبوده بلکه دروغی است که بر خدا می بندند و خیلی زود از سوی دشمنان دین رد می شود و باعث سستی ایمان و حتی بی ایمانی کسانی خواهد شد که بر همین تفکر باطل اند و آن را نیز دنبال می کنند.

 

می گویند امامت از بس مقام والایی دارد که امام همه رمز و راز هستی را به "اذن الله" می داند و.... چیزهایی دیگر که همگی به خوبی می دانیم و در اینجا دیگر چند باره مطرح نمی شوند

می گویند امامت مقام والایی ایست از رسول هم والاتر، امامت بعد از مقام رسول است و هر کسی امام نمی شود.! استناد آنها به آیه 124 سوره بقره است که خدا پس از آنکه ابراهیم حنیف (درود بر او باد) را به پیامبری برگزید و مورد آزمایش های سخت قرار داد و آزمود، به امامت رسانید

پس آیا هر امامی قبل از امامت باید رسول باشد؟ چون خدا ابراهیم را ابتدا رسول برگزید و تحت آزمایش های بسیار سخت قرار داد، کدام یک از ائمه تحت این آزمایش ها قرار گرفته اند؟ شما که می گویید آنها حتی از طفولیت امام هستند!!! و این نشان می دهد که تمام این ها را از جانب خود بر می بافید. ولی مگر امامان شما رسول بوده اند؟ خاتم پیامبران چه می شود؟ اگر از طریق ابراهیم که پدرش مشرک بود به رسولی که طبق قرآن پدر هیچ کس نبوده به علی!!! رسیده است، پس اولا اگر امامت مقام والایی است، چرا خدا نفرموده که رسول امام است؟ این ظلمی است بر مردم. در طول تاریخ تمام اهداف خدا فقط سعادت انسان است و خدا به صراحت می فرماید که هرگز از گفتن حق شرم نمی کند و بخاطر چیزی و کسی حق را کتمان نمی کند، ولی چرا وقتی به ائمه شما که می رسد همه چیز برعکس می شود؟

پس ابراهیم و محمد که امام بوده اند امامان چندم شما هستند ای 12 امامی ها؟ این درست نیست که خدا مقام امامت را به ابراهیم بدهد ولی ما او را امام خود ندانیم!

این همه توانایی به امام داده اید و همه را این گونه توجیه می کنید که به اذن الله هستند، از آن طرف می گویید که اطاعت از امام اطاعت از خدا و رسول است و درواقع واجب است

روایات بسیاری عرضه می کنید که هر کس به امامت اعتقاد نداشته باشد کافر است (ذکر این نکته لازم است: کافر بدلیل گمراهی اش کافر می شود، پس فرقی نمی کند اگر به جای کلمه کافر، بگویید کسی به امامت اعتقاد نداشته باشد گمراه است. کما این که آقای رفیعی در برنامه سمت خدا که رد بر سخنان شان در پست های قبل گذشت، این را گفتند. همه ی گمراهان اگر در زندگی دنیا مورد عنایت خدا قرار نگرفته باشند قطعی است که در آخرت بازخواست می شوند)

پس اگر اطاعت از امام و عدم اطاعت باعث سعادت یا کفر و گمراهی و جهنمی شدن می شود، باید الله این امام را به مردم می شناساند تا از او پیروی کنند و راه سعادت را پیش بگیرند چون می دانیم که الله تمام راههایی را که باعث سعادت انسان می شوند به روشنی و نه در قالب سر و راز و... بر مردم عرضه کرده است.

در قرآن داریم که رسولان برای سعادت انسان، به اذن الله برگزیده می شوند تا مردم را تذکر دهند و یادآوری کنند و از طرفی فرموده است که من به اینان اذن داده ام از آنها اطاعت کنید که راه سعادتان را که من می خواهم، از طریق آنها به شما نشان میدهم، هر کس از رسولان اطاعت نکند کافر است.

سوره احزاب آیات 45 و 46

یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ إِنَّا أَرْسَلْنَاکَ شَاهِدًا وَمُبَشِّرًا وَنَذِیرًا

اى پیامبر، ما تو را فرستادیم تا شاهد و مژده‌دهنده و بیم‌دهنده باشى.(33:45)

وَدَاعِیًا إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجًا مُنِیرًا

و مردم را به فرمان خدا به سوى او بخوانى، و چراغى تابناک باشى.(33:46)

سوره مائده آیه 110

إِذْ قَالَ اللَّهُ یَا عِیسَى ابْنَ مَرْیَمَ اذْکُرْ نِعْمَتِی عَلَیْکَ وَعَلَىٰ وَالِدَتِکَ إِذْ أَیَّدْتُکَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُکَلِّمُ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ وَکَهْلًا ۖ وَإِذْ عَلَّمْتُکَ الْکِتَابَ وَالْحِکْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالْإِنْجِیلَ ۖ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ کَهَیْئَةِ الطَّیْرِ بِإِذْنِی فَتَنْفُخُ فِیهَا فَتَکُونُ طَیْرًا بِإِذْنِی ۖ وَتُبْرِئُ الْأَکْمَهَ وَالْأَبْرَصَ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوْتَىٰ بِإِذْنِی ۖ وَإِذْ کَفَفْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ عَنْکَ إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَیِّنَاتِ فَقَالَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ إِنْ هَٰذَا إِلَّا سِحْرٌ مُبِینٌ

یاد کن‌ هنگامى را که خدا فرمود: «اى عیسى پسر مریم، نعمت مرا بر خود و بر مادرت به یاد آور، آنگاه که تو را به روح‌القدس تأیید کردم که در گهواره [به اعجاز] و در میانسالى [به وحى‌] با مردم سخن گفتى؛ و آنگاه که تو را کتاب و حکمت و تورات و انجیل آموختم؛ و آنگاه که به اذن من، از گِل، [چیزى‌] به شکل پرنده مى‌ساختى، پس در آن مى‌دمیدى، و به اذن من پرنده‌اى مى‌شد، و کور مادرزاد و پیس را به اذن من شفا مى‌دادى؛ و آنگاه که مردگان را به اذن من [زنده از قبر] بیرون مى‌آوردى؛ و آنگاه که [آسیب‌] بنى‌اسرائیل را -هنگامى که براى آنان حجتهاى آشکار آورده بودى- از تو باز داشتم. پس کسانى از آنان که کافر شده بودند گفتند: این‌[ها چیزى‌] جز افسونى آشکار نیست.(5:110)

سوره ابراهیم آیه 11

قَالَتْ لَهُمْ رُسُلُهُمْ إِنْ نَحْنُ إِلَّا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ وَلَٰکِنَّ اللَّهَ یَمُنُّ عَلَىٰ مَنْ یَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ ۖ وَمَا کَانَ لَنَا أَنْ نَأْتِیَکُمْ بِسُلْطَانٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ ۚ وَعَلَى اللَّهِ فَلْیَتَوَکَّلِ الْمُؤْمِنُونَ

پیامبرانشان به آنان گفتند: «ما جز بشرى مثل شما نیستیم. ولى خدا بر هر یک از بندگانش که بخواهد منّت مى‌نهد، و ما را نرسد که جز به اذن خدا براى شما حجّتى بیاوریم، و مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند.»(14:11)

سوره احزاب آیه 36

هیچ مرد مؤمن و زن مؤمنى را نرسد که چون خدا و پیامبرش در کارى حکمى کردند آنها را در آن کارشان اختیارى باشد. هر که از خدا و پیامبرش نافرمانى کند سخت در گمراهى افتاده است.

 

همچنین خدا به فرشتگان اذن داده است و ایمان و اطاعت آنها را نیز واجب کرده است.

سوره نساء آیه 136

اى کسانى که ایمان آورده‌اید، به خدا و پیامبر او و کتابى که بر پیامبرش فرو فرستاد، و کتابهایى که قبلا نازل کرده بگروید؛ و هر کس به خدا و فرشتگان او و کتابها و پیامبرانش و روز بازپسین کفر ورزد، در حقیقت دچار گمراهى دور و درازى شده است.(4:136)

سوره بقره آیه 98

هر که دشمن خدا، و فرشتگان و فرستادگان او، و جبرئیل و میکائیل است [بداند که‌] خدا یقینا دشمن کافران است.(2:98)

 

این آیات، اذن خدا را به فرشتگان نشان می دهند.

سوره صافات آیه 2

سوگند به آن فرشتگان که ابرها را مى‌رانند،

سوره اعراف آیه 37

تا آنگاه که فرشتگان ما به سراغشان بیایند که جانشان بستانند، مى‌گویند: «آنچه غیر از خدا مى‌خواندید کجاست؟» مى‌گویند: «از [چشم‌] ما ناپدید شدند» و علیه خود گواهى مى‌دهند که آنان کافر بودند.(7:37)

سوره مریم آیه 64

و [ما فرشتگان‌] جز به فرمان پروردگارت نازل نمى‌شویم. آنچه پیش روى ما و آنچه پشت سر ما و آنچه میان این دو است، [همه‌] به او اختصاص دارد، و پروردگارت هرگز فراموشکار نبوده است.(19:64)

سوره مدثرآیه 31

مأموران دوزخ را فقط فرشتگان (عذاب) قرار دادیم،

سوره حاقه آیه 17

فرشتگان در اطراف آسمان قرارمی‌گیرند (و برای انجام مأموریتها آماده می‌شوند)؛ و آن روز عرش پروردگارت را هشت فرشته بر فراز همه آنها حمل می‌کنند!(69:17)

سوره تحریم آیه 6

ای کسانی که ایمان آورده‌اید خود و خانواده خویش را از آتشی که هیزم آن انسانها و سنگهاست نگه دارید؛ آتشی که فرشتگانی بر آن گمارده شده که خشن و سختگیرند و هرگز فرمان خدا را مخالفت نمی‌کنند و آنچه را فرمان داده شده‌اند اجرا می‌نمایند!(66:6)

سوره ذاریات آیه 4

و سوگند به فرشتگانی که کارها را تقسیم می‌کنند،(51:4)

سوره زخرف آیه 80

آیا آنان می‌پندارند که ما اسرار نهانی و سخنان درگوشی آنان را نمی‌شنویم؟ آری، رسولان ما نزد آنها هستند و می‌نویسند!(43:80)

سوره فاطر آیه 1

ستایش مخصوص خداوندی است آفریننده آسمانها و زمین، که فرشتگان را رسولانی قرار داد دارای بالهای دوگانه و سه‌گانه و چهارگانه، او هر چه بخواهد در آفرینش می‌افزاید، و او بر هر چیزی تواناست!(35:1)

سوره انفطار آیات 10 تا 12

و قطعاً بر شما نگهبانانى [گماشته شده‌]اند:(82:10)

[فرشتگان‌] بزرگوارى که نویسندگان [اعمال شما] هستند؛(82:11)

آنچه را مى‌کنید، مى‌دانند.(82:12)

 

هم چنین اذن خدا بر شیاطین که به این آیه اکتفا می کنیم، البته آیات سرکشی شیطان و درخواست از الله برای مهلت و اذن الله به او کافی است.

سوره زخرف آیه 36

و هر کس از یاد خدا روی‌گردان شود شیطان را به سراغ او میفرستیم پس همواره قرین اوست!(43:36)

 

همانطور که خواندید، در این آیات خدا به وضوح اذن خود را به رسولان داده است و هم به فرشتگان، که یک سری اعمال را به اذن الله انجام دهند و در ادامه فرموده اطاعت از اینان واجب است به این دلیل که آنها سعادت شما را که من می خواهم به شما می گویند پس از ایشان اطاعت کنید و اگر دشمن شان باشید و مخالفت کنید کافر هستید چون به سعادتی که من از طریق آنها شما را راهنمایی کرده ام نرسیده اید

از طرفی خدا به جن نیز اذن داده است که انسان را وسوسه کند ولی چون ایمان به جن اصلا ربطی به سعادت انسان ندارد و بلکه باعث گمراهی اوست، خدا با آنکه به جن اذن داده نفرموده که به جن نیز ایمان بیاورید در غیر این صورت گمراه هستید، بلکه عکس آن صادق است

اگر براستی ایمان به امامت منصوص از جانب الله آن اندازه مهم است که سبب سعادت انسان ها و عدم اطاعت از آنها سبب گمراهی شان می شود، پس چرا خدا یکی از قدرت هایی که شما نسبت می دهید به امام و می گویید به اذن الله هست، در مورد آنها برای معرفی و اتمام حجت بر مردم نفرموده است؟ چرا الله تمام راههای سعادت انسان را بی آن که شرم کند و بترسد و تقیه کند و... در تمام طول تاریخ ذکر می کند، اما به ائمه شما که به میان می آیند اینطور می شود؟

خدا اذن خود را حتی به جن که ایمانش را فرض نکرده در قرآن آورده و اذن خود را به تمام کسانی که اطاعت از آنها سبب سعادت می شود داده و فرموده عدم اطاعت از اینان سبب دوزخ می شود و دشمنی با رسولان دشمنی با خداست

ما در این پست دنبال این نیستیم که از شما بخواهیم یک نصف آیه از این که عدم اطاعت از امام سبب دوزخ می شود یا اطاعت از او سعادت می آورد، بیاورید. کما این که نیست!

بلکه از شما می خواهیم همانطور که خدا به تمام کسانی که به علم خود الله ضروری است که به آنها ایمان داشته باشیم، اذن خود را به آنها در قرآن ذکر فرموده است، شما نیز آن اذنی را که خدا به امام عطا کرده است را از قرآن برای ما بیاورید!

این غیرممکن است که خدا امامت را در حدود خود قرار داده باشد ولی نه تنها اذنی که شما ادعا می کنید به او داده، نداده است بلکه حتی هرگز نصف آیه ای هم ذکر نکرده که اطاعت از امام واجب است

ما وقتی صحبت از اذن خدا می کنیم باید در کلام خود خدا دنبال آن بگردیم نه در کتاب هایی که هیچ حجتی نیستند. خدا در مورد کتاب های دیگر هرگز دلیل و سلطانی نازل نکرده و فقط کتاب خود را هدایتگر می داند

همانطور که ابتدا گفتم هر کسی می تواند در هر کتابی چیزی را به خدا نسبت دهد. خدا در کتاب خود به هر چیز ضروری ای که ایمان به آن باعث سعادت و عدم ایمان به آن باعث گمراهی می شود به روشنی آورده که این اذن من است به این بنده پس برای سعادتان از او اطاعت کنید.

وقتی امامت جایگاهی به آن اندازه والا دارد اما خبری از آن همه اذن هایی که شما ادعا می کنید نیست، یعنی در شریعت الله امامت نه تنها هیچ جایگاهی ندارد بلکه تمام حرف هایی که شما از جانب خدا به دروغ بر می بافید  که اذن به امام داده که این کار را انجام دهد و فلان و فلان، همه از ریشه باطل است

دروغی است که بر خدا می بندید و باید از کار خود بترسید اگر مومن هستید

 

پس ای مردم! خدا را آن گونه که شایسته ی خدایی اش هست مستقیم بخوانید و عبادت کنید چون احدی چون الله نمی شنود و نمی بیند. و بدانید چه ملک، چه جن و چه انس از عملش پرسیده خواهد شد و این خداست که از هر کاری که انجام دهد بازخواست نمی شود

این جمله عینا در قرآن آمده است و سبحان الله که او بیهوده سخن نمی گوید. از خدا بخواهید خالصانه، که در بخشش و عذابش از کسی اجازه نمی گیرد و با کسی مشورت نمی کند و احدی را در کارهایش شریک نمی کند

معنای اخلاص در دین را می دانید؟ معنای اخلاص جمله بالا بود که با رنگ سبز برجسته شده بود.!

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN