وبلاگ قرآن هدایتگر است، وبلاگ اهل سنت و جماعت است که در زمینه ترویج عقاید اهل سنت، پاسخ به شبهات شیعه و اسلام ستیزان فعالیت دارد

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه حجت بی حجت

بسم الله الرحمن الرحیم

دانلود آرشیو صوتی کامل برنامه حجت بی حجت
برنامه حجت بی حجت، کاری از شبکه وصال با کارشناسی مولوی عبدالقدوس دهقان به بررسی کتاب اصول کافی می پردازد. کتاب اصول کافی یکی از چهار کتاب اصلی شیعیان است. این برنامه به صورت کامل، دقیق و موشکافانه به بررسی متنی و سندی مهم ترین باب از این کتاب یعنی باب حجت خواهد پرداخت. باب حجت در مورد اثبات امامت و دیگر اعتقادات شیعیان است.

این برنامه در 78 قسمت به پایان رسیده است. لذا پوشه مورد نظر دیگر بروز نمی شود

وبلاگ "قرآن هدایتگر است" آرشیو صوتی این برنامه را برای علاقه مندان تهیه و تدارک دیده است. این فایل ها برای اهل تحقیق ویرایش شده اند. بدین منظور که، میان برنامه ها، اشکالات فنی پیش آمده، تماس های ناموفق توهین تشکر، از آن حذف شده است

فرمت: "ام پی ثری"

کیفیت: 16 کیلوبیت بر ثانیه (یعنی زمان برنامه اگر 1 ساعت باشد، حجم آن 1 تا 2 مگابیت خواهد بود)

فایل ها در 7 سرور مختلف ذخیره شده اند. همیشه بهترین لینک، همان لینک شماره 1 است.

این لینک ها، لینک پوشه هاست، یعنی با کلیک بر روی آن ها به صفحه ای می روید که معمولا چند پوشه خواهید دید که فایل صوتی برنامه ها داخل آن پوشه ها قرار دارد. برای دانلود می توانید کل پوشه را دانلود کنید و یا این که داخل پوشه مورد نظر رفته و فایل ها را به صورت تک تک دانلود فرمایید


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

به سه چیز حتما می رسید، و سه چیز به شما نخواهد رسید

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

از جهنمیان سوال می شود چه چیز شما را وارد دوزخ ساخت؟

بسم الله الرحمن الرحیم

از جهنمیان سوال می شود چه چیز شما را وارد دوزخ ساخت؟

پاسخ می گویند:

می‌گویند: «ما از نمازگزاران نبودیم،(74:43)

و اطعام مستمند نمی‌کردیم،(74:44)

و پیوسته با اهل باطل همنشین و همصدا بودیم،(74:45)

و همواره روز جزا را انکار می‌کردیم،(74:46)

 ای کاش (به دنیا) بازگردانده می‌شدیم، و آیات پروردگارمان را تکذیب نمی‌کردیم، و از مؤمنان می‌بودیم!(6:27)

 می‌گویند: «ای کاش خدا و پیامبر را اطاعت کرده بودیم!»(33:66)

و الله اتمام حجت می فرماید

آیا شما را به اندازه‌ای که هر کس اهل تذکّر است در آن متذکّر می‌شود عمر ندادیم، و انذارکننده به سراغ شما نیامد؟! اکنون بچشید که برای ظالمان هیچ یاوری نیست!(35:37)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

پاسخ به شبهه جنب شدن مردان در خانه ام المومنین عایشه

بسم الله الرحمن الرحیم

پاسخ به شبهه جنب شدن مردان در خانه ام المومنین عایشه

 

در این پست قصد داریم در مورد حدیث شماره 442 در کتاب صحیح مسلم، یکی از 6 کتاب اصلی اهل سنت بحث کنیم. این حدیث در مورد ام المومنین عایشه است و گویا کسانی که مغزشان به سوی هرزگی تمایل دارد، از آن برداشت غلطی کرده اند در صورتی که این حدیث صحیح است

اما چرا وقتی از نظر ما این حدیث صحیح است، گمراهان از آن برداشت بد می کنند؟ یعنی ممکن است اهل سنت نیز همان برداشت را کرده باشد و با وجود این حدیث را هم صحیح دانسته باشد؟ اگر نه پس چرا حدیث را صحیح دانستیم؟ بیایید برداشت ما را بخوانید

از این حدیث برداشت " جنب شدن مردان در خانه عایشه" کردند. می گویند عایشه، یعنی کسی که خدا در موردش فرموده، مادر مومنان ( سوره احزاب آیه 6 )، مردهایی که به مکه می آمدند را به خانه خود راه می داد و به اتاق خود می برد و آن جا جنب می شدند. خانه ای که قبلا منزلگاه نزول وحی بوده، حالا شده فاحشه خانه؟ خجالت چیز خوبی نیست؟ شرم بر شما! ما این را می گوییم؟

 

متن عربی به همراه ترجمه:

این حدیث صحیح است

(442)- [293] وحَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ جَوَّاسٍ الْحَنَفِیُّ أَبُو عَاصِمٍ، حَدَّثَنَا أَبُو الأَحْوَصِ، عَنْ شَبِیبِ بْنِ غَرْقَدَةَ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ شِهَابٍ الْخَوْلَانِیِّ، قَالَ: " کُنْتُ نَازِلًا عَلَى عَائِشَةَ، فَاحْتَلَمْتُ فِی ثَوْبَیَّ، فَغَمَسْتُهُمَا فِی الْمَاءِ، فَرَأَتْنِی جَارِیَةٌ لِعَائِشَةَ، فَأَخْبَرَتْهَا، فَبَعَثَتْ إِلَیَّ عَائِشَةُ، فَقَالَتْ: مَا حَمَلَکَ عَلَى مَا صَنَعْتَ بِثَوْبَیْکَ؟ قَالَ: قُلْتُ: رَأَیْتُ مَا یَرَى النَّائِمُ فِی مَنَامِهِ، قَالَتْ: هَلْ رَأَیْتَ فِیهِمَا شَیْئًا؟ قُلْتُ: لَا، قَالَتْ: فَلَوْ رَأَیْتَ شَیْئًا غَسَلْتَهُ، لَقَدْ رَأَیْتُنِی وَإِنِّی لَأَحُکُّهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ یَابِسًا بِظُفُرِی

عبدالله بن شهاب خولانی می‌گوید: من در منزل عائشه مهمان شدم و در لباس‌هایم احتلام شدم. پس آن را در آب فرو کردم، کنیز عائشه مرا دید و از این مسأله عائشه را با خبر ساخت. پس عائشه شخصی را به سویم فرستاد تا از من بپرسد: چه چیزی تو را وا داشت که با لباس‌هایت چنین کردی؟ جواب داد: من در خواب دیدم آن‌چه که مردم در خواب می‌بینند. عائشه جواب داد: آیا در لباس‌هایت چیزی مشاهده کردی؟ گفتم: خیر. عائشه فرمود: اگر چیزی می‌دیدی، می‌شستی و من یاد دارم که منی خشک را از لباس پیامبر صلى الله علیه وسلم با ناخن دور می‌کردم.

 

این حدیث در سنن ترمذی به این صورت آمده است

این حدیث نیز صحیح است

(108)- [1 : 35] حَدَّثَنَا هَنَّادٌ، حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَةَ، عَنْ الْأَعْمَشِ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ، قَالَ: " ضَافَ عَائِشَةَ ضَیْفٌ، فَأَمَرَتْ لَهُ بِمِلْحَفَةٍ صَفْرَاءَ، فَنَامَ فِیهَا فَاحْتَلَمَ، فَاسْتَحْیَا أَنْ یُرْسِلَ بِهَا وَبِهَا أَثَرُ الِاحْتِلَامِ، فَغَمَسَهَا فِی الْمَاءِ ثُمَّ أَرْسَلَ بِهَا، فَقَالَتْ عَائِشَةُ: لِمَ أَفْسَدَ عَلَیْنَا ثَوْبَنَا إِنَّمَا کَانَ یَکْفِیهِ أَنْ یَفْرُکَهُ بِأَصَابِعِهِ، وَرُبَّمَا فَرَکْتُهُ مِنْ ثَوْبِ رَسُولِ اللَّهِ بِأَصَابِعِی ".

قَالَ أَبُو عِیسَى: هَذَا حَدِیثٌ حَسَنٌ صَحِیحٌ، وَهُوَ قَوْلُ غَیْرِ وَاحِدٍ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِیِّ K وَالتَّابِعِینَ وَمَنْ بَعْدَهُمْ مِنَ الْفُقَهَاءِ، مِثْلِ: سُفْیَانَ الثَّوْرِیِّ، وَالشَّافِعِیِّ، وَأَحْمَدَ، وَإِسْحَاق، قَالُوا فِی الْمَنِیِّ یُصِیبُ الثَّوْبَ: یُجْزِئُهُ الْفَرْکُ وَإِنْ لَمْ یُغْسَلْ، وَهَکَذَا رُوِیَ عَنْ مَنْصُورٍ، عَنْ إِبْرَاهِیمَ، عَنْ هَمَّامِ بْنِ الْحَارِثِ، عَنْ عَائِشَةَ، مِثْلَ رِوَایَةِ الْأَعْمَشِ، وَرَوَى أَبُو مَعْشَرٍ هَذَا الْحَدِیثَ، عَنْ [ ج  1 : ص  36 ]

شخصی در منزل عایشه مهمان شد، عایشه دستور داد که به او لحاف زردرنگی بدهند. مهمان در آن لحاف خوابید و احتلام شد، پس شرمش آمد که آن لحاف را با آن‌که در آن اثر احتلام است، پیش عایشه بفرستد، پس آن را در آب شست. سپس نزد عایشه فرستاد. عایشه فرمود: چرا لحاف ما را خراب کرده‌ است؟ این قدر کفایتش می‌کرد که آن را با ناخن‌هایش بخراشد و من هم بسا اوقات آن را با ناخن‌هایم از لباس پیامبر صلى الله علیه وسلم می‌خراشیدم.

 

هر جا دیدید گفتند، "فاحشه بودن عایشه" در کتب خود اهل سنت آمده است، منظورشان این دو حدیث است

تصور می کنید اعمالی که اکنون بنا بر حکم شرع انجام می دهید، این احکام چطور به شما رسیده است؟ احادیثی این چنین هستند که حکم را مشخص می کنند. هر کدام از اصحاب که همه چیز را نمی دانستند، وقتی مشکلی برایشان پیش می آمد نزد رسول می رفتند. با توجه به وفات رسول، عایشه به عمل رسول اشاره می کند تا آن شخص مطمین شود. هم چنان که خواندید این مشکل برای رسول پیش آمده بود، و عایشه در حضور رسول عملی انجام داده و اگر قرار می بود که آن عمل ام المومنین اشتباه باشد، رسول به عایشه متذکر می شد که این برخلاف شریعت خداست، لباس را بشور. پس این عمل عایشه مورد تایید رسول بوده است.

حقیقت این حدیث از این قرار است:

ام المومنین شخص مهمی بودند، در مکه مسافرخانه داشت و اشخاص که از راه دور به مکه می آمدند در مسافرخانه ایشان استراحت می کردند. این شخص هم در مسافرخانه ایشان مهمان بودن نه در اتاق شخصی عایشه، مثل این است که من به شهری برم و در مسافرخانه شخص مهمی مهمان بشم و این مشکل برام پیش بیاد و تعریف کنم که: من به فلان شهر رفتم و مهمان فلان شخص مهم بودم و این مشکل برام پیش آمد و... آیا این به معنی آن است که من رفتم به خانه فلان شخص و در اتاق شخصی اش فلان و فلان کردم؟ این سنت پسندیده ای هست که از رسول به عایشه رسیده است و مهمان نواز بودن او را می رساند

احتلام یعنی: در خواب انزال صورت گرفته است. احتلام با زنا متفاوت است؛ آن کسی در شب احتلام می‌شود، که زمان زیادی از نزدیکی با همسرش گذشته باشد. این شخص در روایت، در سفر بوده پس مدت زیادی از همسرش دور بوده برای همین طبیعی هست که این مشکل برای او پیش بیاید. می گویند: خب چرا مهمان خانه عایشه؟ عمق تنفر و کوته فکری را ببینید که چه به روزشان آورده است. مگر شما وقتی خواب هستید، اراده و اختیار این را دارید که احتلام بشوید یا نشوید؟ یعنی شما مدعی هستید خودتان تصمیم می گیرید در کجا محتلم شوید و در کجا نشوید؟ در این صورت شما درواقع سوپر انسان هستید!

در حدیث اولا این عایشه نیست که سوال و جواب می کند بلکه کنیز اوست و بعد از آن که کنیز عایشه را در جریان قرار می دهد. ام المومنین در حضور کنیزش با او هم کلام می شود. مهم تر آن که مهمان خجالت زده بوده است و خودش دست به کار تمیز کردن لباس ها زده است. ضمن اینکه ام المومنین در خانه خود بوده اند، و برای آن شخص لباس "فرستاده اند" در ادامه حدیث آورده شده که آن شخص خاسته بعد از شستن لباس ها، آنها را بفرستد که در این حین کنیز عایشه او را دیده و... پس یعنی در خانه عایشه نبوده است.

ما این برداشت را کردیم، ما نیک گمان بردیم برای همین حدیث را صحیح می دانیم وقتی کسی به ما بگوید: رفتم خانه فلان و محتلم شدم ما گمان بد نمی بریم که با خانم خانه ....

هر کس این حدیث را برای شما با آن برداشت تعریف کرد به او بگویید: اگر کسی بیاید و برای من تعریف کند که روزی مهمان تو بود و در خانه ات احتلام شد و رویش نمی شد که لباس ها را کثیف شده به تو برگرداند و... آیا ما مجاز هستیم این فکر را بکنیم که حتما با خانم تو .... که احتلام شده است؟

پس یاد بگیرید که نیک بیاندیشید؛ این دستور از جانب دین شماست آیا شما مومن هستید؟ که الله فرموده ام المومنین؟

 

آیا شما این آیه را دیدید و این گمان بد را از این احادیث کردید و آن تهمت را زدید؟

و کسانی که زنان پاکدامن را متهمّ می‌کنند، سپس چهار شاهد نمی‌آورند، آنها را هشتاد تازیانه بزنید و شهادتشان را هرگز نپذیرید؛ و آنها همان فاسقانند!(24:4)

چرا هنگامی که این را شنیدید، مردان و زنان با ایمان نسبت به خود گمان خیر نبردند و نگفتند این دروغی بزرگ و آشکار است؟!(24:12)

چرا چهار شاهد برای آن نیاوردند؟! اکنون که این گواهان را نیاوردند، آنان در پیشگاه خدا دروغگویانند!(24:13)

 

توجه: این پست کامل نیست

در آینده ویرایش خواهد شد.

 

۱۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

بسم الله الرحمن الرحیم

منظور از دو بار میراندن و دو بار زنده شدن چیست

 

ابتدا باید منظورمان را از میراندن مشخص کنیم، میراندن را مانند عمل کپی کردن یک فایل از پوشه ای به پوشه دیگر بدانید. ما معدوم بودیم، یعنی داریم از زمانی صحبت می کنیم، که انسان تحت هیچ عنوانی (روح جسم نور و... ) خلق نشده است. تنها چیزی که همیشه بوده و هست خداست و ما انسان ها از یک زمان خاصی به بعد خلق شدیم. اما ما به صورت اجسادی بی جان که نشات گرفته از خاک بودیم خلق شده ایم. یعنی ما از عدم، میرانده شدیم و به دنیای مردگان آمدیم، اما در هر صورت ما خلق شدیم، مرده یا زنده خلق شدنمان اهمیتی ندارد. مهم نفس خلق شدن است.

سپس از روح در ما دمیده شد و زندگان شدیم. بعبارتی از دنیای مردگان خارج شدیم و وارد مرحله بعد شدیم که این دنیا است. سپس ما را دوباره ( این بار از این دنیا ) می میراند و روح را از جسم ما جدا می کند و دوباره مردگان می شویم. سپس در روز قیامت دوباره روح را به جسم برمی گرداند و زنده می شویم. طبق این نظر تا اینجا ما دوبار میرانده شدیم و دوبار هم زنده شدیم.

این مراحل طبق این آیه است:

کَیْفَ تَکْفُرُونَ بِاللَّهِ وَکُنْتُمْ أَمْوَاتًا فَأَحْیَاکُمْ ۖ ثُمَّ یُمِیتُکُمْ ثُمَّ یُحْیِیکُمْ ثُمَّ إِلَیْهِ تُرْجَعُونَ

چگونه خدا را منکرید؟ با آنکه مردگانى بودید و شما را زنده کرد؛ باز شما را مى میراند [و] باز زنده مى‌کند؛ [و] آنگاه به سوى او بازگردانده مى‌شوید.(2:28)

 

اما تفسیر آقای مکارم شیرازی را در ذیل همین آیات بخوانید ایشان به تعداد، میراندن و زنده شدن بیشتر از این اعتقاد دارند که کاملا در تضاد با قرآن است. کسی که از این دنیا میرانده شد، دیگر نمی توان همچنان صفت زنده بودن به او داد. اشکال آن جاست که خدا در روز قیامت مردگان را زنده می کند و زندگان را زنده نمی کند! اگر طبق این فرضیه قبول کنیم که مردگان در برزخ شعور و آگاهی دارند، پس در این صورت خدا باید دوباره آنها را بمیراند. اگر این تفسیر از آیه درست باشد آن وقت با آیه 11 سوره غافر تضاد دارد چون طبق این ادعا دیگر ما دو بار میرانده نمی شنویم و دو بار زنده نمی شویم. بلکه حداقل 3 بار میرانده و 3 بار زنده می شویم.

قَالُوا رَبَّنَا أَمَتَّنَا اثْنَتَیْنِ وَأَحْیَیْتَنَا اثْنَتَیْنِ فَاعْتَرَفْنَا بِذُنُوبِنَا فَهَلْ إِلَىٰ خُرُوجٍ مِنْ سَبِیلٍ

آنها می‌گویند: «پروردگارا! ما را دو بار میراندی و دو بار زنده کردی؛ اکنون به گناهان خود معترفیم؛ آیا راهی برای خارج شدن (از دوزخ) وجود دارد؟»(40:11)

 

اثبات این عقیده با منطق و قرآن:

أَوَمَنْ کَانَ مَیْتًا فَأَحْیَیْنَاهُ وَجَعَلْنَا لَهُ نُورًا یَمْشِی بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُمَاتِ لَیْسَ بِخَارِجٍ مِنْهَا ۚ کَذَٰلِکَ زُیِّنَ لِلْکَافِرِینَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ

آیا کسی که مرده بود، سپس او را زنده کردیم، و نوری برایش قرار دادیم که با آن در میان مردم راه برود، همانند کسی است که در ظلمتها باشد و از آن خارج نگردد؟! این گونه برای کافران، اعمال (زشتی) که انجام می‌دادند، تزیین شده (و زیبا جلوه کرده) است.(6:122)

 

می دانیم که ما همیشه به صورت مرده نبودیم و سپس زنده شده باشیم، بلکه معدوم بودیم یعنی نبودیم. این آیه به روشنی بیان می کند که الله یک نفر را قدرت و بینش عنایت کرده و به میان مردم فرستاده است. اما الله قبل از آن که او را حیات ببخشد، مرحله ای برای او قایل می شود و می فرماید: "آیا کسی که مرده بود" این یعنی ما قبل از زندگی این دنیا مرده هستیم.

پس ما یک مرگ قبل از زندگی این دنیا داریم و یک مرگ در زندگی دنیا. یک زنده شدن در این دنیا داریم و یک زنده شدن از قبر در هنگام قیامت داریم. با توجه به این که هر مرگی مستلزم میرانده شدن هست، همان گونه که جا به جا کردن یک فایل بین دو پوشه مستلزم عمل انتقال است، پس مرگ قبل حیات دنیوی مان، مستلزم این است که ما از عدم، میرانده شویم، در این صورت با احتساب مرگ مان از این دنیا 2 بار میرانده شدنمان معنا پیدا می کند.

این مراحل برای جنین هم صادق است که در پست کامل، راجع به آن توضیح خواهیم داد.

این خلاصه ای از پست کامل مربوط به مراحل "احیا" و "اماته" در انسان است.

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند

بسم الله الرحمن الرحیم

برادران یوسف از پدرشان طلب استغفار کردند یا به او متوسل شدند؟

 

در این پست قصد داریم در مورد آیات 97 و 98 سوره یوسف بحث کنیم تا ادعای گمراهان را که برای اثبات شفاعت و توسل، به این آیه استناد می کند به چالش کشیده و رد کنیم.

آیه مورد بحث این است:

قَالُوا یَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَاطِئِینَ

گفتند: «پدر از خدا آمرزش گناهان ما را بخواه، که ما خطاکار بودیم»(12:97)

قَالَ سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّی ? إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ

گفت: «بزودی برای شما از پروردگارم آمرزش می‌طلبم، که او آمرزنده و مهربان است!»(12:98)

سوره یوسف آیات 97 و 98

 

ادعایشان این است که چطور فرزندان یعقوب او را خواندند و گفتند: ?یَ??أَبَانَا ?س?تَغ?فِر? لَنَا ذُنُوبَنَا? إِنَّا کُنَّا خَ?طِ‍?ِینَ 97 قَالَ سَو?فَ أَس?تَغ?فِرُ لَکُم? رَبِّی??.

در جواب شان باید گفت:

اهل سنت مخالف توسل و شفاعت نیست!!! اگر من از شما بخواهم که برایم طلب دعای خیر کنید، این متوسل شدن من به شما هست، و اهل سنت توسل به آدم زنده را مجاز می داند.

توسل را باید با توجه به دستور العمل هایی که خدا فرموده، کرد. خدا فرموده کسی جز من را برای کمک به فریاد نطلبید. خب مسلما منظور آن نیست که محمد نمی تواند از اهل مدینه برای ساخت مسجد کمک بگیرد! خدا همیشه در کتابش مطالب را کلی بیان می کند، برای همین کلمه کلی "کسی" را آورده تا ختم کلام باشد سوال این است" آیا "کسی" شامل رسولان و... می شود؟ اگر شامل شان نمی شود، پس حتما آن ها خدا هستند! خدا دستور به اقامه نماز داده است، پس شما می توانید به نمازتان متوسل بشوید به این دلیل که دستور صریح خداست. "خدایا نماز و روزه ام را قبول کن و کفاره ی گناهانم کن"

این توسل مورد تایید اهل سنت هست اما بد نیست این نامه از نهج البلاغه را بخوانید که واقعا جای تامل دارد. بعبارتی امیرالمومنین دیگر از این واضح تر نمی توانست بگوید که نه شفیعی و نه واسطه ای بین ما و الله در کار هست.

امام علی در کتاب نهج البلاغه نامه شماره 31 در وصیت به امام حسن، بعد از جنگ صفین نوشته است:

بدان!همان کسى که گنجهاى آسمانها و زمین در اختیار دارد بتو اجازه دعاو درخواست را داده است و اجابت آن را نیز تضمین نموده،بتو امر کرده که ازاو بخواهى تا بتو عطا کند و از او در خواست رحمت نمائى،تا رحمتش را بر تو فرو فرستد خداوند بین تو و خودش را کسى قرار نداده که حجاب و فاصله باشد و تورا مجبور نساخته که بشفیع و واسطه‏اى پناه ببرى.

 

اما داستان فرزندان یعقوب نبی

اول اینکه یعقوب نبی، زنده بود و فرزندانش نزد پدر زنده شان رفتند، نه سر قبر یعقوب!!! ولی شما از کسی که مرده است حاجت می خواهید! بین این دو عمل، زمین تا آسمان تفاوت هست. به فرض اگر این آیه را هم توسل حساب کنیم، ولی باز مشابه نیستند. شما سعی دارید از توسل به یک زنده، اثبات توسل به مرده کنید و این منطقی نیست.

ظلم ها و ستم های فرزندان یعقوب بر پدرشان بر هیچ کدام از شما، پوشیده نیست و همه داستانش را و حتی فیلمش را هم دیده اید؟ آنها به مدت 40 سال پدرشان را در رنج و عذاب و ناراحتی گذاشتند، جلوی چشم شان پدرشان را ذره ذره کشتند، نابینایش کردند، مهم تر این که به نبی خدا دروغ گفتند!!! وظیفه آنها بود تا وقتی پدرشان در قید حیات هست از او حلالیت بخواهند

اگر کسی عزیز شما را بدزدد برای سالیان، و بعد بازگرداند، آیا وظیفه اش نمی دانید که از شما و فرزندتان و همینطور برای خودش نزد الله طلب بخشش و توبه کند، آیا براحتی از او می گذرید؟ به همین دلیل یعقوب نیز گفت: در آینده برایتان طلب استغفار می کنم. چون بخشش عمل پسرانش کار آن لحظه نبود.

این عذر خواهی است و نه متوسل شدن به شما! این حق الناس است. شما برای اینکه حق کسی بر گردنتان نباشد، حتما باید رضایت طرف را جلب کنید و اگر نه هرگز بخشیده نمی شوید و در قیامت از حق الناس پرسیده می شود فرزندان یعقوب هم دقیقا این کار را کردند.

آنها در حق چندین نفر ظلم کردند. ظلم آن ها در حق الله بود که خلاف دستورات او عمل کردند، در حق نفس خودشان بود که به گناه آلوده شدند، در حق یوسف و همچنین در حق پدرشان که به آنها نیز ستم کردند. پس می بایست از همه این ها پشیمان شده و توبه کنند، پس وقتی به ظلم شان پی بردند و رسوا شدند، از ستمی که در حق خود کرده بودند با اعتراف به ستم کردن در حق نفس خود به درگاه الله توبه کردند، از الله نیز توبه خواستند، از یوسف نیز همینطور و در نهایت نزد پدرشان رفتند. (در سوره یوسف آیات 91 و 92 ) و جالب است که یوسف در این آیات می گوید: هیچ سرزنشی از جانب من امروز بر شما نیست چون قبلا هم به دیدار من آمده اید و اگر من می خواستم انتقام بگیرم در همان لحظه آن کار را می کردم، بواسطه کرمی که الله در حق من روا داشته است من قبل تر شما را بخشیده بودم و الله نیز از شما گذشت خواهد کرد زیرا او مهربان است (قَالَ لَا تَثْرِیبَ عَلَیْکُمُ الْیَوْمَ ? یَغْفِرُ اللَّهُ لَکُمْ ? وَهُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ) ولی جواب یعقوب به فرزندانش این نیست که من امروز شما را می بخشم! بلکه می گوید در آینده دور برایتان طلب استغفار می کنم. خب شما وقتی ظلمی در حق کسی می کنید برای اینکه بخشیده شوید باید بروید رضایتش را جلب کنید و به او می گویید: من را ببخش! از حق خودت بگذر یا مرا قصاص کن! به خدا بگو که از حق خودت گذشته ای تا خدا هم از من بگذرد!

فرزندان یعقوب هم دقیقا همین عمل را انجام دادند و شرک نگفتند و عین درستکاری هست. چرا؟ چون بخشش خدا در بحث حق الناس، بعد از بخشش بنده ایست که مورد ظلم واقع شده است.

اگر آن ها توبه می کردند ولی پدرشان برای آن ها طلب بخشش نمی کرد، خدا هرگز توبه آن ها را قبول نمی کرد، چون این حق یعقوب است بر گردن آن ها، نه حق الله!!! کما این که در طول سالیان، آنها قطعا با دیدن وضع پدرشان دچار ندامت و عذاب وجدان شده اند و شاید حتی طلب مغفرت هم کرده باشند، اما تا وقتی رضایت قلبی و نه ظاهری پدرشان را جلب نمی کردند این ها بی معنی بود

ثانیا اینکه حضرت یعقوب در آیه 67 به فرزندان خود گفته بود:

وَمَا أُغْنِی عَنْکُمْ مِنَ اللَّهِ مِنْ شَیْءٍ ? إِنِ الْحُکْمُ إِلَّا لِلَّهِ

و من چیزى از خدا را از شما دور نمى‌توانم داشت. فرمان جز براى خدا نیست

سوره یوسف آیه 67

پس چطور این کلام یعقوب را نادیده می گیرید؟ این تصمیم، که آن بلا را سر یوسف بیاورند، برادرانش به اختیار خود گرفتند. ولی سنت خدا این بود که اگر این عمل را مرتکب شوند، آن چنان رسوا خواهند شد.

و همینطور هم شد، شما خودتان راه را انتخاب می کنید، ولی این خداست که نتایج اعمال را از قبل طراحی کرده است. ما در جهانی هستیم قانون مند، و کامل طراحی شده، ما مختاریم که کدام راه را انتخاب کنیم، ولی نتایج از قبل طراحی شده اند. این همان قضا و قدر الهی است که یعقوب از آن سخن می گوید. سنت خدا این است، هر کس تا وقت حیاتش، اگر حقی، از کسی بر گردنش هست باید از او حلالیت بخواهد

چرا خودتان را هم ردیف فرزندان یعقوب قرار می دهید؟

چرا دنبال این هستید عملی که آن ها انجام داده اند، شما هم انجام دهید؟

چرا می گویید ما این عمل را انجام میدهیم، چون فرزندان یعقوب انجام دادند؟

اگر می گویید: گناهکاریم، چرا دعای بنده گان مخلص خدا و خود رسولان را نمی بینید؟ چرا نمی بینید همه آن ها، در دعا هایشان خدا را و فقط خدا را مستقیم خواندند

آیه مورد بحث در مورد استغفار خواستن است، استغفار به هیچ وجه ربطی به توسل ندارد، پس این آیه به هیچ وجه اثبات توسل نیست.

 

توجه: ممکن است ادله بیشتر و بهتری

در ویرایش های بعدی به این پست اضافه گردد.

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

دانلود ارشیو کامل برنامه های شبکه های اهل سنت

بسم الله الرحمن الرحیم


ارائه ای اختصاصی از وبلاگ " قرآن هدایتگر است "

دانلود ارشیو کامل برنامه های شبکه های اهل سنت ( کلمه - نور - وصال حق )

با توجه به مشکلات فراوان در تماشای برنامه های شبکه های اهل سنت از جمله پارازیت در فرکانس ماهواره ای، مسدود بودن یوتوب و حجم بالای فایل ها برای دانلود و همینطور علاقه مندی بسیاری از مردم و درخواست های مکرر، وبلاگ قرآن هدایتگر است در نظر دارد آرشیو کاملی از برخی برنامه های شبکه های اهل سنت تهیه نماید.

برای دانلود آسان، برنامه ها در قالب فایل MP3 ارائه می شوند و تا کیفیت 16 کیلوبیت بر ثانیه فشرده شده اند، در این صورت هر برنامه 60 دقیقه ای 6 مگابیت حجم خواهد داشت.

این فایلها توسط وبلاگ قرآن هدایتگر است ویرایش شده اند، لذا میان برنامه ها، اختلالات فنی پیش آمده، تماس های ناموفق، تماس های توهین آمیز و تماس های تشکر، از آن حذف شده است.

برنامه های زیر تحت پوشش این وبلاگ قرار خواهند داشت

آرشیو برنامه هایی که با رنگ قرمز مشخص شده اند هم اکنون کامل شده و می توانید دانلود فرمایید. ( پس از پایان ماه رمضان پوشه ها دیگر بروز نمی شوند )

( آخرین تاریخ بروزآوری پوشه ها 20 خرداد 1395 )

توجه: اگر می خواهید خودتان آدرس را در مرورگر وارد نمایید، لطفا به بزرگ و کوچک بودن حروف انگلیسی در لینک ها توجه کنید در غیر این صورت به آرشیو دسترسی نخواهید داشت.
دانلود آرشیو صوتی برنامه قرآن برای همه ( عبدالله قمی ) شبکه کلمه (تمامی قسمت ها)

 
دانلود آرشیو صوتی برنامه تضاد دلیل بطلان ( امیر شکری ) شبکه کلمه (تمامی قسمت ها)



دانلود آرشیو صوتی برنامه پرسش و پاسخ به سوالات فقهی ( عبدالفتاح خدمتی ) - شبکه کلمه (آرشیو 2015 - 2016)

دانلود آرشیو صوتی برنامه تریبون آزاد ( سید عقیل هاشمی ) - شبکه کلمه (برخی قسمت ها)

لینک اول لینک دوم لینک سوم لینک چهارم لینک پنجم لینک ششم لینک هفتم

دانلود آرشیو صوتی برنامه آشتی با قرآن ( سید عقیل هاشمی عبدالفتاح خدمتی ) شبکه کلمه (برخی قسمت ها)

لینک اول لینک دوم لینک سوم لینک چهارم لینک پنجم لینک ششم

دانلود آرشیو صوتی برنامه طلسم شکنان ( سید عقیل هاشمی ) شبکه کلمه (برخی قسمت ها)

لینک اول لینک دوم لینک سوم لینک چهارم لینک پنجم لینک ششم

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه شیعه صفوی ( محمد باقر سجودی ) شبکه کلمه (تمامی قسمت ها)

دانلود آرشیو صوتی برنامه بازخوانی تاریخ صفوی ها ( محمد باقر سجودی ) شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه منهاج السنه ( مولانا عبدالقدوس دهقان ) شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه حجت بی حجت ( مولانا عبدالقدوس دهقان ) - شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه پرسش و پاسخ ( مولانا عبدالقدوس دهقان ) شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه آن روی سکه ( محمد انصاری ) شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)

 



دانلود آرشیو صوتی برنامه لولو و مرجان ( محمد انصاری ) شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)





دانلود آرشیو صوتی برنامه عقیده طحاویه ( عبدالقدوس دهقان ) شبکه وصال حق (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه ناباوران ( محمد باقر سجودی ) شبکه نور (تمامی قسمت ها)

 

 

دانلود آرشیو صوتی برنامه خانه ی عنکبوت ( محمد باقر سجودی ) - شبکه نور (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه پنجره ( محمد باقر سجودی ) شبکه نور (تمامی قسمت ها)

 
 
دانلود آرشیو صوتی برنامه اصحاب ( عبدالله کشتکار ) شبکه نور (تمامی قسمت ها)

 

دانلود مجموعه مناظرات شبکه المستقله همراه با زیرنویس فارسی مناظره علمای اهل سنت با علمای شیعه (آقای قزوینی) مبحث: بررسی وفات یا شهادت فاطمه زهرا




دانلود مستند روزگار چون شکر پخش شده از شبکه کلمه





دانلود تقابل اسلام و مسیحیت (مناظره احمد دیدات با استندلی شوبیرگ کشیش کلیسای استکلهم)

 
 
دانلود کامل سایت اسلام تکس در قالب فایل PDF ( شامل بخش های= مقالات سوالات - انجمن )

 
 
دانلود کامل سایت مهتدون در قالب فایل PDF ( شامل بخش =  مقالات )

این فایل ها را وبلاگ قرآن هدایتگر است تهیه و تدارک دیده است و نمونه آن را در اینترنت نخواهید یافت

از شما عزیزان  خواهشمندیم در وبلاگ یا وبسایت خود این آرشیو را قرار دهید تا افراد بیشتری که علاقمندند، بتوانند به فایل ها دسترسی داشته باشند. برای سهولت بیشتر می توانید عکس ها را در گوشی خود به همراه داشته باشید و به افرادی که علاقمندند بفرستید.

همچنین می توانید آرشیو ها را دانلود و بر روی DVD رایت نمایید و به صورت انبوه منتشر کنید

با سپاس و تشکر

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

امیر المومنین علی بن ابی طالب اهل سنت بود یا شیعه؟

بسم الله الرحمن الرحیم

امیر المومنین علی بن ابی طالب اهل سنت بود یا شیعه؟

 

این نوشته، در جهت اثبات شیعه یا اهل السنه بودن امیرالمومنین علی نیست، بلکه صرفا چون در فضای مجازی بسیار در این مورد بحث کرده اند، می خواهیم قرآن را در این بین قاضی کنیم. در این که علی محبانش و برادران مومنش را به قرآن و نه به خود، دعوت می کرد شکی نیست!  ولی این محبان بعدها هر کدام مدعی شدند که پیرو او هستند و بعبارتی علی بر کیش آنان بوده است. این ادعا چه اندازه مطابق با قرآن است؟ و چه اندازه موافق عقل است؟ الله در قرآن بسیار مثال ها فرموده، سرگذشت ها و داستان گذشتگان را ذکر کرده، ادعاها و حرف های آنان را ذکر فرموده است، با وجود این، راهنمایی های قرآن را به کناری گذاشته ایم و از روی لج بازی هر کدام مدعی شیعه یا اهل السنه بودن علی و دیگران را داریم!

به کسانی که این گونه حرف ها را مطرح می کنند می خواهم بگویم: شما از قرآن دور شده اید و تذکر الله را که دقیقا در این مورد ذکر فرموده، از یاد برده اید. الله عالم الغیب، دقیقا اختلاف مسیحیان و یهودیان بر مسیحی یا یهودی بودن ابراهیم، که عینا مانند دعوای شیعه و سنی بر سنی یا شیعه بودن علی هست را ذکر فرموده، برای چه؟

و پیوسته تذکّر ده، زیرا تذکّر مؤمنان را سود می‌بخشد.(51:55)

ولی آیا این تذکر بحال مسلمانان مفید آمده است؟ مطمئنا الله راست فرموده و این تذکر فقط برای مومنان سودمند است. شخص مومن شریعت الله را در اشخاص نمی بیند بلکه اشخاص را تابع شریعت او می داند.

حال جدل و ادعای مسیحیان و یهودیان را در آیات 135 تا 141 سوره بقره بخوانید که الله بعنوان تذکری برای مسلمانان در قرآن ذکر فرموده شاید کسی از مدعیان مسلمانی، در دام نیافتد و عبرت گیرد!

 

وَقَالُوا کُونُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ تَهْتَدُوا ۗ قُلْ بَلْ مِلَّةَ إِبْرَاهِیمَ حَنِیفًا ۖ وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

گفتند: یهودى یا نصرانى شوید تا به راه راست افتید. بگو: ما کیش یکتاپرستى ابراهیم را برگزیدیم و او از مشرکان نبود.(2:135)

قُولُوا آمَنَّا بِاللَّهِ وَمَا أُنْزِلَ إِلَیْنَا وَمَا أُنْزِلَ إِلَىٰ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطِ وَمَا أُوتِیَ مُوسَىٰ وَعِیسَىٰ وَمَا أُوتِیَ النَّبِیُّونَ مِنْ رَبِّهِمْ لَا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْهُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ

بگویید: ما به الله و آیاتى که بر ما نازل شده و نیز آنچه بر ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها نازل آمده و نیز آنچه به موسى و عیسى فرستاده شده و آنچه بر پیامبران دیگر از جانب پروردگارشان آمده است، ایمان آورده‌ایم. میان هیچ یک از پیامبران فرقى نمى‌نهیم و همه در برابر خدا تسلیم هستیم.(2:136)

صِبْغَةَ اللَّهِ ۖ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ صِبْغَةً ۖ وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ

این رنگ خداست و رنگ چه کسى از رنگ خدا بهتر است. ما پرستندگان او هستیم.(2:138)

قُلْ أَتُحَاجُّونَنَا فِی اللَّهِ وَهُوَ رَبُّنَا وَرَبُّکُمْ وَلَنَا أَعْمَالُنَا وَلَکُمْ أَعْمَالُکُمْ وَنَحْنُ لَهُ مُخْلِصُونَ

بگو: آیا درباره الله با ما مجادله مى‌کنید؟ درحالیکه او پروردگار ما و شماست. اعمال ما از آنِ ما و اعمال شما از آنِ شماست و ما او را به پاکدلى مى‌پرستیم.(2:139)

أَمْ تَقُولُونَ إِنَّ إِبْرَاهِیمَ وَإِسْمَاعِیلَ وَإِسْحَاقَ وَیَعْقُوبَ وَالْأَسْبَاطَ کَانُوا هُودًا أَوْ نَصَارَىٰ ۗ قُلْ أَأَنْتُمْ أَعْلَمُ أَمِ اللَّهُ ۗ وَمَنْ أَظْلَمُ مِمَّنْ کَتَمَ شَهَادَةً عِنْدَهُ مِنَ اللَّهِ ۗ وَمَا اللَّهُ بِغَافِلٍ عَمَّا تَعْمَلُونَ

آیا مى‌گویید که ابراهیم و اسماعیل و اسحاق و یعقوب و سبطها یهودى یا نصرانى بودند؟ بگو: آیا شما آگاه ترید یا الله؟ ستمکارتر از کسى که گواهى خود را از الله پنهان مى‌کند کیست؟ و الله از کارهایى که مى‌کنید غافل نیست.(2:140)

تِلْکَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ ۖ لَهَا مَا کَسَبَتْ وَلَکُمْ مَا کَسَبْتُمْ ۖ وَلَا تُسْأَلُونَ عَمَّا کَانُوا یَعْمَلُونَ

آنان امّتهایى بوده‌اند که اکنون درگذشته‌اند. آنچه آنها کردند از آنِ آنهاست و آنچه شما مى‌کنید از آنِ شماست و شما را از اعمال آنها نمى پرسند.(2:141)

 

همچنین آیات 64 تا 68 سوره آل عمران

قُلْ یَا أَهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْا إِلَىٰ کَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَلَا نُشْرِکَ بِهِ شَیْئًا وَلَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ ۚ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَقُولُوا اشْهَدُوا بِأَنَّا مُسْلِمُونَ

بگو: اى اهل کتاب، بیایید از آن کلمه‌اى که پذیرفته ما و شماست پیروى کنیم: آنکه جز الله را نپرستیم و هیچ چیز را شریک او نسازیم و بعضى از ما بعضى دیگرمان را پایین تر از الله به پرستش نگیرد. اگر آنان رویگردان شدند بگو: شاهد باشید که ما مسلمان هستیم.(3:64)

یَا أَهْلَ الْکِتَابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْرَاهِیمَ وَمَا أُنْزِلَتِ التَّوْرَاةُ وَالْإِنْجِیلُ إِلَّا مِنْ بَعْدِهِ ۚ أَفَلَا تَعْقِلُونَ

اى اهل کتاب، چرا درباره ابراهیم مجادله مى‌کنید، در حالى که تورات و انجیل بعد از او نازل شده است؟ مگر نمى‌اندیشید؟(3:65)

هَا أَنْتُمْ هَؤُلَاءِ حَاجَجْتُمْ فِیمَا لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ فَلِمَ تُحَاجُّونَ فِیمَا لَیْسَ لَکُمْ بِهِ عِلْمٌ ۚ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ

هان اى اهل کتاب، گرفتم که در آنچه بدان علم دارید مجادله‌تان روا باشد، چرا در آنچه بدان علم ندارید مجادله مى‌کنید؟ در حالى که خدا مى‌داند و شما نمى‌دانید.(3:66)

مَا کَانَ إِبْرَاهِیمُ یَهُودِیًّا وَلَا نَصْرَانِیًّا وَلَٰکِنْ کَانَ حَنِیفًا مُسْلِمًا وَمَا کَانَ مِنَ الْمُشْرِکِینَ

ابراهیم نه یهودى بود نه نصرانى، بلکه حنیفى مسلمان بود. و از مشرکان نبود.(3:67)

إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَهَٰذَا النَّبِیُّ وَالَّذِینَ آمَنُوا ۗ وَاللَّهُ وَلِیُّ الْمُؤْمِنِینَ

نزدیک‌ترین کسان به ابراهیم همانا پیروان او و این پیامبر و مؤمنان هستند. و الله یاور مؤمنان است.(3:68)

 

از آیه 135 بقره اینطور می فهمیم که هر دو دسته مسیحی و یهودی رستگاری را فقط در مسیحی یا یهودی بودن می پنداشتند، بعبارتی آنها تکفیری بودند و غیر از خود را دوزخی می پنداشتند. تفکرشان این بود که هر کس غیر آنها مشرک است و الله به صراحت در آیه 94 و 95 سوره بقره پاسخ فرموده است. الله در ادامه می فرماید این فقط ادعای پوچی است که دارند، بلکه رستگاری شامل همه کسانی خواهد شد - فارغ از اسم دین شان - که تسلیم فرمان الله باشند و فرقی بین هیچ کدام از رسولان قایل نباشند و یکی را برتر از دیگری ندانند.

بگو: «اگر آن (چنان که مدعی هستید) سرای دیگر در نزد خدا، مخصوص شماست نه سایر مردم، پس آرزوی مرگ کنید اگر راست می‌گویید!»(2:94)

ولی آنها، به خاطر اعمال بدی که پیش از خود فرستاده‌اند، هرگز آرزوی مرگ نخواهند کرد؛ و خداوند از ستمگران آگاه است.(2:95)

از آیات پیداست وقتی محمد گفته است پیرو آیین حنفیت باشید، آنها هر کدام مدعی می شوند که ابراهیم بر کیش ما بوده است پس در این صورت با ابراهیمی شدن، درواقع به آیین ما گرویده اید. اما الله در آیه 67 سوره آل عمران این را رد می کند و در آیه 120 سوره نحل می فرماید ابراهیم خود به تنهایی یک امت است که در این صورت می توان گفت اساس و بنیه دیگر ادیان بود.

ابراهیم امّتی بود مطیع فرمان خدا؛ خالی از هر گونه انحراف؛ و از مشرکان نبود؛(16:120)

الله دلیل آن که ابراهیم بر کیش آن دو نیست را شرح می دهد و در آیه 65 سوره آل عمران می فرماید: ابراهیم قبل از آیین شما زندگی می کرده است، پس چطور ممکن است بر آیینی باشد که بعد از او نازل شده است؟!!! حال همین سوال را از مسلمانان کج فهمی می شود که از روی لج بازی هر کدام می گویند علی شیعه بود، علی اهل سنت بود! چطور ممکن است علی یکی از این دو بوده باشد در صورتی که شیعه و سنی بعد از علی بوجود آمده اند؟!!!

امیر المومنین و دیگران، به مانند همه رسولان و پیروان آنها، مسلمان بودند! یعنی تسلیم امر الله بودند. و کسانی هم که سعی دارند علی و دیگران را برای خود مصادره کنند بهتر آن است که "عملا" پیرو او باشند مانند کسی نباشند که کلکسیون جمع می کند، و فقط دنبال آن است که در کنار خودش اسامی بزرگ را جمع کند. همان گونه که آیه 68 آل عمران نیز همین را می فرماید.

آیه 141 بقره بسیار زیبا می فرماید که آنها آمدند و رفتند، بخاطر کاری که کردند از ما نمی پرسند! علی آمد زندگی کرد، توشه جمع کرد، برای خودش بود. هر چه که علی جمع کرده ضرره ای از آن به ما نمی رسد. ما هم باید راه او را برویم و عمل کنیم. از ما فقط اعمال خودمان را می پرسند! و متاسفانه با وجود آن که الله در قرآن اختلاف های یهود و مسیحیت را برای عبرت گرفتن مسلمانان ذکر فرموده است، آیا واقعا کسی متذکر شد؟ شاهد آن هستیم که مسلمانان هرگز به این آیه توجه نکرده و درست برعکس آن عمل می کنند. الله می فرماید آنها در اختلاف بودند و ابراهیم را برای خود مصادره می کردند، ای مسلمانان شما اینگونه نشوید، که متاسفانه شدیم!!! تمام اختلاف های مسلمانان در همین است که هر کدام فلانی را در کیش خود می داند! این، آن را کافر می داند، آن، این را مرتد می داند، این در حالی است که همه این رفتار های تکفیر گونه مخالف آیه 141 بقره است.

به آیات دیگر نیز بپردازیم خصوصا آیه 139 بقره که در مورد این آیه باید به گمراهان امروزی گفت: ما و شما در عبادت و خواندن الله با همدیگر هم نظریم، یعنی هر دو می گوییم: الله را باید عبادت کرد، همان گونه که در آیات نیز تصریح شده و الله می فرماید ای رسول دعوت شان کن به این که ما در الله با هم وحدت داریم، پس بیایید و همه به الله توجه کنیم و فقط او را عبادت کنیم. ولی شما گمراهان امروزی عقیده دارید که از بندگان صالح هم در کنار الله می توان بعنوان واسطه کمک خواست، در این که اینکار موافق قرآن هست یا نه در اینجا بحث نمی شود، بلکه این سوال مطرح است: چرا به ما اشکال می گیرید؟ ما می گوییم الله، شما هم همین را می گویید، وقتی به ما که الله را مخلصانه عبادت می کنیم اشکال می گیرید، به خودتان اشکال گرفته اید!!! چطور عقل شما می پذیرد راه ما اشتباه باشد در صورتی که خودتان هم در عبادت الله با ما هم نظر هستید! چطور درباره الله با ما مجادله می کنید در حالیکه هر دو او را پروردگار خود می دانیم و برای او نماز می خوانیم و عبادت می کنیم؟ فرق ما این است که شما برای رسیدن به الله واسطه قرار می دهید ولی ما او را مخلصانه عبادت می کنیم. وقتی تیشه بر مشترکات می زنید و راه ما را گمراهی می پندارید، درواقع می گویید که نباید الله را عبادت کرد و حتما باید واسطه قرار داد.

 

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

بسم الله الرحمن الرحیم

چرا با اینکه مشرکان مکه به الله اعتقاد داشتند مشرک نامیده شده اند

 

بسیاری افکار اشتباهی در مورد مشرکان مکه دارند و از ابتدا اینطور تعلیم دیده اند که مشرکان مکه چون 1400 سال پیش زندگی می کردند، انسان های احمقی بوده اند که بت را خدا و خالق می پنداشتند. اما این تصور کاملا اشتباه است. لازم نیست برای رد این فکر غلط به کتاب های تاریخی زیادی مراجعه کنید، بلکه اگر خود قرآن را باز کنید، بروشنی می بینید که این عقیده در تضاد با قرآن، پس مردود است.

برای هر بحث فقط یک آیه ذکر شده تا مقاله بیش از حد طولانی نشود ولی امکان دارد آیات تکمیلی، در ویرایش های بعدی مقاله به آن اضافه گردد.

 

شروع بحث

از جمله بت های مشرکان مکه: ودّ، سواع، یغوث، یعوق، نسر، (سوره نوح آیه 23) لات، عزّی، مناه (سوره نجم آیات 19 و20) و بعل (سوره صافات آیه 125) بودند.

وُدّ، نزد طایفه کلب

سُواع، نزد طایفه هُذیل در ینبع

یغوث، نزد طایفه مذحج و اهل جُرش

یعوق، نزد طایفه خیوان در صنعا

نسر،  نزد قبیله حمیر. (متعلق به اعراب جنوبی)

بعل، نزد قبیله الیاس.  (متعلق به اعراب شمالی)

لات، نزد طایفه بنیثقیف در طائف

عُزّی،  نزد قریش در مکه

مناه، نزد اوس و خزرج در مدینه

هُبل، نزد قریش در مکه که بت بزرگی بوده است.

مشرکان مکه این بت ها را برای قرب و نزدیکی به خدای خدایان، یعنی الله عبادت می کردند. آنها خود را پیرو آیین ابراهیم می دانستند.

وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ

و آنها که جز او را اولیای خود گرفتند دلیلشان این بود که: این ها را عبادت نمی کنیم مگر بخاطر این که ما را به خداوند نزدیک کنند

سوره زمر آیه 3

کلمه ی الله متشکل از "ال" و "اله" است و این نشان دهنده آن است که الله یعنی خدای خالق همه چیز برای آن ها شناخته شده بوده است. چون وقتی اله با "ال" در ابتدا آمد، به آن معنی است که این اسم برای آنها شناخته شده است

برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) هم قربانی می کردند، تا رضایت آنها را جلب کنند، و از آنها بخواهند که نزد الله شفاعت شان کنند.

منبع: کتاب الاصنام ابن کلبی، ترجمهء یوسف فضائی (عطائی، 1348)

از جمله شترانی که برای جلب رضایت بت ها (اشخاص) قربانی می کردند و در قرآن به آنها نیز اشاره شده: «بحیره» «سائبه» «وصیله» و «حام» بودند.

مَا جَعَلَ اللَّهُ مِنْ بَحِیرَةٍ وَلَا سَائِبَةٍ وَلَا وَصِیلَةٍ وَلَا حَامٍ ۙ وَلَٰکِنَّ الَّذِینَ کَفَرُوا یَفْتَرُونَ عَلَى اللَّهِ الْکَذِبَ ۖ وَأَکْثَرُهُمْ لَا یَعْقِلُونَ

قرار نداده است خدا «بحیره» و نه «سائبه» و نه «وصیله» و نه «حامی» اما آنان که کفر ورزیدند، بر خدا دروغ می بندند و بیشترشان درنمی‌یابند

سوره مائده آیه 103

آنها معتقد بودند که الله روزی شان را میدهد، الله، خدای خدایان خالق آنها و هر چیز دیگر است و مالک هر چیزی است، الله تنها کسی است که می میراند و زنده می کند، و الله تنها کسی است که امور را تدبیر می کند

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک (و خالق) گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و چه کسی امور (جهان) را تدبیر می‌کند؟» پس خواهند گفت: الله، بگو: «پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید (و از خدا نمی‌ترسید)؟

سوره ی یونس آیه 31

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟» مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید)!» ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

آنها معتقد بودند الله همه چیز را خلق کرد سپس خلق را به حال خود رها نمود در واقع الله بیکار شد (این تفکر برگرفته از تفکرات قوم یهود در مورد خداست که همین حرف را میزدند). فقط گهگاهی خشمش (طوفان و سیل و مرض و...) نمودار میشد، در این صورت برای فروکش کردن خشم الله به بت هایشان متوسل می شدند و برای جلب رضایت بت ها برایشان قربانی می کردند؛ تا بت ها نزد خدا شفاعت شان کنند و الله آنها را از گرفتاری نجات دهد.

بعبارتی عبادات مخصوص الله (قربانی و...) را برای بت ها نیز بکار می بردند ولی عبادت شان در خانه خدا (کعبه)، سوت کشیدن و کف زدن بود

وَمَا کَانَ صَلَاتُهُمْ عِنْدَ الْبَیْتِ إِلَّا مُکَاءً وَتَصْدِیَةً ۚ فَذُوقُوا الْعَذَابَ بِمَا کُنْتُمْ تَکْفُرُونَ

و نمازشان در خانه [خدا] جز سوت کشیدن و کف زدن نبود. پس به سزاى آنکه کفر مى‌ورزیدید، این عذاب را بچشید

سوره انفال آیه 35

دعاکردن، خواندن، طواف، سجده، قربانی و... در کل همه ی اعمال عبادی، فقط مخصوص ذات پاک الله هست ولی آنها تمام این عبادت ها را برای بت هایشان نیز بکار می بردند، شرک شان همین بود! شرک شان این بود عباداتی را که فقط مخصوص الله بود، به شراکت برای کسان دیگری هم به کار میبردند، این یعنی شریک قرار دادن برای الله، در عبادت

شرک در نظر شما شاید فقط این باشد که به الله اعتقاد نداشته باشی یا کس دیگری را عبادت کنی یا معتقد باشی کسی دیگر در کنار اعتقاد به الله، خداست!، ولی مشرکان مکه، هرگز این اعتقاد را نداشتند بلکه ضمن اعتقاد به الله عبادت مخصوص او را برای بت هایشان هم انجام میدادند.

خواندن و صدا زدن عبادتی است فقط مخصوص الله، و هر کس جز خدا را به فریاد بطلبد و دعا کند، یعنی برای او در عبادت شریک قایل شده است

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگار خود را مى‌خوانم و کسى را با او شریک نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

مشرکان مکه هرگز بت را خدای یکتا نمی دانستند تا او را لایق ستایش بدانند، برای همین بود وقتی رسول در اوایل مبعوث شدنش به آنها گفت: مراسم های عبادی ای که در مکه برگزار می کنید، در حقیقت عبادت بت ها هست نه عبادت الله

واکنش شدید مکیان را در برداشت، چون محمد از دید خودشان، به آنها تهمت شرک وارد کرده بود در حالیکه آنها نه خود را مشرک به الله می پنداشتند و نه بت ها را خدا می دانستند! و اگر کسی به آنها می گفت: "بت ها را عبادتی می کنید که فقط مخصوص الله است، این شرک است" عصبانی می شدند. مثل گمراهان امروزی که خود را مسلمان می دانند و قبول نمی کنند که خواندن غیر الله، از نگاه قرآن شرک است! و می گویند: " ما بجای الله نمی خوانیم بلکه برای قرب به الله وسیله قرار میدهیم" اتفاقا مشرکان مکه نیز همین را می گفتند

﴿مَا نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

«اینها را عبادت نمیکنیم مگر بخاطر اینکه ما را به الله نزدیک کنند».

کاری که مکیان می کردند، فقط این بود: آن بت ها تندیس افرادی بود که وفات یافته و در نزد خدا بودند، آنها از اشخاص مرده، تندیس ساخته بودند تا احساس نزدیکی بهتر و بیشتری داشته باشند. معتقد بودند الله تقدیرشان را نوشته و آنها را به حال خود رها کرده است، برای همین برای جلب رضایت الله و تغییر سرنوشت نوشته شده، به کسانی دیگر متمایل شدند و اعمال عبادی مخصوص الله را بخاطر جلب رضایت آن بندگان، برای آنها انجام میدادند، تا آنها را خوشحال کنند و در عوض آنها نیز چون مقرب الله هستند، شفیع شان نزد الله شوند

آنها چون معتقد بودند ملائکه در آسمان پنهان اند و آنها را با زیباترین صورت تصور می کردند، پس گفتند: ما پیکره ملائکه را بر زمین می سازیم و بر اینها قربانی می گذرانیم. این به آن دلیل بود که مکیان ملائکه و ستارگان و... را نزدیکترین اجسام به خدا هستند، پس از این رو ملائکه و ستارگان و... مورد تعظیم و پرستش قرار گرفتند، سپس بت ساخته شد.

اما داستان بت پرستی و شروع آن از چه قرار است؟

 

برمیگردیم به آغاز خلقت

وقتی آدم (درود الله بر او باد) درگذشت فرزندان "شیث بن آدم" جسدش را در کوهستان هند، همان جا که آدم از بهشت فرود آمد، دفن کردند و فرزندان شیث برای بزرگداشت آدم به آنجا میرفتند برای او از خدا طلب رحمت می کردند.

تا آنکه یکی از فرزندان قابیل گفت:‌ بنی شیث بتی دارند که دورش می گردند ما چرا نداریم؟ پس بتی برای فرزندان قابیل تراشید و آن نخستین کس بود که چنین کاری کرد.

بعد ها «ودّ، سواع، یغوث، یعوق و نسر» بنده گان صالح خدا و یکتا پرستانی بودن که همگی در یک ماه درگذشتند و باعث اندوه شدید نزدیکانشان شدند. یکی از اولاد قابیل به ایشان گفت: اگر می خواهید پنج پیکرة نظیر آنها برایتان بسازم؛ اما نمی توانم در آنها روح بدمم. گفتند: این کار را بکن. پس پنج بت به شکل آن مرده ها ساخت و هر کدام از آن طایفه می آمدند و آن بتها را که به یادگار نزدیکان وخویشاوندانشان ساخته بود بزرگداشت و طواف می کردند.

آنها ابتدا این بزرگداشت را برای تسکین غم از دست دادن عزیزانشان انجام میدادند بدین گونه یک نسل گذشت و در نسلِ دوم آن بزرگداشت بیشتر شد

تا در نسل سوم گفتند: همانا اینان که مورد احترام و تعظیم پیشینان بودند از آن جهت است که می توانند نزد خدا شفاعت کنند، پس شروع به پرستشِ آن مجسمه ها کردند

در حالی که این فکر شیطانی درست نبود و فقط ناشی از ظن و گمان آنها بود، نیاکان آنها بزرگداشت میگرفتند، فقط به خاطر تسکین غم از دست دادن عزیزانشان، و هرگز از آنها طلب شفاعت نمیکردند

تا بعد ها ادریس علیه السلام آنان را از کفر منع فرموده و به خدا پرستی فرا خواند، اما تکذیبش کردند و بت پرستی همچنان شدت می یافت تا دوران نوح (علیه السلام) رسید و او در سن چهار صد و هشتاد سالگی به نبوت مبعوث شد و مدت صد و بیست سال آن قوم را به خدا پرستی خواند.

سرکشی نمودند.

تا خداوند امر کرد که نوح (علیه السلام) کشتی بسازد و در ششصد سالگی آن کشتی را تمام کرد و سوار شد و طوفان رخ داد، پس همگی غرق شدند. آن بتها را آب جا به جا کرد تا در سرزمین جدّه افتادند و چون آب فرو نشست آن بتها در ساحل ماندند و باد رویشان را پوشانید. عمرو بن لحی کاهن مکنّی به ابو ثمامه جنی داشت بدو گفت:‌ «به سعادت و سلام زود برو و چند بت در جده هست به تهامه بیار و عرب را به عبادت آنها بخوان». عمرو به جده رفت و آن بتها را از کف رودخانه پیدا کرد و در مراسم حج حضور یافته عرب را به عبادت آن بتها فرا خواند. عوف بن عذرة بن زید اللات دعوت عمرو را اجابت کرد و او برایش «ود» را تحویل داد و او آن را با خود برد و در وادی قرى در منطقه دومة الجندل قرار داد و پسر خود را «عبد ود» نامگذاری کرد و او اولین شخصی بود به این اسم نامیده می شد و سپس عمرو پسرش (عوف) را نگهبان آن تعیین کرد و اولادهایش نسل به نسل به آن گرویده بودند تا آنکه اسلام آمد و نابودش کرد.

پیامبر (صلى الله علیه وسلم) بعد از جنگ تبوک خالد را مأمور کرد که برود «وَد» را بشکند، اولاد عامر و عبدود مانع بودند. خالد با آنها جنگید و بتها را از بین برد و یکی از اولاد «عبد ود» که قطن بن سریح نام داشت آن روز کشته شد و مادرش نیز خود را روی جسد او انداخت و مرد.

کلبی گوید: از مالک بن حارثه پرسیدم «وَدّ» چه جور بود؟ گفت: ‌پیکرة مردی بود خیلی درشت اندام، نقش و انگار کرده، با دو حُلّه که یکی را ازار کرده بود و یکی را ردا؛ شمشیری به کمر بسته و کمانی به دوش افکنده، پیش رویش پرچم و جعبة تیری.

از قدیمی ترین بتهای عرب «مناة» است که بر ساحل دریا در قدید میان مکه و مدینه نصب شده بود و مورد احترام همة اعراب و اوس و خزرج و ساکنان مدینه و مکه و اطراف آن بود و برای آن ذبیحه وقربانی می گذراندند. و آورده اند که اوس و خزرج و پیروان آنها از مردم یثرب و غیره پس از انجام حج همراه دیگر حاجیان در مواقف توقف می نمودند اما سرشان را نمی تراشیدند و چون حرکت می کردند نزد «مناة» آمده آنجا سر می تراشیدند وتوقف می نمودند و حج خود را جز بدین گونه کامل و تمام می انگاشتند. بت «مناة» متعلق به هذیل و خزاعه بود و پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) در سال فتح مکه علی (رضی الله عنه) را فرستاد که آن را منهدم کرد.

بعد از «مناة» و تازه تر از آن، بت «لات» بود در طائف، و آن صخرة بلندی (یا: چهار گوشی) بوده است و متولیان آن از ثقیف بودند و بنایی بالای آن ساخته بودند. و قریش و دیگر عربها آن بت را بزرگ می داشتند، چنانکه میان اعراب جاهلی به اسامی «زید اللات» و «تیم اللات» بر می خوریم. و محل آن معبد در جای منارة چپ فعلی مسجد طائف ]‌در زمان ابن الکلبی[ بوده است. پس از اسلام، پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) مغیرة بن شعبه (رضی الله عنه) را فرستاد بت را شکست و بتخانه را آتش زد.

سپس پرستش «عُزّی» (که تازه تر از لات بود) باب شد و نخستین کسی که آن را پرستید ظالم بن اسعد بود. بتخانة عزی در وادی «نخلة الشامیة» قرار داشت و عربان از میان آن صدا می شنیدند.

از ابن عباس (رضی الله عنهما) روایت است که «عزّی» شیطان مادینه ای بوده که نزد سه درخت در وادی «نخلة» ظاهر می شد. پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) بعد از فتح مکه خالد بن ولید (رضی الله عنه) را به نخله فرستاد و فرمود: در آنجا سه درخت می بینی، اولی را قطع کن. او رفت و درخت اول را قطع کرد و آمد پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) فرمود:‌ آیا چیزی دید؟ گفت: نه. حضرت فرمود: برو و درخت دوم را قطع کن، رفت و قطع کرد و باز آمد فرمود: آیا چیزی دیدی؟ گفت:‌ نه. فرمود: پس برو سومی را قطع کن خالد به نخله رفت و خواست درخت سوم را قطع کند که در آنجا ماده جنّی را دید؛ با موی پریشان دست بر شانه گذاشته دندان بر هم می ساید و پشت سر آن ماده جن، دیبه سلمی که متولی آن بت بود ایستاده، خالد (رضی الله عنه) چنین خواند:‌ ای عزی تو را تقدیس نمی کنم بلکه بر تو کفر می ورزم، که می بینم الله تو را خوار کرده است.

پس سر آن ماده جن را با شمشیر شکافت، که تبدیل به خاکستر شد، سپس درخت سوم را قطع کرد و دیبه سَلمی را هم کشت و نزد پیغمبر (صلى الله علیه وسلم) بازگشت. ماجرا را گزارش داد حضرت فرمود: «این بود عزی، وعرب بعد از این عزی نخواهد داشت و نخواهد پرستید» .

برای آشنایی با تحلیل و تبیین موجز و درعین حال جامعی از عقاید دینی اعراب جاهلی رک: تاریخ ادبی عرب (العصر الجاهلی)، شوقی ضیف، ترجمهء علیرضا ذکاوتی قراگزلو، امیر کبیر 1364، ص 98 الی 106.-م.

 

با توجه به آیات قرآن، مشرکان مکه "لات-مناه-عزی" را نمادی از فرشتگان می پنداشتند، و فرشتگان را نیز دخترانی تصور میکردند که مقرب درگاه الله هستند. به همین دلیل در تصوراتشان پیکره آنها را ترسیم کرده و سپس تندیس آنها را ساختند و بنا بر آیه 3 سوره زمر از آنها طلب شفاعت می کردند

سوره نجم آیات 19 تا 21

أَفَرَأَیْتُمُ اللَّاتَ وَالْعُزَّىٰ

به من خبر دهید از لات و عزّى،(53:19)

وَمَنَاةَ الثَّالِثَةَ الْأُخْرَىٰ

و منات آن سومین دیگر،(53:20)

أَلَکُمُ الذَّکَرُ وَلَهُ الْأُنْثَىٰ

آیا [به خیالتان‌] براى شما پسر است و براى او دختر؟(53:21)

 

چون اولاد اسماعیل در مکه زیاد شدند به طوری که مکه را پُر کردند و عمالیق را آز آنجا راندند، مکه برایشان تنگ شد و جنگ و خصومت بین خودشان رخ داد و بعضی، بعضی دیگر را بیرون کردند. پس در جستجوی معاش به سرزمینها پراکنده شدند و هر کدام از آنها که از مکه بیرون می رفت تکه ای از سنگهای حرم به همراه می بُرد تا حرمت مکه را حفظ کرده باشد و هر جا ساکن می شد آن سنگ را نصب می کرد و به یاد کعبه دور آن طواف می نمود، و نیز همه ساله مکه و کعبه را زیارت می کردند. تا آنکه دین اصلی فراموش شد و بت پرست گردیدند، با این حال بقایایی از آیین ابراهیم و اسماعیل از قبیل بزرگداشتِ خانة کعبه و طواف آن و حج، عمره و توقف در عرفه و مزدلفه و اهدای قربانی و لبیک بر کشیدن در حج و بلند گفتن نام خدا هنگام ذبح قربانی در آیین جاهلیان باقی مانده بود.

مشرکان چنین لبیک می گفتند: لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک إلا شریکا هو لک تملکه وما ملک.

یعنی: لبیک پروردگارا لبیک. شریکى برای تو نیست!، مگر آن شریکى که خودت اختیار کرده اى!، و تو مالک او و مالک هر چه ملک او هستی!

مشرکان معتقد بودند که از لات و.. شفاعت می کنند و... آن هم به اذن الله! این عینا اعتقاد گمراهان امروزی است که هر صفتی که دوست داشته باشند و هوای نفس شان بپسندد را به ... نسبت می دهند و تنها دلیل شان هم این است که آن به اذن الله بوده است! این گونه دین الله را بر مبنای میل خود تفسیر کردن، دقیقا یعنی الله را به سخره گرفتن

گمراهان امروزی مثل مشرکان هرگز نمی گویند و معتقد هم نیستند که فلان شخص خداست، یا مستقل از خدا عمل می کند، بلکه مانند شعار مکیان (لبیک اللهم...) معتقدند که به اذن الله است هر چه که انجام می دهد، خدا بالاتر از اوست ولی به اذن خدا او می تواند فلان کار را انجام دهد!

هم مشرکان مکه و هم گمراهان امروزی، جفت شان اله های خود را مخلوق می دانند. جفت شان معتقدند، که باید برای قرب به الله به آنها که بندگان صالح اویند متوسل شد. هر دو برای جلب نعمت خدا و دفع بلاها، به بنده های صالح خدا متوسل می شوند

لطفا فریب این استدلالات سخیف و خارج از دایره عقل و بدور از هر گونه سند را نخورید! آنها با این حیلمه که مثلا: مگر الله قدرت انجام فلان کار را ندارد، سعی می کنند بدون ارائه دلیلی بگویند که وقتی عیسی از زنی باکره متولد شد، پس ... ما هم می شود که از زن باکره متولد بشوند!!! این تمام استدلال آنان است که به دیگر حوضه ها و بحث ها نیز تعمیم می دهند. عزیزان! اینکه الله قادر به انجام کاری هست، هیچ ایمان داری در این شکی ندارد. ولی این مهم است که آیا الله اراده فرموده آن کار را انجام دهد؟ آیا دلیلی هست؟ اینکه الله می تواند از زن باکره بچه را در شکمش بوجود بیاورد شکی نیست، ولی برای این که عیسی این گونه بدنیا آمده دلیل قرآنی هست، اما آیا صحیح است هر بی خردی بنا به این دلیل بگوید فلانی هم از مادری باکره بدنیا آمده؟ به چه دلیل؟ بدلیل اینکه عیسی اینگونه بدنیا آمده؟ این منطق است؟ آیا الله همان طور که مستقیما اذن فرموده که برای قرب به من جهاد کنید آیا مستقیما اذن فرموده که از لات و... شفاعت بخواهید؟ آیا الله امر فرموده که لات و... وسیله، برای قرب به من هستند؟

اگر به گمراهان امروزی و مشرکان مکه بگویید که اله هایتان را عبادت خدایی می کنید، با شدیدترین لحن ممکن جواب تان را میدهند که: ما هرگز بجای خدا عبادتشان نمی کنیم. در صورتی که اصلا مهم نیست شما این عمل تان را عبادت بدانید یا نه! مهم آن است که به فریاد طلبیدن کسی غیر الله، بدلیل اینکه آنکس نمی شنود و نمی تواند حاجتی از کسی برآورده کند، شریک قرار دادن او کنار الله است حتی اگر شما ادعا کنی که من بعنوان شریک نخوانده ام.

درواقع مهم نیست که شما وقتی با کسی جروبحث میکنی و کار به کتک کاری منجر می شود؛ بگویی من با او دعوا نمی کردم، فقط با صدای بلند حرف میزدیم چون حرفم را متوجه نمی شد خواستم متوجه اش کنم! یعنی مهم نیست شما روی کارتان چه اسمی می گذارید. همانطور که دعوا تعریف شده است، عبادت و دعا کردن هم تعریف شده هستند.

 

توجه: این مقاله هنوز به پایان نرسیده است

در آینده مطالبی به آن اضافه می گردد.

 

۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

بسم الله الرحمن الرحیم

شرک یعنی وارد کردن کسی را در عباداتی که مخصوص الله است

 

دوست عزیزی که این مطلب را میخوانی، من دشمن تو نیستم، من دشمن شیطانی هستم که در قلب پاک تو پنهان شده و نقاب دین به چهره زده است!

فرق جاهل و احمق در این است که جاهل نمی داند، ندانستن عیب نیست، ولی احمق نمی خواهد یا نمی تواند بفهمد. اگر نتواند باز هم عیبی نیست ولی وای بر آنان که نمی خواهند بدانند. دوزخیان همین ها هستند.

مهم نیست عقیده شما چیست، ما معمولا عقل سلیم را تنها از آن کسانی می دانیم که با نظرات ما موافقت می کنند

( لاروشفوکو)

می توان به یک روسپی فرهنگ آموخت، اما ممکن نیست بتوان او را وادار به اندیشیدن کرد!

(درثی پارکر )

اعتقاد و باور گمراهان در مورد "توسل به بندگان وفات یافته" سه نوع است:

دسته اول که بشدت افراطی هستند مستقیما حاجت شان را از بنده های صالح خدا میخواهند. این دسته برای بندگان قدرتی قایل هستند و معتقدند که باید مستقیما از بنده خواست چون آنها می توانند عطا کنند.

 به "ایمان" رسیده اند که آن بنده میتواند آنها را اجابت کند، باور دارند که عطای بنده مثل عطای خداست، و میگویند:

یا ...، من را از این گرفتاری نجات بده! یا ... فلان مشکلم را حل کن! یا ... مادر مریضم را شفا بده!

خطاب شان مستقیما به بندگان است و الله در این میان جایی ندارد و فراموش شده است. این دسته "سوپر مشرک" هستند. این نوع از افراطی های گمراه، دقیقا بنده را مثل خدا روزی دهنده میدانند، در حالی که روزی تمام بندگان بر عهده الله است و الله تنها کسی است که روزی می دهد

دسته دوم از گمراهان بسیار جالب تر هستند. این دسته خودشان را با ترجمه هایی کاملا اشتباه از قرآن مانند؛ ترجمه الهی قمشه ای ترجمه انصاریان  متقاعد کرده و گول میزنند و تصور می کنند قرآن عربی همان را می گوید که در ترجمه فارسی آن نوشته شده است. این دسته چوب اعتمادشان را می خورند. در صورتی که در این ترجمه های کاملا تحریف شده، اینطور آورده شده که مشرکان مکه بت را خدای خود می دانستند! اما قرآن هرگز این را نمی گوید و این ترجمه ها کاملا برعکس متن عربی نوشته و بعبارتی تحریف شده اند.

مشرکان مکه "هرگز" خدایشان بت نبود! این آیه را از قرآن تان بخوانید تا بدانید مشرکان مکه معتقد به الله بودند:

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ۚ قُلِ الْحَمْدُ لِلَّهِ ۚ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لَا یَعْلَمُونَ

و هرگاه از آنان سؤال کنی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده است؟ مسلّماً می‌گویند: «اللّه»، بگو: «الحمد للّه (که خود شما معترفید) ولی بیشتر آنان نمی‌دانند

سوره لقمان آیه 25

این دسته از گمراهان امروزی بیشتر از این دست گفته ها دارند و می گویند: یا... برای من نزد الله واسطه شو که حاجتم برآورده شود.

این دسته تصور می کنند که با این عمل از دسته اول متمایز هستند در صورتی که اینطور نیست، چون این دسته نیز با وجود این که مستقیما از بنده نمی خواهند، ولی همچنان مورد خطاب شان به بنده است. یعنی به بنده می گویند که به خدا بگوید! خطابشان همچنان با بنده است و نه الله.

دسته سوم از گمراهان، الله را به بنده ها قسم میدهند! با این که عمل این دسته نسبت به دو دسته اول موجه تر است و تا حدودی قابل قبول است، ولی همچنان خالی از اشکال نیست، سوال اینجاست که مگر بنده در شان الله است و با او قابل مقایسه است که الله بخاطر این که شما او را قسم به بنده داده باشی، به خواسته تو تن بدهد؟ سبحانک یا الله! الله را فقط باید به ذات اقدس خودش قسم داد، ولاغیر. مثلا باید گفت: یا رحمان ارحمنی!

قُلِ ادْعُوا اللَّهَ أَوِ ادْعُوا الرَّحْمَٰنَ ۖ أَیًّا مَا تَدْعُوا فَلَهُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَى

بگو: ««اللّه» را بخوانید یا «رحمان» را، هر کدام را بخوانید، (ذات پاکش یکی است؛ و) برای او بهترین نامهاست

سوره اسراء آیه 10

ذکر این نکته ضروری است که دسته سوم زیاد مورد بحث ما نیست چون عمل آنها تا حدودی قابل قبول است.

 

 

شرک یعنی شریک قایل شدن، وقتی کسی بگوید جز من را صدا نزن، اگر صدا بزنی برای من شریک قایل شده ای و تو یکی دیگر را صدا بزنی یعنی تو برای او شریک قایل شده ای. این بدیهی و روشن است مثلا مادری به فرزندش می گوید از خانه بیرون نرو اگر بیرون بروی حرف من را زمین زده ای. آن فرزند با اینکه از جانب مادر کاملا توجیه شده که بیرون رفتن چه معنی ای میدهد، اما با وجود این بیرون میرود، و این یعنی حرف مادرش را زمین زده است.

در این مورد هم اصلا مهم نیست شما بگویید که خواندنی که من میخوانم بعنوان شریک برای الله و اعتقاد به خدای دیگر نیست. این مثل آن است فرزند توجیه کند که من بیرون نرفتم که حرف مادرم را زمین زده باشم بلکه بیرون رفتم تا حرف پسر همسایه که من را صدا زد گوش کرده باشم! شاید اشکال این است که معنی شرک را نمی دانیم، شرک فقط این نیست بجای الله کسی دیگر را خدای خود بدانی یا در کنار الله کسی دیگر را هم اله بدانی. وقتی الله به صراحت می فرماید اگر جز من را بخوانی، برای من به آن معنی است که برایم شریک قایل شدی، پس وقتی غیر الله را صدا بزنی نتیجه مشخص است! نتیجه همان است که الله فرموده است. تو برای او شریک قایل شده ای

قُلْ مَنْ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّمَاءِ وَالْأَرْضِ أَمَّنْ یَمْلِکُ السَّمْعَ وَالْأَبْصَارَ وَمَنْ یُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَیُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَمَنْ یُدَبِّرُ الْأَمْرَ ۚ فَسَیَقُولُونَ اللَّهُ ۚ فَقُلْ أَفَلَا تَتَّقُونَ

بگو: «چه کسی شما را از آسمان و زمین روزی می‌دهد؟ یا چه کسی مالک گوش و چشمهاست؟ و چه کسی زنده را از مرده، و مرده را از زنده بیرون می‌آورد؟ و کیست که امور را تدبیر می‌کند؟ می‌گویند: «الله»، بگو: پس چرا تقوا پیشه نمی‌کنید

سوره یونس آیه 31

خطاب الله در این آیه کسایی هستند که معتقدند خدا روزی رسان آنها است! کسانی که معتقدند الله مالک جان شان الله است! خداست که آنها را می میراند و زنده می کند! خداست که همه چیزشان را مدیریت می کند! الله این دسته را مورد خطاب قرار داده است. خطاب آیه به مشرکان مکه است. آیا این برای شما تلنگری نمی شود تا دوباره تحقیق کنید، پس چرا با وجود این که آنها همه چیزشان را از الله می دانستند، الله آنها را مشرک می داند؟ وجه اشتراک آنها با گمراهان امروزی در چیست؟ آنها الله را به عنوان خالق خود و هستی می دانستند، گمراهان امروزی هم همین اعتقاد را دارند، پس شرک آنها چه بود؟!!!

الله مشرکان مکه را اینطور در این مثال های قرآنی ذکر فرموده تا متذکر شود، آنها با اینکه من را خالق و روزی دهنده خود می دانستند، مشرک بودند. چرا؟ چون به بنده گانم روی می آوردند، آنها را صدا میزدند و بین من و خودشان واسطه قرار می دادند و با این کار برای من شریک قایل شدند

الله در سوره یونس آیه 35 می فرماید

قُلْ هَلْ مِنْ شُرَکَائِکُمْ مَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ ۚ قُلِ اللَّهُ یَهْدِی لِلْحَقِّ ۗ أَفَمَنْ یَهْدِی إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَنْ یُتَّبَعَ أَمَّنْ لَا یَهِدِّی إِلَّا أَنْ یُهْدَىٰ ۖ فَمَا لَکُمْ کَیْفَ تَحْکُمُونَ

بگو: آیا کسی از شریکان شما، به سوی حق هدایت می‌کند؟! بگو: تنها خدا به حق هدایت می‌کند آیا کسی که هدایت به سوی حق می‌کند برای پیروی شایسته‌تر است، یا آن کس که خود هدایت نمی‌شود مگر هدایتش کنند؟ شما را چه می‌شود، چگونه داوری می‌کنید؟

شما نباید اینطور انتظار داشته باشید که الله می بایست اسم شخص خاصی را می آورد و مثلا می فرمود محمد را نخوانید، تا این که شما متقاعد شوید که نباید محمد را بخوانید. چرا این را می گویم؟ چون در این صورت در طول زمان های بعد کسایی می توانستند بندگان دیگر غیر از محمد را صدا بزنند و توجیه شان این می بود که الله فرموده محمد را صدا نزنید و نفرموده مثلا ... را هم صدا نزنید!.

این قرآن کتابی است برای همه زمان ها پس الله هرگز اسم شخص خاصی را نمی آورد و بجای آن کلمات کلی و قطعی را ذکر می کند که جای هیچ توجیهی برای کسی در طول زمان های مختلف باقی نماند و می فرماید: کسی

وَالَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ لَا یَخْلُقُونَ شَیْئًا وَهُمْ یُخْلَقُونَ

و جز خدا کسانی را می خوانند که خلق نکرده اند چیزی را و خودشان خلق شده اند

سوره نحل آیه 20

کلمه ی "الذین" برای اشاره به انسان بکار میرود، نه بت که سنگ و شی است مشرکای مکه هرگز بت را خالق نمی دانستند. آنها لات و... را که بنده های صالح بودند و از آنها تندیس ساخته بودند و تصور می کردند که مقربان نزد الله هستند، صدا میزدند تا هر چه بیشتر به خدا نزدیک شوند! ولی الله این عمل شان را شرک می داند

أَلَا لِلَّهِ الدِّینُ الْخَالِصُ ۚ وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیَاءَ مَا نَعْبُدُهُمْ إِلَّا لِیُقَرِّبُونَا إِلَى اللَّهِ زُلْفَى

آگاه باشید: آیین پاک از آن خداست، و کسانى که به جاى او دوستانى براى خود گرفته‌اند [به این بهانه که:] ما آنها را عبادت نمی کنیم جز براى اینکه ما را هر چه بیشتر به خدا نزدیک گردانند،

سوره کوبنده ی زمر آیه 3

آیا مگر صدا زدن بندگانی که گمراهان امروزی انجام می دهند با این استدلال نیست که برای قرب به الله است؟ حتما می گویید ما عبادت نمی کنیم! البته که شما عبادت می کنید! فقط نزد خودتان روی کاری که الله آن را شریک قایل شدن برای خود می داند، اسم دیگری گذاشته اید. با عوض کردن اسم، چیزی حل نمی شود و شما اصطلاحا فقط صورت مسئله را پاک کرده اید و اصل مشکل به قوت خود در جایش باقی است.

لطفا توجه بفرمایید که کلمه عبادت کردن کلی تر از صدا زدن است. این دو کلمه در ترجمه دو کلمه زیر مورد استفاده قرار می گیرند:

عبد = عبادت کردن           دعو = خواندن، صدا زدن، دعا کردن، ندا دادن

دعا کردن یکی از اعمال عبادی است. بعبارتی کلمه دعا زیر شاخه کلمه عبادت است و اگر کسی بخواهد دستوری بدهد که هیچ کس هیچ عمل عبادی را انجام ندهد، نمی گوید که دعا نکن! بلکه می گوید عبادت نکن! چون عبادت شامل دعا و هر روش عبادی دیگر می شود و کلمه ای کلی است. پس معقول است الله که عبادت را در انحصار خود می خواهد باید بفرماید که کسی جز من را عبادت نکنید تا دیگر جای هیچ بحثی باقی نماند. (هر چند الله در آیات بسیاری خواندن را نیز در انحصار خود آورده است)

اگر الله می فرمود کسی جز من را دعا نکن، در زمان های بعد کسانی می آمدند و بر اشخاصی سجده می بردند و استدلال می کردند که الله سجده را بر غیر خود منع نفرموده بلکه دعا بر غیر خود را منع فرموده است. لطفا درک کنید که دین الله برای همه زمان هاست و معقول آن است که بفرماید کسی جز من را عبادت نکنید تا همه روش های عبادی را برای غیر خود باطل کند. حال سوال این است که دعا، عبادت است یا خیر؟ جواب این است: البته که دعا عبادت است. این را هر عالم دینی و شخص عادی معترف است و می داند. این را بخوانید:

وَقَالَ رَبُّکُمُ ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکُمْ ۚ إِنَّ الَّذِینَ یَسْتَکْبِرُونَ عَنْ عِبَادَتِی سَیَدْخُلُونَ جَهَنَّمَ دَاخِرِینَ

پروردگار شما گفته است: «مرا بخوانید تا (دعای) شما را بپذیرم! کسانی که از عبادت من تکبّر می‌ورزند به زودی با ذلّت وارد دوزخ می‌شوند

سوره غافر آیه 60

اگر دعا کردن عبادت نباشد، آیه 60 سوره غافر اشتباه است. این آیه در صورتی صحیح است که دعا عبادت باشد

مثلا در قانون آمده که از چراغ قرمز عبور نکنید، اگر عبور کنید یعنی مرتکب تخلف رانندگی شده اید

این دیگر جای بحثی باقی نمی گذارد و همه می فهمند که "عبور از چراغ قرمز" مساوی است با "تخلف رانندگی" که نتیجه آن جریمه شدن است. الله نیز می فرماید من را بخوانید، اگر من را عبادت نکنید... و این روشن می کند که خواندن الله، عبادت او قلمداد می شود همانطور که عبور کردن از چراغ قرمز، تخلف نامیده می شود

یا مثلا این آیه روشن که بوضوح بین دو کلمه "دعو" و کلمه "عبد" تفاوت قایل شده است

قُلْ إِنِّی نُهِیتُ أَنْ أَعْبُدَ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ

بگو: «من از عبادت کسانی که جز خدا می‌خوانید، نهی شده‌ام!»

سوره انعام آیه 56

قُلْ إِنَّمَا أَدْعُو رَبِّی وَلَا أُشْرِکُ بِهِ أَحَدًا

بگو: «من تنها پروردگارم را مى‌خوانم و کسى را با او شریک نمى‌گردانم

سوره جن آیه 20

صدا زدن و خواندن جز الله=شریک قرار دادن برای الله

وَلَئِنْ سَأَلْتَهُمْ مَنْ خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ لَیَقُولُنَّ اللَّهُ ? قُلْ أَفَرَأَیْتُمْ مَا تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ أَرَادَنِیَ اللَّهُ بِضُرٍّ هَلْ هُنَّ کَاشِفَاتُ ضُرِّهِ أَوْ أَرَادَنِی بِرَحْمَةٍ هَلْ هُنَّ مُمْسِکَاتُ رَحْمَتِهِ ? قُلْ حَسْبِیَ اللَّهُ ? عَلَیْهِ یَتَوَکَّلُ الْمُتَوَکِّلُونَ

و اگر از آنها بپرسی: چه کسی آسمانها و زمین را آفریده؟ حتماً می‌گویند: الله بگو: آیا هیچ درباره معبودانی که جز خدا می‌خوانید اندیشه می‌کنید که اگر خدا زیانی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند گزند او را برطرف سازند؟ و یا اگر رحمتی برای من بخواهد، آیا آنها می‌توانند جلو رحمت او را بگیرند؟ بگو: خدا مرا کافی است؛ و همه متوکّلان تنها بر او توکّل می‌کنند

سوره زمر آیه 38

 

این آیه در مورد گمراهان امروزی نیز  صدق می کند. وقتی از آنها بپرسی چه کسی خالق است؟ جواب می دهند الله! و بعد اگر به آنها بگویی چرا کسی را صدا میزنی که اگر الله اراده کند شری برای من بخواهد آن کسی که تو می خوانی نمی تواند شر را از من دفع کند؟ هیچ جوابی ندارند که بدهند و برای یک لحظه به فطرتشان بازمی گردند. ولی فقط چند لحظه بعد، شاید درست وقتی هنوز در حال توضیح اینکه: "پس بیا فقط کسی را بخوان، که خواندن او به تنهایی برایت کافی است چون او تنها کسی است که می تواند شر را از تو دفع کند و به تو خیر عطا کند" به او هستی، شیطانش دوباره بر او چیره می شود.

وَالَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِهِ لَا یَسْتَطِیعُونَ نَصْرَکُمْ وَلَا أَنْفُسَهُمْ یَنْصُرُونَ

و کسانى را که به جز او مى‌خوانید، نمى‌توانند شما را یارى کنند و نه خویشتن را یارى دهند

سوره اعراف آیه 197

إِنَّ الَّذِینَ تَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ عِبَادٌ أَمْثَالُکُمْ ۖ فَادْعُوهُمْ فَلْیَسْتَجِیبُوا لَکُمْ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ

کسانی را که می خوانید غیر خدا، بنده گانی هستند مانند خودتان، پس اگر راست می گویید بخوانیدشان تا شما را استجابت کنند

سوره اعراف آیه 194

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
I AM MOAMEN